Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 119 (7 milliseconds)
English	Persian
lighting hours	زمان روشنایی یا سوختن
Other Matches
lighting	تکنیک نور
lighting	نور
lighting	روشن سازی نورپردازی
lighting	سیستم روشنایی ماشین
lighting	چراغ بندی ماشین
lighting	سایه روشن
lighting	اشتعال نورافکنی
lighting	احتراق
lighting	روشنایی
lighting effect	اثر روشنایی
lighting current	جریان نور
indirect lighting	روشنایی غیرمستقیم
lighting cable	کابل نور روشنایی
lighting battery	باطری نور
lighting switch	کلید روشنایی
lighting source	منبع روشنایی
lighting scheme	نمودارروشنایی
lighting control	کنترل روشنایی
lighting battery	باتری روشنایی
lighting engineering	تکنیک روشنایی
lighting engineering	مهندسی روشنایی
lighting equipments	الات و ادوات روشنایی
lighting scheme	ترتیب روشنایی
lighting point	محل یا نقطه روشنایی
lighting plant	تاسیسات روشنایی
lighting outlet	اتصال نور
lighting outlet	خروجی روشنایی
lighting mains	خط روشنایی اصلی
lighting mains	خط نور
lighting line	سیم روشنایی
lighting filament	رشته ملتهب
lighting feeder	تهیه روشنایی
indirect lighting	نور منعکس شده
indirect lighting	نور غیر مستقیم
direct lighting	روشن سازی غیرمستقیم
street lighting	روشنایی خیابان
lighting board	تختهروشنایی
lighting grid	مدارشبکهیروشنایی
lighting technician	تکنسینروشنایی
artificial lighting	روشنائی مصنوعی
lighting set	دستگاه روشنایی
track lighting	لامپشیار
strip lighting	نوعیسیستمروشنایی
direct lighting	روشنایی مستقیم
electric lighting	روشنایی
emergency lighting	روشنایی اضطراری
lighting unit	واحد روشنایی
lighting transformer	مبدل روشنایی
reduced lighting	حرکت با چراغ کم نور
reduced lighting	حرکت با نور کم رانندگی با چراغ جنگی
room lighting	روشنایی اطاق
front lighting	روشنایی جلو ساختمان
some two hours	یک دو ساعتی
off hours	ساعات فراغت
off hours	ساعات بیکاری
hours	ساعت
at all hours <adv.>	هر بار
at all hours <adv.>	همیشه
at all hours <adv.>	درهمه اوقات
hours	06 دقیقه
hours	وقت
hours	مدت کم
semi indirect lighting	روشن سازی نیم مستقیم
lighting board operator	اپراتورتنظیمفشارنور
lighting grid access	مدخلمدارشبکهیروشنایی
train lighting battery	باتری روشنایی ترن
outdoor lighting fixtures	چراغهای روشنائی محوطه
man-hours	جمع تعداد ساعات کار
business hours	ساعت اداری
to keep late hours	دیر برخاستن
business hours	ساعت کاری
canonical hours	ساعات رسمی نماز یا عقد
kilowatt hours	کیلووات در ساعت
licensing hours	زمان مجاز
opening hours	ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
man-hours	نفرساعت
out of [outside] office hours	خارج از ساعات اداری
small hours	سحرگاهان
the small hours	ساعات بعد از نیمه شب
keep late hours	دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
keep regular hours	ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
During the rush hours.	درساعات شلوغی [پر رفت وآمد پر ترافیک]
Outside office hours.	خارج از وقت اداری
visiting hours	ساعات ملاقات
waking hours	ساعات بیداری
vacant hours	ساعات بیکاری یا فراغت
office hours	ساعات کار
keep early hours	زود خوابیدن و زود برخاستن
keep good hours	زود خوابیدن و زود برخاستن
office hours	ساعات اداری
leisure hours	ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
idle hours	ساعتهای بیکاری
man hours	نفر در ساعت
impatient hours	ساعات نا شکیبایی یا بی صبری
keep bad hours	دیر خوابیدن و دیر برخاستن
keep late hours	دیر خوابیدن و دیر برخاستن
hours of worship	ساعات پرستش یا نماز
hours of labor	ساعات کار
dead hours	ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
silent hours	ساعات خواب
dead hours	ساعات خاموشی در شب
thoughtful hours	ساعات فکر
thoughtful hours	ساعات تفکر
hours of business	ساعتهای کاری
to keep regular hours	هر کاری را درساعت معین کردن
to keep late hours	دیر خوابیدن
small hours	ساعات عبادت صبحگاهی
lighting/camera control area	سطحکنترلدوربینروشنایی
We had to queue [line] up for three hours to get in.	ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
Far into the night . Into the early hours.	تا دم دمهای صبح
To keep late nights [hours]	شب زنده داری کردن
I areraged six hours a day.	روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
Pleasant hours fly fast. <proverb>	لحظات خوش زود می گذرد.
The reporter was held at the checkpoint for several hours.	خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
pleasant hours fly fast. <proverb>	عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است.
The library is the obvious place for the after-dinner hours.	کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours.	ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work!	من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com