Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
lift-arm cylinder
سیلندردستهیبالابر
Search result with all words
blade lift cylinder
سیلندربالابرندهتیغه
Other Matches
cylinder
استوانه
cylinder
بطری گاز
cylinder
1-گروه شیارها روی دیسک . 2-شیارها روی یک وسیله چند دیسکه که بدون حرکت نوک خواندن / نوشتن قابل دستیابی است
cylinder
فشنگ خور استوانهای هفت تیر
cylinder
لوله
cylinder
سیلندر
cylinder
غلطک
gas from cylinder
گاز کپسول
graduated cylinder
استوانه مدرج
guide cylinder
استوانه راهنما
induction cylinder
اهنربای استوانهای
induction cylinder
استوانه القائی
wheel cylinder
سیلندرچرخدنده
actuating cylinder
سیلندر پیستون عمل کننده سیلندر محرک
top cylinder
سرسلیندر
steering cylinder
سیلندرفرمان
ripper cylinder
سیلندرچاکدهنده
revolving cylinder
سیلندردورانی
recuperator cylinder
سیلندرتجدیدنیرو
gas from cylinder
گاز سیلندر
cylinder pad
پایه سیلندر
gas cylinder
بطری گاز
gas cylinder
سیلندر گاز
eight cylinder engine
موتور هشت سیلندر
cylinder lock
قفل میلهای
cylinder liner
بوش سیلندر
cylinder liner
رگکش سخت و مقاوم در برابرسایش در جدار داخلی سیلندراز جنس الیاژهای سبک یامواد نرم دیگر
cylinder jacket
استری داخل سیلندر
cylinder head
سرسیلندر
cylinder flange
فلانج یا لبه سیلندر
cylinder fins
تیغههای سیلندر
cylinder capacity
فضای سیلندر
cylinder capacity
حجم سیلندر
cylinder block
بلوک سیلندر
cylinder block
بلوک واحدی که سیلندرهای یک موتور پیستونی خطی که با مایع خنک مشوند رادربرمیگیرد
cylinder baffles
صفحات نازک قلزی برای هدایت هوا از میان تیغههای خنک کننده و جذب حداکثر گرمای ممکن از جدارسیلندر
cylinder gas
گاز داخل سیلندر
cylinder skirt
حاشیه یا دامنه سیلندر
pickup cylinder
سیلندرلندشو
pump cylinder
سیلندر پمپ
bottom cylinder
نقطهسیلندر
bucket cylinder
زبانهسیلندر
oxygen cylinder
سیلندراکسیژن
oxygen cylinder
سیلندر اکسیژن
oxygen cylinder
مخزن اکسیژن
six cylinder engine
موتور شش سیلندر
recoil cylinder
استوانه دافع
ruffini cylinder
استوانه روفینی
cylinder case
جعبهسیلندر
two cylinder engine
موتور دو سیلندر
arm cylinder
دستهاستوانه
acetylene cylinder
لوله استیلن
elevating cylinder
استوانهبالارونده
wehnelt cylinder
استوانه ونلت
hydraulic cylinder
سیلندرهیدرولیکی
boom cylinder
سیلندرهیدرولیک
double acting cylinder
سیلندر دوطرفه
single acting cylinder
سیلندر یک طرفه
single cylinder engine
موتور یک سیلندر
cylinder head gasket
واشر سرسیلندر
thin walled cylinder
استوانه جدار نازک
critical infinte cylinder
قطر بحرانی استوانه
counter recoil cylinder
استوانه هادی پیستون مواج استوانه عاید
compressed gas cylinder
سیلندر محتوی گاز متراکم
cylinder vacuum cleaner
سیلندرجاروبرقی
disposable gas cylinder
سیلندرگازمصرفی
high pressure cylinder
کپسول فشار قوی
compressed-air cylinder
سیلندرکمپراسهوا
backward bucket cylinder
سیلندرسطلوارونه
gas cylinder valve
شیر سیلندر گاز
propane gas cylinder
سلندرگازپروپان
cylinder pressure gauge
فشارسنجسیلندر
recuperator cylinder front head
سرجلوییسیلندرتجدیدنیرو
cylinder block boring machine
دستگاه سوراخ کننده بدنه سیلندر ماشین مته بلوک سیلندر
cylinder roller thrust bearing
یاطاقان غلطکی محوری
diesel engine cylinder head
سرسیلندر موتور دیزلی
lift off
بلند شدن هواپیما یا موشک
lift off
جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift on
بارگیری کشتی توسط جرثقیل
Where is the lift?
