Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
letter shift
مبدله حروف
Other Matches
i wrote letter a letter
هی کاغذ نوشتم
Get the letter to him . Have the letter handed to him.
نامه را بدستش برسان
i wrote letter a letter
چندین کاغذ پشت سرهم نوشتم
Read out the letter. Read the letter aloud.
نامه را بلند بخوان
shift
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
جابجایی معین بیتهای کلمه به چپ یا راست .
shift
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift
چرخش بیتها در یک کلمه به طوری که آخرین بیت در محل اولین بیت درج خواهد شد
shift
در یک ثبات کلمه یا داده که یک بیت به چپ یا راست منتقل میشود و بیت انتها از بین می رود
shift
دستور کامپیوتر برای جابجایی محتوای ثبات به چپ یا راست
shift
جابجایی ریاضی چپ داده در کلمه
shift
محل ذخیره سازی موقت که در آن داده قابل جابجایی است
shift
جابجایی ریاضی راست داده در کلمه
shift
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shift
روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز
shift
نوبتکاری
shift
تعویض
shift
تغییر جهت
shift
کلیدمبدل
right shift
تغییر مکان به سمت راست
shift out
تغییر مکان به بیرون
shift out
انتقال به بیرون
to shift
تعویض کردن
to shift
عوض کردن
shift
انتقال
shift
تبدیل
shift
تبدیل صورت
shift
دگرگونی
shift
انتقال جابجا کردن
shift
تغییر مکان انتقال
shift
تغییر دادن
shift
بوش
shift
تغییرمکان
shift
تغییرمسیر دادن
shift
انتقال دادن
shift
تغییرمکان دادن
shift
تعویض کردن
shift
پخش کردن
shift
توط ئه
shift
حقه
shift
نقشه خائنانه
shift
تعبیه
shift
ابتکار
shift
انتقال
shift
نوبتی استعداد
shift
نوبت کار
shift
تغییرجهت
shift
نوبت تعویض
shift
تناوب
shift
تغییر مکان
shift
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift
حرکت دادن
shift
انتقال تیر دادن
shift
جابجایی شعاعی
shift
گروهکار
shift
نوبتکار
shift
جابجایی مرکزقوس
shift
تغییرمحل شعاعی
shift
شیفت کار
shift
نوبت کاری
shift
تغییر محل برای مهار بازیگرخطرناکتر
shift
مبدله
shift
تغییردادن
shift
جابجائی
shift
حرکت
shift
جابه جایی
reversal shift
تغییر وارون
rightward shift
انتقال به طرف راست
ring shift
تغییر مکان حلقهای
shift fire
انتقال دادن اتش
shift backward
انتقال به عقب
shift backward
حرکت به سمت عقب
shift click
ضرب دکمه ماوس همراه بافشردن کلید Shift صفحه کلید
shift colors
پرچم را تعویض کنید
shift downward
انتقال به سمت پائین
shift fire
انتقال اتش دادن
shift downward
حرکت به سمت پائین
ring shift
جابجایی داده به چپ و راست در یک کلمه بیتی که از موز کلمه بیفتد نادیده گرفته میشود و محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift colors
تعویض پرچم ناو
red shift
جابجایی به سوی قرمز
red shift
تغییر مکان سرخ
left shift
تغییر مکان به چپ
left shift
تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
shift forward
انتقال به عوامل بعدی حرکت به سمت جلو
graveyard shift
شیفت شب تا صبح
logic shift
تغییر مکان منطقی
logical shift
تغییر مکان منطقی
to shift to the new building
اسباب کشی کردن
nonreversal shift
تغییر ناوارون
phase shift
تغییر زاویه فاز
phase shift
تغییر فاز
phase shift
اختلاف فاز
prime shift
نوبت اول
red shift
انتقال سرخ
image shift
جابجایی تصویر
shift forward
انتقال به جلو
to shift a burden
کاری رابدوش دیگری گذاشتن
to shift off responsibility
مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
to shift one's lodging
تغییردادن منزل
trajectory shift
انحراف مسیر سهمی گلوله ازمسیر استانداد بالیستیکی
stick shift
دندهی دستی
night shift
شیفتشب شبکار
graveyard shift
شیفت سوم کار
[در ۲۴ ساعت]
stick shift
دسته دنده
