English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (10 milliseconds)
English Persian
lift helicopter هلی کوپتر باری
lift helicopter هلی کوپترحمل و نقل
Other Matches
helicopter chopper :syn
helicopter چرخش در هوا
helicopter هلیکوپتر
army helicopter هلیکوپتر ارتشی [نظامی] [حمل و نقل هوایی]
helicopter wave گروه پرواز هلیکوپترها برای یک عملیات
helicopter wave موج هلیکوپترها
armed helicopter هلی کوپتر مسلح
helicopter team تیم سوار بر هلی کوپتر
helicopter lane کریدور پرواز هلیکوپتر کریدور ازاد عبور هلیکوپترها
helicopter carrier ناو هلیکوپتر بر
helicopter pilot خلبان چرخبال [شغل] [حمل و نقل هوایی]
armed helicopter هلی کوپترتوپدار
attack helicopter هلیکوپتر تک ور
compound helicopter هلی کوپتر مرکب
compound helicopter هلی کوپتری که مجهز به سیستم جلو برنده کمکی است
attack helicopter هلیکوپتر تک
helicopter hangar آشیانههلیکوپتر
army helicopter چرخبال ارتشی [نظامی] [حمل و نقل هوایی]
helicopter gunship هلیکوپترمسلح
helicopter pilot خلبان هلیکوپتر [شغل] [حمل و نقل هوایی]
scout helicopter هلی کوپتر شناسایی یا گشتی
drone antisubmarine helicopter هلی کوپتر بی خلبان ضدزیردریایی
helicopter breakup point نقطه رهایی هلیکوپترها ازستون
helicopter flight deck عرشهپروازهلیکوپتر
helicopter rescue strop کمربند نجات هلیکوپتر
helicopter rescue net تور نجات هلیکوپتر
helicopter double rescue harness کمربند نجات دو نفره هلیکوپتر
lift well چاه بالابر
useful lift اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
to get a lift with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
lift well چاه اسانسور
to get a lift from somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
lift on بارگیری کشتی توسط جرثقیل
lift off بلند شدن هواپیما یا موشک
Where is the lift? آسانسور کجاست؟
lift آسانسور
lift سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
lift off جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift بلند کردن
lift حمل و نقل هوایی
lift فرفیت
lift مقدورات هوایی
lift بار زدن
lift جرثقیل
lift بالابردن
lift بالا دادن
lift بالارو دامنه بالابری
lift برا
lift حمل کردن
lift اسانسور
lift سرقت کردن
lift بالارفتن
lift مرتفع بنظرامدن بلندی
lift بالابری
lift یک وهله بلندکردن بار
lift دزدی
lift سرقت ترقی
lift پیشرفت
lift ترفیع اسانسور
lift بالارو
lift جر ثقیل بالا بر
lift بلند کردن شریک رقص اززمین
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift-off تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift-off جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift رفع کردن
lift برداشتن
lift بالابر
lift وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift دزدیدن
lift از جاکندن
lift بالا بردن
to lift up one's hand دست بدعا برداشتن
to lift up one's heel لگد زدن
to lift up one's horn جاه طلب بودن
to lift up one's horn مغرور بودن
topping lift مهار بالایی
topping lift طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
total lift برای کل
to lift one's hand دست به سوگند برداشتن
to lift one's hand سوگند خوردن
suction lift ارتفاع مکش
suction lift ارتفاع نظیر مکش در پمپ
static lift برای استاتیک
t bar lift تله اسکی دونفره یا کلنگی
ti lift one's head نیرو گرفتن
shoe lift پاشنه کش
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
top lift طبقه زیرین پاشنه پا
translational lift برای انتقالی
face lift عملجراحیکشیدنپوستصورت
Lift up the table. سرمیز رابلند کن
You can lift the piano alone. تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
lift [of a pump] مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
lift a blockade محاصره را پایان دادن
lift [of a pump] مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
lift span پلبالارو
to not lift a finger <idiom> اصلا هیچ کاری نکردن
scenery lift چشماندازآسانسور
lift cord طناببالابر
valve lift کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
to give somebody a lift به کسی سواری دادن
