Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
light-year
سال نوری
Other Matches
light year
سال نوری
A firend last year and an aquaintance this year!.
<proverb>
پارسال دوست امسال آشنا.
tenant from year to year
مستاجر یک ساله
year to year fluctuation
نوسانات سالیانه
All the year round. Yes in year out .
سالی دوازده ماه ( هر سال )
each year
هرسال
year
سال
year
سنه
f.year old
پنج ساله
in the year one
در زمان بسیار پیش
last year
سال گذشته
last year
پارسال
year by year
سال بسال
year by year
همه ساله
year in year out
سال دوازده ماه
year in year out
همیشه
in the year
در سال 3491
in the a. year of
درسال فرخنده فال
in the a. year of
درسال خجسته
year
سال نجومی
New Year
سال جدید
New Year
سال نو
the f.of the year
برگ ریزان
within a year
در عرض یک سال
d. year
سال میلادی مسیحی
off year
سال کم فعالیت
off year
سال کم محصول
off year
سال کسادی
next year
سال دیگر
next year
سال بعد
calender year
سال تقویمی
year-long
یک ساله
callendar year
سال جاری
callendar year
سال
year-long
یک سال
calender year
سال کامل تقویم یک سال
New Year's Eve
شب سال نو
year-end
پایان سال
year-long
به مدت یک سال
calendar year
سال تقویمی
year-round
در تمام مدت سال
year-round
<idiom>
همه ساله
dry year
خشک سال
dry year
خشکسال
early in the year
دراوایل سال
In the year 2000…
درسال 2000...
She shot up last year .
پارسال یکدفعه قد کشید
During (in)the current year.
درسال جاری
dear year
سال گرانی
tax year
مالیات سالانه
year-round
همه ی سال
dry year
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
he was born in the year
درسال 00000زائیده یامتولدشد
civil year
سال عرفی
year-end
سال پایان
i wish you a happy new year
سال نو را به شما شادباش یاتبریک میگویم
i wish you a happy new year
سال نوسعیدی را برای شما می خواهم
natural year
سال طبیعی
tropical year
سال اعتدالی
tropical year
سال استوایی
no year oppropriation
حساب تامین اعتبار باز حساب باز
the year past
سال گذشته
sabbatic year
مرخصی هر هفت سال یکبار
rainy year
آبسال
sothic year
سال خورشیدی مصری
solar year
سال شمسی
solar year
سال خورشیدی
sluggish year
سال کسادی
sluggish year
سال رکود
sidreal year
سال نجومی
school year
سال تحصیلی
sabbatical year
مرخصی هر هفت سال یکبار
vintage year
سال وفور محصول انگور
vintage year
سال پرنعمت
year-end
سالپایانی
year-end
وابسته به پایان سال
last year's produce
محصول پارسال
New Year's Eve
شب ژانویه
it was sold at 0 year's p
بهره برابردرامدسالیانه اش فروخته شد
year book
سالنامه
year and day
مدتی که اگر مجروح ضمن ان بمیردموضوع قتل عمد تلقی میشود
leave year
سال خدمتی
leave year
سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
year and day
یک سال و یک روز
work year
سال کاری
wet year
سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
wet year
سال پر اب
water year
سال ابی که برابر است با اول مهر هر سال تا پایان شهریور سال بعد
lunar year
سال قمری
sabbatical year
در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
the year in question
سالی که مورد بحث است
financial year
سال مالی
New Year's Day
روز اول ژانویه که آغاز سال نو مسیحیان است
academic year
سال تحصیلی
academic year
سال دانشگاهی
theater of the year
تئاتر سال
fiscal year
سال مالی
fiscal year
دوره مالی
Christmas comes but once a year.
<proverb>
جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
fiscal year
سال مالی سال جاری
with each passing year
با گذشت هر سال
year of age
سال عمر
quarter
[year]
دوره سه ماهه
leap year
سال کبیسه
intercalary year
سال کبیسه
all the year round
در تمامی یا سرتاسر سال
By the end of the year
تا آخر سال
quarter
[year]
سه ماه
from (since) the year one
[American E]
<adv.>
از زمان خیلی قدیم
[اصطلاح روزمره]
At the beginning of the month (year).
