Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
line of sliding
خط لغزش
Other Matches
sliding
اچار تی شکل
sliding
لغزش
sliding
سرخوردگی
sliding
چهارچوب متحرک
sliding
گوشواره
sliding breech
چهارچوبمتحرکتهتوپ
sliding caliper
کولیس
[ابزار]
sliding caliper
قطرسنج
[ابزار]
sliding speed
سرعت لغزشی
sliding scale
جدول قابل تطبیق با در امدافراد
sliding scales
جدول قابل تطبیق با در امدافراد
sliding channel
کانال
sliding cover
پوششمتحرک
sliding rail
ریلمتحرک
sliding weight
وزنمتحرک
sliding window
پنجرهمتحرک
sliding plan
برنامه لغزان
sliding wedge
گاوه افقی یاکولاس افقی
sliding contact
کنتاکت لغزشی
sliding contact
کنتاکت لغزان
sliding caisson
صندوقه کشویی
sliding bolt
کلون در
sliding board
سراشیبی
sliding board
سرسره
sliding rule
خط کش مهندسی
sliding rule
خطکش ریاضی
sliding door
در کشوی
sliding door
در کشودار
sliding form
قالب بندی کشویی
sliding formwork
قالببندی لغزان
sliding friction
اصطکاک لغزشی
sliding seat
نشیمنگاه متحرک در قایق مسابقه
sliding wedge
تیغه متحرک کولاس گاوهای افقی
sliding wedge
کشوی متحرک
sliding sluices
دریچه کشویی مستغرق
sliding wedge
کشو
sliding tackle
تکل درحال لیز خوردن
sliding cheek bit
دهنهلیزپهلویی
sliding folding window
پنجرهتاشویمتحرک
sliding overlap arm
بازویپوشش
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line by line milling
فرز کردن سطری
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing
فاصله سطور
line to line fault
تماس خطوط
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
out of line
خارج از خط جبهه
to come in to line
در صف امدن
on the line
هواپیمای اماده پرواز
on line help
کمک مستقیم
old line
محافظه کار
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
in line
شمشیر در وضع حمله
in line
همراستا
on line
مستقیم
on line
متصل
out of line
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
on line
در خط
on line
داخل رده
on line
مورداستعمال
down line
بار کردن پایین خطی
down the line
ضربه از کنار زمین
on line
درون خطی
line-up
ردیف ایستادن تیم
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
o o line
خط دیدبانی سپاه
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
out of line
<idiom>
ناصحیح
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
along line
در خط
along line
در امتداد خطوط
all along the line
در همه جا
all along the line
درامتدادهمه خط
to come in to line
موافقت کردن
the line
صف
mean line
خط میان
line out
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line out
با خط علامت گذاشتن
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
line up
<idiom>
به صف کردن
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
o o line
خط تقسیم دیدبانی
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
line by line
سطر به سطر
line-up
به ترتیب ایستادن
line
نسب
line
دهنه
line
لجام
line
خط انداختن در
line
خط دار کردن
line
بخط کردن
line
اراستن
line
ترازکردن
line
استرکردن
by-line
کار یاشغل اضافی وزائد
line
جاده
line
طناب سیم
down the line
<idiom>
درآینده
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line
: خط
line
سطر
line
ردیف
line
رشته بند
line
ریسمان
line
رسن
by-line
خط فرعی راه اهن
by-line
خط دوم یافرعی
line
اتصال فیزیکی به ارسال داده
line
خط صف
line
صفی در خط
line
در سمت
line
جبهه جنگ
line
طناب خط
line
شعبه
by line
کار یاشغل اضافی وزائد
by line
خط فرعی راه اهن
by line
خط دوم یافرعی
line
پوشاندن
line
رشته
line
خط
line
لوله منفردی در سیستم سیالات
line
سیم
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
line
لاین
off line
قطع
off line
غیر متصل
line
خط زدن
line-up
به خط شدن
off line
برون خطی
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line
حدود رویه
line
طرز
off line
منفصل
Are you still on the line?
خط را قطع نکردی؟
line of d.
حد فاصل
line of d.
مرز
line up
به ترتیب ایستادن
line
: خط کشیدن
line up
ردیف ایستادن تیم
line
محصول
line up
به خط شدن
neutral line
خط بی اثر
lumber's line
خط سینه ناو
nonswitched line
خط غیر گزینشی
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
off line operation
عملکرد برون خطی
lubber line
خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber's line
نشانگر سینه
lumber's line
خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
non switched line
خط گزینه نشده
mach line
موج ضربهای ضعیف
mooring line
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line
طناب مهار مین
new line character
دخشه تعویض سطر
multidrop line
پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
mooring line
سیم مهار
morning line
امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mould line
خط حاصل از تلاقی دو سطح
no fire line
خط منع اتش توپخانه
message line
خط مخابره
no fire line
خط منع اتش
lyman line
خط لیمان
night line
ریسمان ماهی گیری شبانه
marline or line
طناب کوچک دولا
marriage line
گواهینامه ازدواج
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
mason's line
ریسمان کار
median line
میانه
multicore line
خط چند رشتهای
resonant line
خط مواج
poverty line
خط فقر
possibilities line
خط بودجه
possibilities line
خط امکانات
pitch line
مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pipe line
خط لوله
phantom line
خط فرضی
phantom line
خط سری
phase line
خط مبداء حرکت جنگی
phase line
خط خیز
price line
خط قیمت
principal line
خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
requisition line
خط درخواست اماد
requisition line
مسیر درخواست اماد
regression line
خط برگشت
regression line
خط رگرسیون
reference line
خط راهنمای تعیین جهات خط برگشت خط مبنا
red line
خط قرمز
ready line
صف پشت خط اتش
ready line
خط انتظار
private line
خط خصوصی
percolation line
خط نفوذ
penny a line
ارزان نویس بی مایه
penny a line
پست
out of line coding
کدگذاری برون خطی
out line font
قلم متغیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com