Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
line of drift
خط انتقال مجروحین به منطقه عقب
line of drift
خط انتقال گمشدگان به عقب
Other Matches
drift
توده باد اورده
drift
انحراف تیربعلت وزش باد
drift
سوق
drift
رانش
drift
دریفت
drift
تغییر در خروجی یک مدارالکتریکی
drift
جسم شناور برف باداورده
drift
مانور اتومبیل در سر پیچ بالغزیدن به یک طرف
drift
رانه
drift
معنی
drift
مقصود جریان اهسته
drift
جمع شدن توده شدن
drift
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drift
دستخوش پیشامد بودن
drift
یخرفت
drift
راندگی
drift
انحراف سمتی
drift
انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drift
میله سمبه
continental drift
رانش قارهای
image drift
تاب خوردن تصویر
image drift
رانش تصویر
drift angle
زاویه انحراف از سمت حرکت
continental drift
حرکت قارهای
input drift
رانش اولیه
input drift
رانش ورودی
cloud drift
ابرمتحرک
drift meter
انحراف سنج مسیر
angle drift
انحراف زاویه مسیر
drift net
تورماهیگیری
snow drift
برف انبار
snow drift
توده برف
drift of a current
سرعت جریان
drift motion
حرکت سوقی
drift loading
دهانه
drift ice
یخ شناور
drift ice
یخ اب اورده
drift float
علامت یا شاخص شناور نشان دهنده انحراف مسیر
drift fishing
ماهیگیری از قایق شناور
drift error
خطای راندگی
drift current
جریان سوقی
drift bolt
میخی که میخ دیگری رابا ان دراورند
drift angle
زاویه انحراف مسیر
drift angle
زاویه سوق
drift signal
علایم نشان دهنده انحراف مسیر ناو
drift space
فضای تبدیل تحمیل
river drift
ابرفت کهن
river drift
کهن ابرفت
electron drift
رانش الکترون
drift velocity
سرعت سوق
drift velocity
سرعت رانش
glacial drift
مواد یخرفته
drift tunnel
تونل تبدیل تحمیل
drift test
ازمایش رانش
sheet of drift
سفره روراندگی
frequency drift
اختلاف فرکانس
frequency drift
تغییر تدریجی فرکانس یک فرستنده یا اسلاتور
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing
فاصله سطور
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line by line milling
فرز کردن سطری
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault
تماس خطوط
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
along line
در خط
the line
صف
in line
همراستا
on the line
هواپیمای اماده پرواز
down line
بار کردن پایین خطی
on line help
کمک مستقیم
o o line
خط دیدبانی سپاه
o o line
خط تقسیم دیدبانی
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
out of line
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
out of line
خارج از خط جبهه
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
old line
محافظه کار
in line
شمشیر در وضع حمله
to come in to line
در صف امدن
to come in to line
موافقت کردن
along line
در امتداد خطوط
all along the line
در همه جا
all along the line
درامتدادهمه خط
line by line
سطر به سطر
line out
با خط علامت گذاشتن
mean line
خط میان
down the line
<idiom>
درآینده
line up
<idiom>
به صف کردن
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
out of line
<idiom>
ناصحیح
line out
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
down the line
ضربه از کنار زمین
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
line of d.
مرز
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
line
رسن
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
Are you still on the line?
خط را قطع نکردی؟
line
طناب خط
line
خط صف
line
صفی در خط
line
در سمت
line
سیم
line
جبهه جنگ
line
خط
line
پوشاندن
line
جاده
line
دهنه
line
لجام
line
: خط کشیدن
line
خط انداختن در
line
خط دار کردن
line
بخط کردن
line
اراستن
line
ترازکردن
line
استرکردن
line
لوله منفردی در سیستم سیالات
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line
شعبه
by-line
کار یاشغل اضافی وزائد
by-line
خط فرعی راه اهن
by line
کار یاشغل اضافی وزائد
by line
خط فرعی راه اهن
by line
خط دوم یافرعی
line
اتصال فیزیکی به ارسال داده
line
محصول
line
رشته
line
نسب
line
طناب سیم
line
خط زدن
line
حدود رویه
line
طرز
line
لاین
line
ریسمان
line up
به ترتیب ایستادن
on line
داخل رده
line of d.
حد فاصل
by-line
خط دوم یافرعی
off line
غیر متصل
off line
برون خطی
line-up
ردیف ایستادن تیم
line-up
به خط شدن
on line
در خط
off line
قطع
line up
ردیف ایستادن تیم
line up
به خط شدن
off line
منفصل
on line
مورداستعمال
line-up
به ترتیب ایستادن
on line
مستقیم
line
: خط
line
ردیف
on line
متصل
on line
درون خطی
line
سطر
line
رشته بند
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
message line
خط مخابره
mould line
خط حاصل از تلاقی دو سطح
mach line
موج ضربهای ضعیف
lyman line
خط لیمان
morning line
امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
marline or line
طناب کوچک دولا
mooring line
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line
طناب مهار مین
marriage line
گواهینامه ازدواج
mooring line
سیم مهار
mason's line
ریسمان کار
phantom line
خط فرضی
median line
میانه
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
lubber line
خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
loop line
دوراهی
lumber's line
خط سینه ناو
local line
خط محلی
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
principal line
خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
price line
خط قیمت
lubber's line
نشانگر سینه
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
poverty line
خط فقر
lumber's line
خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lubber line
خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
line selector
سلکتور سطر
multicore line
خط چند رشتهای
multidrop line
پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
offside line
خط فرضی موازی با دروازه
orienting line
خط توجیه
peaked line
خط پاره پاره
penny a line
ارزان
penny a line
پست
penny a line
ارزان نویس بی مایه
peaked line
خط چین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com