English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
line call اعلام خط نگه دار
line call اعلام خط نگهدار
Other Matches
what [some] people would call [may call] <adj.> کذایی
what [some] people would call [may call] <adj.> که چنین نامیده شده
what [some] people would call [may call] <adj.> باصطلاح
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطری
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault تماس خطوط
line to line spacing فاصله سطور
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
call up شیپور احضار بخاطر اوردن
call up دستور ارسال گزارش
call up احضار برای فعالیتهای نظامی
to call نام دادن
to call نامیدن
call up تذکر دادن جمع کردن
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up تذکر دادن جمع کردن
call-up احضار برای فعالیتهای نظامی
call-up شیپور احضار بخاطر اوردن
call-up دستور ارسال گزارش
call up تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call off بر هم زدن
call off خاتمه دادن
to call in دعوت کردن
to call in مطالبه کردن
to call in خواستن
to call in صداکردن
to call from within ازتویا اندرون صدا کردن
to call for a احتیاج بدقت داشتن
to be on-call در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
to call off منحرف یامنصرف کردن
to call into being بوجوداوردن
to call into being هستی دادن
to call somebody to [for] something پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
to call somebody to [for] something از کسی برای چیزی درخواست کردن
to call for خواستن
next call تماسخواب
call forth بکار انداختن
to call for anyone پی کسی فرستادن
call for some one پی کسی فرستادن
call for مستلزم بودن
call for ایجاب کردن
call down ملامت کردن تحقیر کردن
call down سرزنش کردن
call by value فراخوانی با ارزش
call in تو خوانی
call in تو خواندنی
If anyone should call , let me know. اگر کسی تلفن زد مرا خبر کن
To call someone. کسی را صدا زدن ؟( صداکردن )
call out اعلام خطر کردن
call out اعلام خطر
call off فرمان نظامی برای شمارش قدم یا شمارش شمارش بشمار
call off صرفنظر کردن
call off منحرف کردن
call of more حق تقاضای زیاد کردن مبیع
call by name فراخوانی با نام
call for someone <idiom> آمدن وبردن کسی
call off <idiom> کنسل کردن
at his call بر حسب اخطار یا احضار او
at call فورا
at call به محض درخواست عندالمطالبه
at call عندالمطالبه
at call اماده فرمان
to call out بلندصداکردن
first call شیپور جمع
to call something your own چیزی را از خود دانستن [شاعرانه]
at or within call اماده فرمان
to call together فراهم اوردن
call on <idiom> سرزدن به کسی
call on <idiom> صدا زدن کسی
call up <idiom> تلفن کردن
on call <idiom> آماده برای ترک خدمت
to call up بخاطراوردن یاداوردن
to call up احضارکردن
to call up خواستن
to call together جمع کردن
to call out دادزدن
call up صدا زدن
on call اتشهای طبق درخواست
on call بنا به درخواست
call صدا زدن
to call توجه کسیراجلب کردن
through call مکالمه مستقیم
call board تخته اعلانات
call of nature <idiom> احتیاج به دستشویی داشتند
call by reference فراخوانی با ارجاع
call by result فراخوانی با نتیجه
call processing فراخوان پردازی
call on to the carpet <idiom> مورد مواخذه قرارگرفتن
call someone's bluff <idiom> ثابت کردن ادعا
call the shots <idiom> سفارش دادن
call boxes اتاقک تلفن
call it quits <idiom> متوقف کردن تمام کار
bugle call فرمان
bugle call علامت دادن به وسیله شیپور شیپور جمع
call book دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
call bearing بلبرینگ
call a metting تعیین وقت و دعوت برای جلسه
call boxes کیوسک تلفن
To call on ( visit ) someone . سر وقت کسی رفتن
officers call شیپور افسر پیش
call boxes کابین تلفن
officers call نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
at someone's beck and call <idiom> همیشه آماده پذیرایی
call box تلفن صحرایی
call box کیوسک تلفن
quail call تیپچه بلدرچین
to call to witness استشهادکردن از
to call to witness بشهادت طلبیدن
fire call درخواست اتش توپخانه درخواست اتش
quail call تیپچه
roll call حاضر و غایب
to call somebody through [via] [over] Skype به کسی با [بوسیله] سکایپ زنگ زدن
to call to witness بگواهی خواندن
to call to remembrance بخاطر اوردن
put and call بیع خیاری
presidential call فرمان بسیج اعلام شده به وسیله رئیس جمهور بسیج اضطراری
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
call box کابین تلفن
call box اتاقک تلفن
boatswain's call سوت ملوانی
boat call مخابره با قایق
boarding call دعوت به بازدید
boarding call بازدید رسمی
drill call شیپور مشق
drill call شیپور شروع مشق صف جمع
duty call دیدنی ازروی اجباریاوفیفه
emergency call خبر یا مکالمه اضطراری
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
clarion call احساساتعمومیدربارهچیزی
call to quarters شیپور احضار
call to prayer اقامه قبل از نماز
call to prayer اذان
call to order به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
call to mind بخاطر اوردن
call to account حساب خواستن از
call to account مواخذه کردن از
call time تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
call time تایم اوت
call the roll حاضر و غایب کردن
call to witness گواه گرفتن
call to witness گواهی خواستن از
call to witness به شهادت طلبیدن
commander's call در اختیار فرماندهی
phone call تماستلفنی
commander's call ساعات در اختیار فرماندهی
chargeable call مکالمه قابل پرداخت
conference call دعوت به سخنرانی
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
curtain call بازگشت هنرپیشگان به صحنه
curtain call کف زدن حضار
call boxes تلفن صحرایی
call the roll حضور و غیاب کردن
call statement حکم فرا خوانی
call instruction دستورالعمل فراخوانی
call in question تردید کردن در
call in evidence گواهی خواستن از
make a call دیدن کردن
mission call درخواست پشتیبانی هوایی کردن
call for tender برای مزایده یا مناقصه فراخواندن
morning call دیدنی بعداز فهر
call for help to god دعا
call for fire درخواست اتش کردن
call for fire درخواست اتش
call into requisition به مصادره گرفتن
call meter کنتور مکالمات تلفنی
call mission درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
call price ارزش اسمی
call over the coals سرزنش کردن
macro call درشت فراخوان
call option خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
call option خرید به شرط خیار
call one's shot مشخص کردن هدف
macro call فراخوانی ماکرو
mail call رسیدن نامه یا پست
mail call دریافت نامه از پستخانه
call for ..... under the credit درخواست کردن ..... تحت اعتبار
call sign معرف رادیویی
to call somebody back کسی را احضار کردن
to call somebody back کسی را معزول کردن
to call somebody back کسی را فراخواندن
call girls فاحشه تلفنی
call girl فاحشه تلفنی
international call سیستم واحدهای الکتریکی بین المللی
international call مکالمه بین المللی
to call on god بخدادعاکردن
subroutine call فراخوانی زیرروال
to call to arms اعلام دست به اسلحه کردن
call-ups تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups تذکر دادن جمع کردن
call-ups شیپور احضار بخاطر اوردن
call-ups دستور ارسال گزارش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com