Dictiornary-Farsi | lightning discharge | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 200 (10 milliseconds)

English	Persian
lightning discharge	تخلیه اتمسفری


Search result with all words

lightning discharge current	جریان تخلیه
Other Matches

lightning	اذرخش زدن
lightning	برق زدن
lightning	صاعقه
lightning	برق
lightning	اذرخش
forked lightning	برق پیچاپیچ یاشکسته
forked lightning	برق جناغی
lightning rod	میله برقگیر
lightning conductors	برقگیر
lightning conductor	برقگیر
lightning rods	میله برقگیر
lightning rods	میله برق گیر
lightning switch	کلید برقگیر
lightning protection	با خاموش کننده مغناطیسی
lightning path	مسیر برق
lightning chess	شطرنج سریع
lightning bug	شب تاب
street lightning	روشنی راه و خیابان
lightning arrester	برقگیر
lightning arrester	برق گیر
with lightning speed	مانند برق به تندی برق بسرعت برق
lightning strike	اعتصاباعتراضآمیز
heat lightning	صاعقه
He ran like lightning.	او [مرد] مانند صاعقه دوید.
lightning switch	کلید انتن
lightning rod	میله برق گیر
lightning current	جریان برق
non arcing lightning arrester	برقگیر بی جرقه
comb lightning arrester	برقگیر شانهای
lightning arrester relay	رله برقگیر
aluminium cell lightning arrester	برق گیر الومینیمی
discharge	مرخص کردن
discharge	مرخص کردن پس دادن
discharge	اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge	گذر حجمی در واحگ زمان
discharge	خارج کردن
discharge	تخلیه
discharge	خالی کردن
discharge	شلیک عصبی تخلیه
discharge	برون ریزی
discharge	درکردن
discharge	تخلیه الکتریکی
discharge	بده
discharge	انفصال ترشح
discharge	دبی
discharge	ترشح کردن
discharge	اداء کردن
discharge	اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge	خالی کردن باتری
discharge	ازاد کردن
discharge	مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge	تبرئه
discharge	مفاصا تصفیه
discharge	ادا کردن دین بری الذمه کردن
discharge	پرداخت
discharge	رفع اتهام
discharge	تخلیه بار
discharge	دشارژ
discharge	خالی کردن گلوله
discharge	ابراء
discharge	منفصل یااخراج کردن
discharge	تادیه
discharge	تادیه کردن
discharge	اخراج تخلیه الکتریکی
mutual discharge	مبارات
main discharge	تخلیه اصلی
neural discharge	تخلیه عصبی
general discharge	خاتمه خدمت
glow discharge	تخلیه تابناک
glow discharge	تخلیه تابنده
general discharge	ترخیص عمومی از خدمت سربازی
flood discharge	بده فزون ابی بده سیل
flood discharge	بده طغیان
honorable discharge	ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
impulse discharge	تخلیه ضربهای
implusive discharge	تخلیه غیر متناوب
honorable discharge	ترخیص محترمانه
internal discharge	تخلیه جزیی داخلی
internal discharge	تخلیه داخلی
non self maintained discharge	تخلیه وابسته
undesireable discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
utilizable discharge	بده مفید
discharge bay	صفحهشارژنشده
discharge pipe	لولهتخلیه
discharge system	سیستمتخلیه
discharge tube	مجرایتخلیه
To dismiss (discharge) someone.	کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
total discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
deep discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
discharge tube	لامپ تخلیه الکتریکی [فیزیک]
to discharge of an obligation	از دینی مبرا کردن
to discharge goods	کالا را تخلیه کردن
order of discharge	حکم تصفیه
order of discharge	حکم برائت ذمه
oscillating discharge	تخلیه مواج
undulatory discharge	تخلیه مواج
point discharge	تخلیه نقطهای
rain discharge	حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
request for discharge	عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
residual discharge	تخلیه مانده
second townsend discharge	تخلیه دوم تاونزند
self maintained discharge	تخلیه ناوابسته
spontaneous discharge	شلیک خودانگیخته
surging discharge	تخلیه نوشی
to discharge a guarantee	ضمانتی را ازاد کردن
flaming discharge	تخلیه مشتعل
absolute discharge	آزادی مطلق
discharge currect	جریان تخلیه
discharge currect	جریان دشارژ
discharge curve	منحنی بدههای اندازه گیری شده
discharge end	سمت تخلیه
discharge end	محل تخلیه
