Dictiornary-Farsi | line integral | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
line integral	انتگرال خطی
line integral	انتگرال خطی [ریاضی]


Other Matches

integral	وسیله جانبی یا طرح خاصی که در سیستم نصب شده است
integral	کامل تمام
integral	بی کسر
integral	انتگرال [ریاضی]
integral	انتگرال
integral	تابع اولیه
integral	صحیح
integral	جدایی ناپذیر
integral	درست
integral number	عدد درست
integral calculus	حساب جامعه
integral calculvs	حساب جامعه
integral construction	ساختمان یکپارچه
curvilinear integral	انتگرال خطی [ریاضی]
double integral	انتگرال دوبل
integral controller	واحد ارتباطات که درون یک کامپیوتر قرار داده شده است
surface integral	انتگرال سطحی [ریاضی]
integral part	جزء لازم
integral tank	تانک سوختی که پوسته رسانگر بخشی از دیواره ان را تشکیل میدهد
multiple integral	انتگرال چندگانه [ریاضی]
Stieltjes integral	انتگرال استیلتیس [ریاضی]
exchange integral	بر هم کنش تبادلی
finite integral	انتگرال محدود
the integral from a to b of f-of-x with respect to x	انتگرال اف ایکس بین آ و ب [ریاضی]
integral part	جزء مکمل
integral number	عدد صحیح
integral number	عددتام
integral number	چیز درست
integral part	جزء لاینفک
integral calculus	محاسبه انتگرال [ریاضی]
integral action factor	ضریب انتگرال
integral heat of solution	گرمای کل انحلال
lower limit [of the integral]	کرانه پائین [انتگرال] [ریاضی]
upper limit [of the integral]	کرانه بالا [انتگرال] [ریاضی]
line to line voltage	ولتاژ بین دو خط
line to line voltage	ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing	فاصله سطور
line to line fault	اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault	تماس خطوط
line to line fault	اتصال کوتاه بین دو فاز
line by line milling	فرز کردن سطری
line to line fault	اتصال کوتاه دوقطبی
line by line milling	فرز کردن سطر به سطر
line by line analysis	تجزیه سطر به سطر
in line	شمشیر در وضع حمله
the line	صف
to come in to line	موافقت کردن
necessary line	خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
to come in to line	در صف امدن
line of d.	مرز
on line	در خط
on line	داخل رده
on line	مورداستعمال
on line	درون خطی
on line	متصل
on line	مستقیم
out of line	جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
out of line	خارج از خط جبهه
on the line	هواپیمای اماده پرواز
off line	منفصل
line by line	سطر به سطر
below the line	درامد یا هزینه غیر مترقبه
in line <idiom>	با محدودیت متداول
out of line <idiom>	ناصحیح
line up <idiom>	سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom>	به درستی میزان کردن
line up <idiom>	به صف کردن
all along the line	درامتدادهمه خط
o o line	خط تقسیم دیدبانی
down the line <idiom>	درآینده
o o line	خط دیدبانی سپاه
all along the line	در همه جا
along line	در امتداد خطوط
along line	در خط
old line	محافظه کار
mean line	خط میان
line out	قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line out	با خط علامت گذاشتن
in line	همراستا
down line	بار کردن پایین خطی
down the line	ضربه از کنار زمین
Which line goes to ... ?	کدام خط راه آهن به ... میرود؟
on line help	کمک مستقیم
old line	دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
by-line	کار یاشغل اضافی وزائد
line	محصول
line	لجام
line	: خط کشیدن
line	خط انداختن در
line	خط دار کردن
line	بخط کردن
line	لاین
line	شعبه
by-line	خط فرعی راه اهن
by-line	خط دوم یافرعی
by line	کار یاشغل اضافی وزائد
by line	خط فرعی راه اهن
by line	خط دوم یافرعی
line	رشته
line	اراستن
line	خط صف
line	صفی در خط
line	در سمت
line	سیم
line	جبهه جنگ
line	نسب
line	رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line	لوله منفردی در سیستم سیالات
line	طناب خط
line	خط زدن
line	ترازکردن
line	استرکردن
line	پوشاندن
line	طرز
line	حدود رویه
line	خط
line	دهنه
line	رشته بند
line	ریسمان
line	رسن
line	طناب سیم
line	جاده
off line	قطع
Are you still on the line?	خط را قطع نکردی؟
off line	غیر متصل
Are you still on the line?	هنوز پشت تلفن هستی؟
off line	وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line	ردیف
line	سطر
line of d.	حد فاصل
line-up	ردیف ایستادن تیم
line-up	به ترتیب ایستادن
line-up	به خط شدن
line up	به ترتیب ایستادن
line up	ردیف ایستادن تیم
line	اتصال فیزیکی به ارسال داده
Which line goes to ... ?	کدام خط به ... میرود؟
line up	به خط شدن
line	: خط
off line	برون خطی
line voltage	ولتاژ خط
lumber's line	خط سینه ناو
line up billiard	بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
line width	پهنای خط
marriage line	گواهینامه ازدواج
marline or line	طناب کوچک دولا
lyman line	خط لیمان
loop line	دوراهی
lubber line	خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
lubber line	خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber's line	نشانگر سینه
mach line	موج ضربهای ضعیف
load line	خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
load line	خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
line voltage	ولتاژ شبکه
line voltage	ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
mason's line	ریسمان کار
load line	خط بار
marriage line	عقدنامه سند ازدواج
local line	خط محلی
lubber's line	علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
overhead line	سیمکشی هوایی
percolation line	خط نفوذ
phase line	خط خیز
phase line	خط مبداء حرکت جنگی
phantom line	خط سری
phantom line	خط فرضی
pipe line	خط لوله
pitch line	مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
possibilities line	خط امکانات
possibilities line	خط بودجه
penny a line	ارزان نویس بی مایه
penny a line	پست
penny a line	ارزان
outhaul line	برون کش
out of line coding	کدگذاری برون خطی
overhead line	خط هوایی
pass a line	رد کردن طناب
out line font	قلم متغیر
out line font	فونت متغیر
orienting line	خط توجیه
peaked line	خط چین
on line system	سیستم درون خطی
peaked line	خط پاره پاره
poverty line	خط فقر
on line operation	عمل درون خطی
on line operation	عملکرد درون خطی
multipoint line	خط چند نقطهای
multidrop line	پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line	خط چند رشتهای
mould line	خط حاصل از تلاقی دو سطح
morning line	امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line	طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line	سیم مهار
mooring line	طناب مهار مین
message line	خط مخابره
on line storage	حافظه درون خطی
neutral line	خط بی اثر
new line character	دخشه تعویض سطر
price line	خط قیمت