آسانسور کجاست؟
lift well
چاه بالابر
lift well
چاه اسانسور
useful lift
اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
lift
آسانسور
lift
جر ثقیل بالا بر
lift
برا
lift
دزدی
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift
از جاکندن
lift
وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift
دزدیدن
lift
بالا بردن
lift
بالابر
lift
برداشتن
lift
رفع کردن
lift-off
جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift
بالارو دامنه بالابری
lift
بالارو
lift
اسانسور
lift
حمل کردن
lift
حمل و نقل هوایی
lift
فرفیت
lift
مقدورات هوایی
lift
بار زدن
lift
جرثقیل
lift
بالابردن
lift
بالا دادن
lift-off
تخلیه کشتی توسط جرثقیل
to get a lift with somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
lift
بلند کردن شریک رقص اززمین
to get a lift from somebody
سواری گرفتن از کسی
[در خودرو]
lift
بلند کردن
lift
سواری
[گردشگری]
[خودرو رانی]
lift
سرقت کردن
lift
بالارفتن
lift
مرتفع بنظرامدن بلندی
lift
پیشرفت
lift
ترفیع اسانسور
lift
یک وهله بلندکردن بار
lift
بالابری
lift
سرقت ترقی
topping lift
طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
t bar lift
تله اسکی دونفره یا کلنگی
topping lift
مهار بالایی
to lift one's hand
سوگند خوردن
top lift
طبقه زیرین پاشنه پا
to lift up one's hand
دست بدعا برداشتن
to lift up one's heel
لگد زدن
to lift up one's horn
جاه طلب بودن
to lift up one's horn
مغرور بودن
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
ti lift one's head
نیرو گرفتن
to lift one's hand
دست به سوگند برداشتن
total lift
برای کل
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
face lift
عملجراحیکشیدنپوستصورت
Lift up the table.
سرمیز رابلند کن
You can lift the piano alone.
تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
to not lift a finger
<idiom>
اصلا هیچ کاری نکردن
to offer somebody a lift
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
lift a blockade
محاصره را پایان دادن
lift
[of a pump]
مقدار انتقال
[تلمبه ای]
[مهندسی]
to give somebody a lift
به کسی سواری دادن
translational lift
برای انتقالی
valve lift
کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
lift
[of a pump]
مقدار حمل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
lift arm
دستهبالابر
lift bridge
پلبالارو
lift cord
طناببالابر
lift span
پلبالارو
scenery lift
چشماندازآسانسور
to not lift a finger
<idiom>
دست به سیاه و سفید نزدن
[اصطلاح]
lift
[of a pump]
مقدار تحویل
[تلمبه ای]
[مهندسی]
suction lift
بلندی مکش
dynamic lift
برای دینامیکی
amphibious lift
حمل ونقل اب خاکی
lift axis
محور برا
lift control
کنترل اسانسور
lift cruise
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift engine
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift curve
منحنی برا
lift dumper
کاهنده برا
airborne lift
بار هوابرد
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
lift fire
بلند کردن اتش
lift fire
قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift fire
زیادکردن برد اسلحه
deal lift
بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
lift frequency
تناوب حمل و نقل
dead lift
کوشش بیهوده
jet lift
استفاده از تراست موتورجت
dissymmetry of lift
ناهم اندزگی برا
amphibious lift
ترابری اب و خاکی
economic lift
عمر قانونی وسیله
economic lift
عمرقانونی
false lift
برای کاذب
heavy lift
حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
derrick lift
کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
center of lift
مرکز برا
back lift
حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
asymmetrical lift
برای نامتقارن
assault lift
حمل و نقل هوایی هجومی
assault lift
ترابری هجومی
hydraulic lift
بلند کردن اب به نیروی اب
j bar lift
تله اسکی میلهای دونفره
lift frequency
تعداددفعات حمل بار
suction lift
ارتفاع نظیر مکش در پمپ
lift van
یخدان
lift van
صندوقچه محکم
lift vector
بردار برا
lift wire
سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift coefficient
ضریب برا
olympic lift
بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
olympic lift
کنده یک چاک
air lift
دستگاه ابکش با هوای فشرده
ski lift
تله اسکی
opportune lift
فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
poma lift
تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
ski lift
تخت روان
ski lift
دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com