English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
English Persian
line of flux خط شار
line of flux خط قوه
line of flux خطوط قوا
Search result with all words
magnetic flux line خط میدان مغناطیسی
line of magnetic flux خط شار مغناطیسی
Other Matches
flux فلوی مغناطیسی
flux روان ساز
flux تغییرات پی در پی جریان
flux ذوب کننده
flux فلوی مغناطیسی شار الکتریکی یامغناطیسی
flux گدازاور
flux ماده گدازاور
flux ترشح
flux گدازا
flux شار
flux اب کردن
flux سیلان
flux گداز تغییرات پی درپی
flux فلوی الکتریکی
flux ریزش
flux سیل
flux سرعت جریان
flux گداختگی
flux اسهال خون ریزش
flux جاری شدن گداختن
flux تراوش
soldering flux گداز اور لحیم کاری
flux density تراکم فشار
electric flux شار الکتریکی
solar flux شار خورشیدی
flux valve دریچه اکتشاف میدان مین دریچه اکتشاف مغناطیسی مین
radiant flux درجه نشر و تراوش نیروی موجی
radiant flux شاره تابان
radiant flux شار تابشی
leakage flux شاره هرز
stray flux شاره هرز
field flux شاره میدان
electric flux شاره برقی
flux of a vector شاره بردار
flux linkage مدار فلوی مغناطیسی
soldering flux جوهر
thermal flux شار گرما
thermal flux شار گرمایی
heat flux شار گرما
flux and reflux تغییرات زمانه
flux density چگالی شاره
flux density چگالی شار
heat flux شار گرمایی
electromagnetic flux شاره الکترومغناطیسی
static flux شار استاتیک
magnetiv flux شار مغناطیسی
magnetic flux سیل مغناطیسی
bloody flux اسهال خونی
magnetic flux جریان مغناطیسی
luminous flux جریان نور
magnetic flux خط قوه
magnetic flux فلوی مغناطیسی شار القاء شار مغناطیسی
magnetic flux شار مغناطیسی
luminous flux شار نوری
flux intensity شدت میدان مغناطیسی
luminous flux شار روشنایی
luminous flux شاره روشنایی
luminous flux جریان تشعشع در طول موج مریی
flux and reflux جزرومد
welding flux روانساز جوشکاری
conservative flux شاره ثابت
luminous flux فلوی روشنایی
flux linking a coil شاره پیچک
magnetic flux density چگالی شار مغناطیسی چگالی خطوط قوا اندوکسیون مغناطیسی
magnetic flux density چگالی شاره مغناطیسی
near-constant state of flux تغییر همیشگی
flux linking a turn شاره دوره
electric flux density چگالی شار الکتریکی
diffusion of magnetic flux شاره هرز
magnetic flux intensity شدت فلوی مغناطیسی
magnetic flux meter دستگاه اندازه گیری فلوی مغناطیسی
magnetic leakage flux فوران پراکنده نشتی مغناطیسی
magnetic flux density چگالی شار مغناطیسی
inductive flux linkage پیوست القائی
inductive flux linkage تزویج القائی
heat flux density چگالی شار گرما
critical heat flux چگالی جریان شبکه
critical heat flux شارحرارتی بحرانی
zigzag leakage flux شار پراکنده زیگزاگ
critical heat flux ratio نسبت شار حرارتی بحرانی
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line by line milling فرز کردن سطری
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line spacing فاصله سطور
all along the line درامتدادهمه خط
down the line <idiom> درآینده
out of line خارج از خط جبهه
line up <idiom> به صف کردن
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
line up <idiom> به درستی میزان کردن
out of line <idiom> ناصحیح
in line <idiom> با محدودیت متداول
on the line هواپیمای اماده پرواز
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
on line help کمک مستقیم
old line محافظه کار
to come in to line در صف امدن
to come in to line موافقت کردن
the line صف
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
in line همراستا
in line شمشیر در وضع حمله
mean line خط میان
along line در خط
along line در امتداد خطوط
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
o o line خط دیدبانی سپاه
down the line ضربه از کنار زمین
o o line خط تقسیم دیدبانی
down line بار کردن پایین خطی
line out با خط علامت گذاشتن
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
all along the line در همه جا
line by line سطر به سطر
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
line محصول
line لاین
line رشته
line طرز
line حدود رویه
line خط زدن
line نسب
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line شعبه
by-line خط فرعی راه اهن
by-line خط دوم یافرعی
by line خط فرعی راه اهن
by line خط دوم یافرعی
by line کار یاشغل اضافی وزائد
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line خط دار کردن
line خط انداختن در
line : خط کشیدن
line دهنه
line جاده
line طناب سیم
line رسن
line ریسمان
line رشته بند
line ردیف
line سطر
line بخط کردن
line اراستن
line جبهه جنگ
line سیم
line در سمت
line صفی در خط
line خط صف
line طناب خط
line خط
line پوشاندن
line استرکردن
line ترازکردن
line : خط
line of d. مرز
on line مستقیم
on line درون خطی
off line قطع
on line متصل
off line غیر متصل
off line برون خطی
on line مورداستعمال
on line داخل رده
on line در خط
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line-up ردیف ایستادن تیم
off line منفصل
line لجام
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
line of d. حد فاصل
line-up به ترتیب ایستادن
line up به خط شدن
line up به ترتیب ایستادن
line up ردیف ایستادن تیم
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
line-up به خط شدن
on line storage حافظه درون خطی
on line operation عملکرد درون خطی
multipoint line خط چند نقطهای
on line operation عمل درون خطی
overhead line خط هوایی
phase line خط مبداء حرکت جنگی
phase line خط خیز
out of line coding کدگذاری برون خطی
out line font قلم متغیر
out line font فونت متغیر
orienting line خط توجیه
outhaul line برون کش
lyman line خط لیمان
on line system سیستم درون خطی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com