Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
light vector
بردار نور
Other Matches
vector potential of a solenoidal vector
پتانسیل برداری بردارسولنئیدی
vector analysis
[vector calculus]
حساب برداری
[ریاضی]
vector
که باعث می شوند اندازه حروف تغییر کند بدون اینکه کیفیت عوض شود
vector
شکل حروف در یک نوشتار رسم شده با کمک منحنی و خط وط.
vector
برداری
vector
حامل
vector
مسیر جهت
vector
حامل بردار
vector
بردار
vector
پردار
vector
راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
vector
خط پرتاب بمب یاگلوله
vector
شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
vector
پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
vector
خط سیر
vector
سیستم رسم کامپیوتری که از طول خط و جهت آن از مبدا برای رسم استفاده میکند
vector
آدرسی که کامپیوتر را به محل جدید حافظه هدایت میکند
vector
مختصاتی که حاوی مقدار پایه و جهت است
vector
مسیر ناوبری هواپیما
arthropod vector
کنه ارتروپود
arthropod vector
کنه خونخوار
vector space
فضای برداری
[ریاضی]
Euclidean vector
بردار اقلیدسی
[ریاضی]
vector field
میدان برداری
[ریاضی]
[فیزیک]
wind vector
جهت حرکت باد
axial vector
بردار محوری
burgers vector
بردار برگرز
circulation of a vector
چرخه بردار
code vector
بردار رمز
state vector
بردار حالت
vector pair
زوج برداری
dope vector
بردار
dope vector
خصیصه نما
dope vector
بردار خصیصه نما
vector diagram
نمودار برداری
vector analysis
تحلیل برداری
initial vector
مسیر اصلی یا اولیه هواپیمای رهگیر بعد ازشروع رهگیری
interrupt vector
بردار وقفه
lift vector
بردار برا
magnetization vector
بردار مغناطیس کنندگی
state vector
بردار وضعیت
state vector
بردار حلات
normal vector
بردار عمود
magnetic vector
بردار مغناطیسی
polar vector
بردار قطبی
radius vector
شعاع حامل
radius vector
بردار شعاعی
preset vector
دستگاه نشانه روی بمب خودکار دستگاه نشانه روی پیش تنظیم بمب
vector display
نمایش برداری
vector field
میدان برداری
normal vector
بردار قائم
wind vector
سمت باد
wave vector
بردار موج
field vector
بردار میدان
voltage vector
بردار ولتاژ
vector sights
دوربینهای نشانه روی بمب دوربینهای جانبی
vector quantity
کمیت برداری
vector quantities
اندازههای برداری
vector psychology
روانشناسی بردار نگر
flux of a vector
شاره بردار
vector product
حاصلضرب برداری
vector processor
پردازنده برداری
vector power
توان برداری
vector graphics
نگاره سازی برداری
poynting's vector
بردار پوینتینگ
vector product
ضرب خارجی
[ریاضی]
location vector
بردار مکان
[ریاضی]
radius vector
بردار مکان
[ریاضی]
basis vector
بردار پایه
[ریاضی]
vector product
ضرب برداری
[ریاضی]
vector calculus
حساب برداری
[ریاضی]
position vector
بردار مکان
[ریاضی]
vector space
فضای خطی
[ریاضی]
magnetic vector potential
پتانسیل بردار مغناطیسی
vector data aggregate
بردار اطلاعات مجتمع
vector/waveform monitor
صفحهنمایشدیجیتالی
magnetic field vector
بردار میدان مغناطیسی
vector graphics display
بردار نمایش گرافیکی
continuously set vector
عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی
distance vector protocols
اطلاعات در مورد مسیرهای مختلف شبکه گسترده که توسط rowter برای یافتن کوتاهترین و سریع ترین مسیر ارسال اطلاعات به کارمی رود
fallout wind vector plot
طرح یا چارت نمایش سمت باد ریزش اتمی
light
پرتوافکندن نور
light
روشن کردن
light
هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
light come light g
باد اورده را باد
light
سبک
light
روشن
first light
اولین طلیعه خورشید
light
چراغ راهنمایی
light