to not lift a finger <idiom> دست به سیاه و سفید نزدن [اصطلاح]
lift arm دستهبالابر
lift bridge پلبالارو
to offer somebody a lift به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
poma lift تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
ski lift دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
economic lift عمرقانونی
false lift برای کاذب
heavy lift حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
suction lift بلندی مکش
hydraulic lift بلند کردن اب به نیروی اب
j bar lift تله اسکی میلهای دونفره
lift axis محور برا
lift coefficient ضریب برا
lift control کنترل اسانسور
lift cruise توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
amphibious lift ترابری اب و خاکی
lift engine توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift curve منحنی برا
lift dumper کاهنده برا
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
economic lift عمر قانونی وسیله
dynamic lift برای دینامیکی
ski lift تخت روان
ski lift تله اسکی
air lift دستگاه ابکش با هوای فشرده
airborne lift تناژیکان هوابرد
airborne lift بار هوابرد
amphibious lift حمل ونقل اب خاکی
dead lift کوشش بیهوده
assault lift ترابری هجومی
assault lift حمل و نقل هوایی هجومی
asymmetrical lift برای نامتقارن
back lift حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
center of lift مرکز برا
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
derrick lift کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
dissymmetry of lift ناهم اندزگی برا
jet lift استفاده از تراست موتورجت
lift fire بلند کردن اتش
lift truck لیفتراک
lift wire سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift vector بردار برا
lift van صندوقچه محکم
lift van یخدان
lift valve سوپاپ بالارونده
lift pass پاس عمقی
lift pump تلمبه کششی
lift shaft محور بالابر
lift strut پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift the seizure رفع توقیف
lift thrust نسبت برا به تراست
lift truck خودرو دارای جرثقیل
opportune lift فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
lift the ban on رفع توقیف کردن
lift frequency تعداددفعات حمل بار
olympic lift بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
olympic lift کنده یک چاک
lift fire زیادکردن برد اسلحه
lift fire قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift frequency تناوب حمل و نقل
air lift pump پمپ حبابی
to hitch a lift [ride] from somebody سواری شدن [در خودروی کسی]
slope of lift curve شیب منحنی برا
high lift device وسایل برای زیاد
[Could I] give you a lift? [colloquial] به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
ammunition lift capability مقدورات حمل مهمات
ammunition lift capability فرفیت حمل ونقل مهمات
lift-arm cylinder سیلندردستهیبالابر
link lift vehicle حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
vertical lift bridge پل بالارو
direct lift control کنترل مستقیم برا
This stone wont lift. این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
gas lift module مخزنمرتفعگاز
thumb a lift/ride <idiom> اتوزدن
lift a finger (hand) <idiom> کاری بکن ،کمک کردن
lift is full of troubles زندگی را سراسر سختی است
Please let me give you a lift (ride). اجازه بدهید سوارتان کنم
The elevator ( lift ) is out of order . آسانسور خراب است.
lift drag ratio نسبت برا به پسا
fork-lift truck نوعیوسیلهحرکتی
diesel lift engine موتوردیزلچپ
blade lift fan تیغهپروانهصعودی
high lift configuration شکل برای زیاد
high lift system سیستم برای زیاد
to lift a car by jack خودرویی را جک زدن
blade lift cylinder سیلندربالابرندهتیغه
lift cord lock قفلطناببالابر
leg lift and side roll کنده سرانبون
To rais ( lift, remove ) an embargo. رفع محاصره کردن
olympic lift and cross face کنده حصیر مال
lift-fan air inlet مدخلهوایهواکششچپ
olympic lift and cross face گرفتن بازوی چپ حریف از جلو وران پای راست از پشت
leg ride and cross face olympic lift سگک وارو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com