gear shift
دسته دنده اتومبیل
make-shift
<adj.>
موقتی
shift schedule
برنامه شیفت کاری
shift schedule
برنامه نوبت کاری
to make a shift
تاه کردن
to make a shift
گذراندن
to make a shift
ساختن
shift instruction
دستورالعمل تغییر مکان دستورالعمل انتقال دستورالعمل جابجایی
shift of a curve
انتقال یک منحنی
shift of a curve
جابجائی یک منحنی
shift of a tax
انتقال مالیات
shift reagent
واکنشگر جابجایی
shift register
ثبات تغییرمکان
shift register
ثبات تغییر مکان
shift the rudder
تغییر دادن سکان
shift the rudder
معکوس کردن سکان
shift upward
انتقال به طرف بالا
shift upward
حرکت به سمت بالا
split shift
تقسیم ساعات کار بدو یا چندقسمت
stokes shift
جابجایی استوک
to make a shift
با تدبیروکوشش
to make a shift
موفق شدن
shift schedule
برنامه زمان کاری
figures shift
مبدله ارقام
doppler shift
انتقال دوپلری
deflection shift
تغییرات انحراف
arithmetic shift
تغییر مکان حسابی
alkyl shift
جابجایی الکیلی
deflection shift
تغییرات سمت گردش در سمت
demand shift
جابجائی تقاضا
demand shift
انتقال تقاضا
demand shift
تغییر تقاضا
die shift
تغییر مکان حدیده
doppler shift
اندازه پدیده دوپلر
doppler shift
تغییر مکان دوپلری
doppler shift
جابجایی دوپلر
end around shift
تغییر مکان دورگشتی
end around shift
shift circular
figure shift
کلید یا کد مبدل کاراکتر
hydride shift
جابجایی هیدریدی
blue shift
جابجایی به سوی ابی
circular shift
تغییر مکان دایرهای
functional shift
تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
circular shift
شبفت مدور
frequency shift
انحراف یا شیفت فرکانس
circular shift
تغییر مکان حلقوی
associative shift
جابجایی تداعی
cyclic shift
تغییر مکان چرخهای
shift key
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
chemical shift
جابجایی شیمیایی
shift key
کلید shift
shift keys
که تابع دوم کلیدها را ایجاد میکند, مصل مجموعه حروف دیگر , با تغییر دادن خروجی به صورت حروف بزرگ
shift keys
کلید shift
dynamic shift register
ثبات تغییر مکان پویا
magnetic gear shift
دسته دنده مغناطیسی
statip shift register
ثبات تغییر مکان ایستا
letters shift ltrs
مبدله حروف
shift of tax burden
انتقال بار مالیات
shift lock key
دکمهقفل
make shift construction
طرح پیشنهادی
magnetic pinion shift
استارت مغناطیسی
make shift construction
طرح موقتی
manual pinion shift
استارت دستی
law of red shift
قانون انتقال سرخ
phase shift circuit
مدار تغییر فاز
phase shift control
تنظیم با تغییر فاز
shift of a demand curve
انتقال منحنی تقاضا جابجائی منحنی تقاضا
frequency shift keying
روشی برای انتقال اطلاعات که در ان وضعیت بیت ارسال شده توسط یک لهجه شنیدنی مشخص میشود
letter
حرف الفباء
d. letter
حرفی که درسالنامه دلالت برروز یک شنبه میکند
letter
نوشته
to a. letter
فرستادن
letter
حروف ارسالی به چندین آدرس با نام بدون تغییر در متن
letter
سند
letter
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to a. letter
روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
to the letter
طابق النعل بالنعل
to the letter
<idiom>
طبق قانون
letter
حرف
letter
اثارادبی
letter
کاغذ ادبیات
letter
مراسله
letter
نامه
to the letter
<adv.>
نکته به نکته
to the letter
<adv.>
کلمه به کلمه
letter
حرف چاپی
letter for letter
<adv.>
کلمه به کلمه
letter for letter
<adv.>
نکته به نکته
to the letter
<adv.>
مو به مو
letter
معرفت دانش
letter for letter
<adv.>
مو به مو
letter
معرفی نامه
letter of a
اطلاع نامه
letter
نویسه
letter
باحروف نوشتن باحروف علامت گذاشتن اجازه دهنده
letter no
نامه شماره 5
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com