Dictiornary-Farsi | line of regard | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
line of regard	خط دید


Other Matches

self regard	عزت نفس
regard	راجع بودن به
regard	اعتنا کردن به
regard	ملاحظه کردن
regard	نظر
regard	نگاه
regard	بابت باره
regard	سلام
regard	درود
regard	رعایت توجه
regard	مراعات
regard	ملاحظه
Without the least regard .	بدون کمترین ملاحظه یی
regard	نگاه کردن
regard	احترام
self regard	حفظ منافع شخصی
self regard	respect self
to regard something as something	چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard somebody [something] as something	کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
regard for others	واهمه از دیگران
regard	باره نسبت
regard	باب
regard	رعایت راجع بودن به
regard	مبالات
regard	توجه
in regard of	نسبت به
in regard to	نسبت به
with regard to	نسبت به در باره راجع به در خصوص
regard for others	ملاحظه دیگران
regard for others	رعایت دیگران
regard	وابسته بودن به نگریستن
in regard to	در باره
in regard to	راجع به در خصوص نسبت به
in this regard	در این خصوص
in this regard	در این باب از این بابت
to regard with reverence	محترم داشتن
Without regard for prices .	بدون توجه به قیمتها
to regard something as a matter of course	چیزی [داستانی] را امری آشکار در نظر گرفتن
without regard for decency	بدون رعایت نزاکت یاادب
field of regard	میدان دید
point of regard	نقطه دید
to regard with reverence	حرمت کردن
In regard to the proposed changes I think we need more information.	در مورد تغییرات پیشنهاد شده من فکر می کنم ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.
To regard as advisable . To deem prudent .	مصلحت دیدن
line to line voltage	ولتاژ بین دو خط
line to line spacing	فاصله سطور
line to line fault	تماس خطوط
line to line fault	اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault	اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault	اتصال کوتاه خط به خط
line by line analysis	تجزیه سطر به سطر
line by line milling	فرز کردن سطری
line to line voltage	ولتاژ زنجیر شده
line by line milling	فرز کردن سطر به سطر
to hold somebody in respect [to hold somebody in high regard ]	کسی را محترم داشتن [احترام گذاشتن به کسی]
I accept your invitation most gratefully . I accept your invitation and regard it as a favour .	دعوت شما را با منت قبول می کنم
I consider that a mistake. [I regard that as a mistake.]	این به نظر من اشتباه است. [این را من اشتباه بحساب می آورم.]
on line	درون خطی
line up	ردیف ایستادن تیم
line-up	به خط شدن
line of d.	حد فاصل
line-up	به ترتیب ایستادن
on line	مستقیم
line-up	ردیف ایستادن تیم
to come in to line	در صف امدن
on line	در خط
on line	متصل
on line	داخل رده
on line	مورداستعمال
old line	دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
Which line goes to ... ?	کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ?	کدام خط به ... میرود؟
out of line	جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
necessary line	خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
down the line	ضربه از کنار زمین
down line	بار کردن پایین خطی
in line	همراستا
old line	محافظه کار
all along the line	درامتدادهمه خط
all along the line	در همه جا
along line	در امتداد خطوط
along line	در خط
o o line	خط دیدبانی سپاه
o o line	خط تقسیم دیدبانی
line out	با خط علامت گذاشتن
down the line <idiom>	درآینده
in line	شمشیر در وضع حمله
the line	صف
in line <idiom>	با محدودیت متداول
out of line	خارج از خط جبهه
out of line <idiom>	ناصحیح
line up <idiom>	سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom>	به درستی میزان کردن
line up <idiom>	به صف کردن
below the line	درامد یا هزینه غیر مترقبه
on line help	کمک مستقیم
to come in to line	موافقت کردن
on the line	هواپیمای اماده پرواز
mean line	خط میان
line by line	سطر به سطر
line out	قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line up	به ترتیب ایستادن
line	طرز
line	حدود رویه
line	خط زدن
line	نسب
line	رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line	لوله منفردی در سیستم سیالات
line	رشته
line	لاین
line	اتصال فیزیکی به ارسال داده
line	صفی در خط
line	شعبه
line	محصول
line	جبهه جنگ
line	سیم
line	در سمت
line	لجام
line	دهنه
line	جاده
line	طناب سیم
line	رسن
line	ریسمان
line	رشته بند
line	ردیف
line	سطر
line	: خط کشیدن
line	خط انداختن در
line	خط دار کردن
line	خط صف
line	طناب خط
line	خط
line	پوشاندن
line	استرکردن
line	ترازکردن
line	اراستن
line	بخط کردن
line	: خط
by line	خط فرعی راه اهن
off line	منفصل
line of d.	مرز
off line	غیر متصل
off line	برون خطی
off line	وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
Are you still on the line?	خط را قطع نکردی؟
Are you still on the line?	هنوز پشت تلفن هستی؟
off line	قطع
by-line	کار یاشغل اضافی وزائد
by-line	خط فرعی راه اهن
by line	خط دوم یافرعی
by line	کار یاشغل اضافی وزائد
by-line	خط دوم یافرعی
line up	به خط شدن
marline or line	طناب کوچک دولا
morning line	امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
lyman line	خط لیمان
mach line	موج ضربهای ضعیف
mooring line	طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
phantom line	خط سری
phantom line	خط فرضی
marriage line	عقدنامه سند ازدواج
mason's line	ریسمان کار
mooring line	سیم مهار
mooring line	طناب مهار مین
median line	میانه
message line	خط مخابره
marriage line	گواهینامه ازدواج
pipe line	خط لوله
load line	خط بار
lumber's line	خط سینه ناو
phase line	خط مبداء حرکت جنگی
phase line	خط خیز
percolation line	خط نفوذ
line width	پهنای خط
penny a line	ارزان نویس بی مایه
red line	خط قرمز
lubber's line	نشانگر سینه
load line	خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
lumber's line	خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lubber's line	علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lubber line	خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber line	خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
loop line	دوراهی
local line	خط محلی
load line	خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
new line character	دخشه تعویض سطر
on line system	سیستم درون خطی
profile line	نیمرخ زمین
private line	خط خصوصی
principal line	خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
off line operation	عملکرد برون خطی
price line	خط قیمت
poverty line	خط فقر
nonswitched line	خط غیر گزینشی
off line storage	حافظه برون خطی
offside line	خط فرضی موازی با دروازه
out of line coding	کدگذاری برون خطی
orienting line	خط توجیه
on line storage	حافظه درون خطی
out line font	فونت متغیر

line of regard

خط دید