چراغ اویخته پرتو مرئی نور مرئی
first light
فلق صبح
first light
افق نجومی
first light
سپیده دم
very light
خیلی روشن یا کم رنگ
light come light g
میبرد
very light
خیلی سبک
light
دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
light
منبع نور سیگنال نور
to s e the light
زاییده شدن
light
روشنایی
light-well
[حیاط کوچک برای عبور نور]
light-well
[فضایی زیر زمین در ساختمان ها]
inward light
اشراق
course light
روشنایی باند فرودگاه چراغهای مخصوص روشن کردن باند فرود
to come to light
روشن شدن
to s e the light
توی خشت افتادن
to s e the light
بدنیا امدن
to come to light
معلوم شدن
to i. light from anything
حائل نورشدن
inward light
نور داخلی
light out
ناگهان رفتن
light
نور
light
بچه زاییدن
one's light s
نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
inward light
نور باطنی
in the light of
نظریه
in the light of
از لحاظ
in the light of
بشکل
light value
مقدار نور
light out
بسرعت ترک کردن
to i. light from anything
گذر کردن روشنایی
light
امکان کامپیوتری به صورت قلم که حاوی یک وسیله حساس به نور است که میتواند پیکسهای روی صفحه ویدیو را تشخیص دهد.
see the light
<idiom>
متوجه اشتباه شدن
light
<adj.>
رنگ روشن
light
نوردادن
at first light
در اولین روشنایی روز
out like a light
<idiom>
(زود خوابیدن)خیلی سریع به خواب رفتن
in light of
<idiom>
به علت
on/off light
چراغروشن
come to light
<idiom>
آشکارشدن
on/off light
خاموش
light
چراغ برق
Something light, please.
لطفا یک چیز سبک.
light
نانومتر nm که به شخص امکان دیدن میدهد
light up
<idiom>
ناگهان شادوخوشحال شدن
light quantum
photon
light opera
اپرای سبک
light purse
بی چیزی
light red
نارنجی رنگ
night light
شمع کوچک که شب هنگام دراطاق بیماران برافروزند چراغ شب
light red
رنگ قرمز روشن
light ray
پرتو نور
light ray
شعاع نور
light fluctuation
نوسان نور
light ralay
رله نوری
light quide
هادی نور
light quantum
کوانت نور
light quantum
کوچکترین ذره حامل انرژی درنورواشعه تابشی
light or lighted
فرود امدن
make light of
سبک گرفتن
navigation light
چراغهای ناوبری
night light
روشنایی شب
occulting light
چراغ ناپیوسته دریایی
light opera
اپرای مفرح
owl light
تیره
owl light
میانه
owl light
کمی روشن کردن
pipe light
تیکه چوبی که با ان پیپ یاچپق را اتش میزنند
light point
منبع روشنایی
polarization of light
قطبش نور
light pluse
پالس نور
light piece
سوار سبک شطرنج
owl light
هوای گرگ و میش
owl light
تیره گی
light purse
فقر
polarized light
نور قطبیده
occulting light
چراغ ممتد
light purse
تهیدستی
overtaking light
چراغ
overtaking light
پاشنه
light proof
ضد نور
owl light
تاریکی
open light
پنجره واشو
light struck
در اثرنور محو وتار شده
light stable
پایداری نور
light stable
ثبات نور
light spot
نقطه منور
light spot
نقطه نور
light spill
خروج نور
light source
منبع نور
light transformer
ترانسفورماتور برای مقاصدروشنایی
light sleeper
کسیکه خوابش سبک است
light skirts
زن سبک و جلف
light period
دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
light stimulus
تحریک نور
light strike
اعتصاب با اخطار کم مدت اعتصاب برقی
light struck
نور دیده
light struck
نور زده
light switch
گزینه نوری
light switch
نور گزین
light passing
عبور نور
light passing
گذر نور
light switch
کلید نور
light tight
تراکم نور
light path
مسیر نور
light ship
کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
light shield
محافظ نور
light resistance
مقاومت در مقابل نور
light water
اب سبک
light water
اب معمولی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com