سرش ؟ بسنگ خورد
platonic cycle or year
مدت گردش اجرام آسمانی درهمه مدارهای خود و برگشت آنها بوضوح نخستین
ten year device
وسیله ای که هر ده سال یک بار احتیاج به سرویس دارد
from (since) the year dot
[British E]
<adv.>
از زمان خیلی قدیم
[اصطلاح روزمره]
The subsidy will be phased out next year.
یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
apparent solar year
سال شمسی
to say so long to the end of the year
با سال پیش خداحافظی کردن
At the beginning of the month (year).
سر ماه ( سال )
The consumption of suger has gone up this year .
مصرف شکرامسال با لارفته است
apparent solar year
سال فاهری شمسی
first year resident
[American English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
As part of my training, I spent a year abroad.
درجریان کارآموزیم یکسال را در خارج گذراندم.
They live abroad for the greater part of the year.
آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant
پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
Something light, please.
لطفا یک چیز سبک.
to i. light from anything
گذر کردن روشنایی
light
چراغ اویخته پرتو مرئی نور مرئی
light
منبع نور سیگنال نور
light
دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
light
امکان کامپیوتری به صورت قلم که حاوی یک وسیله حساس به نور است که میتواند پیکسهای روی صفحه ویدیو را تشخیص دهد.
light
نانومتر nm که به شخص امکان دیدن میدهد
light
چراغ برق
to s e the light
زاییده شدن
to s e the light
بدنیا امدن
to s e the light
توی خشت افتادن
light out
بسرعت ترک کردن
inward light
اشراق
inward light
نور داخلی
inward light
نور باطنی
at first light
در اولین روشنایی روز
light
پرتوافکندن نور
light
نوردادن
very light
خیلی روشن یا کم رنگ
very light
خیلی سبک
light come light g
میبرد
light
نور
light come light g
باد اورده را باد
light
بچه زاییدن
light
روشنایی
light
روشن
light
روشن کردن
light
هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
one's light s
نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
light
<adj.>
رنگ روشن
light
سبک
in the light of
از لحاظ
to come to light
معلوم شدن
to come to light
روشن شدن
light value
مقدار نور
come to light
<idiom>
آشکارشدن
first light
اولین طلیعه خورشید
on/off light
چراغروشن
first light
فلق صبح
on/off light
خاموش
first light
افق نجومی
first light
سپیده دم
to i. light from anything
حائل نورشدن
light-well
[فضایی زیر زمین در ساختمان ها]
in the light of
بشکل
light up
<idiom>
ناگهان شادوخوشحال شدن
see the light
<idiom>
متوجه اشتباه شدن
light out
ناگهان رفتن
in the light of
نظریه
out like a light
<idiom>
(زود خوابیدن)خیلی سریع به خواب رفتن
in light of
<idiom>
به علت
light
چراغ راهنمایی
course light
روشنایی باند فرودگاه چراغهای مخصوص روشن کردن باند فرود
light-well
[حیاط کوچک برای عبور نور]
refraction of light
شکست نور
position light
علایم نشان دهنده موضع چراغ راهنمای مسیر یا محل موضع
occulting light
چراغ ناپیوسته دریایی
rays of light
اشعه نور
light quantum
photon
rays of light
پرتوروشنائی
range light
چراغ دوم دکل ناو
occulting light
چراغ ممتد
polarized light
نور قطبیده
polarization of light
قطبش نور
overtaking light
پاشنه
overtaking light
چراغ
owl light
تیره گی
owl light
هوای گرگ و میش
reflection of light
بازتاب نور
reflected light
نور باز تابیده
owl light
تیره
owl light
میانه
open light
پنجره واشو
light footed
فعال
owl light
کمی روشن کردن
pipe light
تیکه چوبی که با ان پیپ یاچپق را اتش میزنند
owl light
تاریکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com