discharge gate	دریچه تخلیه
discharge head	ارتفاع تخلیه
average discharge	بده میانگین
discharge head	سر لوله
discharge hydrograph	منحنی بده
discharge nozzle	فواره تخلیه
discharge of affect	برون ریزی هیجانی
discharge of an obligation	سقوط تعهد
discharge of chips	تخلیه براده ها
discharge of contract	انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی
discharge conveyor	نوار تخلیه
discharge cock	شیر تخلیه
discharge chute	سرسره تخلیه
anuual discharge	بده سالانه
average available discharge	بده میانگینی دسترس
average available discharge	بده متوسط مفید
average discharge	بده متوسط
brush discharge	تخلیه جارویی
charge and discharge	محل بارگیری و باراندازی
coefficient of discharge	ضریب جریان
coefficient of discharge	ضریب تخلیه
conditional discharge	ازادی مشروط
corollary discharge	تخلیه تبعی
corona discharge	تخلیه الکتریکی
corona discharge	تخلیه کورونا
corona discharge	تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
discharge capacity	فرفیت تخلیه بار
discharge capacity	فرفیت تخلیه بارانداز
discharge of solids	بده جامد
sediment discharge	بده جامد
discharge velocity	سرعت تخلیه
electrostatic discharge	تخلیه الکتروستاتیکی
discharge voltage	ولتاژ دشارژ
dishonorable discharge	اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
disruptive discharge	تخلیه جرقهای
electric discharge	تخلیه الکتریکی
electrical discharge	تخلیه برقی
discharge without honor	اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
discharge valve	سوپاپ تخلیه
discharge valve	سوپاپ دود
discharge opening	راهگاه تخلیه
discharge opening	مجرای تخلیه
electron discharge	تخلیه الکترونها
discharge pressure	فشار تخلیه
discharge recorder	تخلیه نگار
discharge voltage	ولتاژ تخلیه
discharge spout	ناودانه ی تخلیه
first townsend discharge	تخلیه اول تاونزند
discharge resistance	مقاومت تخلیه
gas discharge lamp	لامپ تخلیه گازی
bad conduct discharge	اخراج از خدمت
bad conduct discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت
gas discharge relay	رله تخلیه گازی
capacitor discharge ignition	سیستم احتراق با انرژی زیاد
After his discharge from the army, he came to Tehran .	پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
To dismiss(sack,discharge)someone.	کسی را جواب کردن
normal glow discharge	تخلیه تابناک متعارف
abnormal glow discharge	تخلیه تابناک نامتعارف
to discharge someone without honor [from the army]	اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
gas discharge arrester	برقگیر تخلیه گازی
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
discharge rate [of a pump]	مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
discharge rate [of a pump]	مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
discharge rate [of a pump]	مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
gas discharge display	صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
charge and discharge statements	حساب انحصار وراثت
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان
discharge indicator disc	دیسک رنگی معمولا زرد یاقرمز برای نشان دادن تخلیه سیستم اطفاء حریق
mistake while in discharge of duty	خطا در حین انجام وفیفه
glow discharge tube	لامپ مشتعل
incandescent cathode discharge	تخلیه کاتد ملتهب
high rate discharge	تخلیه شدید
high frequency discharge	تخلیه فرکانس بالا
corona discharge current	جریان تخلیه کورونا
glow discharge lamp	لامپ تخلیه کنتاکتی
semi self maintained discharge	تخلیه نیم وابسته
luminous discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
compressor discharge pressure	فشار در قسمت خروجی کمپرسور
xenon discharge lamp	لامپ تخلیهای گزنون
electric discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
variable discharge turbine	توربین گازی که جرم جریان ان توسط شیرها یا دریچه هایی کنترل میشود و قدرت توربین را با ارتفاع ومتغیرهای دیگر سازگارمیکند
cooling water discharge	تخلیه اب سرد
low pressure discharge	تخلیه ی فشار ضعیف
high frequency gas discharge breakdown	شکست تخلیه گازی فرکانس بالا
glow discharge cold cathode tube	لامپ مشتعل