Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
line insulator
مقره خط
Other Matches
insulator
عایق
insulator
بنداور
insulator
جدا کننده
insulator
مقره
insulator
نارسانا
insulator
مادهای که الکتریسیته را هدایت نمیکند
insulator
غیرهادی
insulator
جسم عایق ماده عایق
insulator
ایزولاتور
insulator
عایق کننده روکش عایق
insulator
جدا کننده عایق کننده
stand off insulator
مقره اتکایی
petticoat insulator
مقره دامنی
floor insulator
عایق کف
battery insulator
میانگیر باتری
tube insulator
مقره لولهای
suspension insulator
مقره اویزان
electrical insulator
عایق الکتریکی
plastic insulator
عایقپلاستیکی
battery insulator
عایق باتری
wall insulator
عایق دیوار
electric insulator
مقره
lead in insulator
عایق سیم انتن
strain insulator
مقره جداکننده
double cone insulator
مقره دو مخروطی
low voltage insulator
ایزولاتور فشار ضعیف
cap & cone insulator
مقره کاس و گوژ
suspension insulator string
عایقسیمهایمتراکم
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line by line milling
فرز کردن سطری
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing
فاصله سطور
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault
تماس خطوط
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line up
ردیف ایستادن تیم
on line
داخل رده
on line
مورداستعمال
line-up
به خط شدن
line-up
به ترتیب ایستادن
line-up
ردیف ایستادن تیم
line of d.
حد فاصل
line of d.
مرز
on line
مستقیم
on line
در خط
on line
متصل
on line
درون خطی
line up
به ترتیب ایستادن
on line help
کمک مستقیم
o o line
خط دیدبانی سپاه
o o line
خط تقسیم دیدبانی
all along the line
درامتدادهمه خط
all along the line
در همه جا
along line
در خط
line by line
سطر به سطر
line out
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
mean line
خط میان
in line
شمشیر در وضع حمله
in line
همراستا
the line
صف
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
to come in to line
در صف امدن
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
old line
محافظه کار
down the line
<idiom>
درآینده
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
out of line
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
out of line
خارج از خط جبهه
down the line
ضربه از کنار زمین
down line
بار کردن پایین خطی
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
out of line
<idiom>
ناصحیح
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
line up
<idiom>
به صف کردن
on the line
هواپیمای اماده پرواز
to come in to line
موافقت کردن
line
خط
line
خط دار کردن
line
طناب خط
line
خط انداختن در
line
: خط کشیدن
line
رشته
line
لجام
line
لاین
line
محصول
along line
در امتداد خطوط
line
شعبه
line
اتصال فیزیکی به ارسال داده
line
دهنه
line
طرز
line
بخط کردن
line
پوشاندن
line
خط صف
line
صفی در خط
line
در سمت
line
سیم
line
جبهه جنگ
line
استرکردن
line
ترازکردن
line
لوله منفردی در سیستم سیالات
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line
نسب
line
اراستن
line
خط زدن
line
حدود رویه
line
سطر
line
طناب سیم
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line
رسن
line
ریسمان
line
رشته بند
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
by line
خط دوم یافرعی
line
ردیف
Are you still on the line?
خط را قطع نکردی؟
line
: خط
line out
با خط علامت گذاشتن
off line
برون خطی
line up
به خط شدن
off line
منفصل
by line
خط فرعی راه اهن
by-line
خط دوم یافرعی
by-line
خط فرعی راه اهن
by-line
کار یاشغل اضافی وزائد
off line
قطع
off line
غیر متصل
line
جاده
by line
کار یاشغل اضافی وزائد
principal line
خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
private line
خط خصوصی
mach line
موج ضربهای ضعیف
lyman line
خط لیمان
marline or line
طناب کوچک دولا
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
line tester
ازمایش کننده خط
marriage line
گواهینامه ازدواج
mason's line
ریسمان کار
median line
میانه
local line
خط محلی
line width
پهنای خط
line voltage
ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
line voltage
ولتاژ شبکه
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
line voltage
ولتاژ خط
line up billiard
بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
line transformer
مبدل خط
loop line
دوراهی
lubber line
خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
lubber line
خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber's line
نشانگر سینه
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lumber's line
خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lumber's line
خط سینه ناو
load line
خط بار
message line
خط مخابره
peaked line
خط چین
possibilities line
خط امکانات
possibilities line
خط بودجه
poverty line
خط فقر
price line
خط قیمت
overhead line
سیمکشی هوایی
outhaul line
برون کش
out of line coding
کدگذاری برون خطی
phase line
خط مبداء حرکت جنگی
out line font
قلم متغیر
out line font
فونت متغیر
pitch line
مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
overhead line
خط هوایی
peaked line
خط پاره پاره
penny a line
ارزان
penny a line
پست
penny a line
ارزان نویس بی مایه
percolation line
خط نفوذ
phase line
خط خیز
phantom line
خط سری
phantom line
خط فرضی
pipe line
خط لوله
orienting line
خط توجیه
on line system
سیستم درون خطی
on line storage
حافظه درون خطی
neutral line
خط بی اثر
multipoint line
خط چند نقطهای
multidrop line
پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line
خط چند رشتهای
mould line
خط حاصل از تلاقی دو سطح
morning line
امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line
سیم مهار
on line operation
عملکرد درون خطی
new line character
دخشه تعویض سطر
night line
ریسمان ماهی گیری شبانه
on line operation
عمل درون خطی
pass a line
رد کردن طناب
on line database
پایگاه داده درون خطی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com