English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
line of vision خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
Other Matches
vision بینایی
vision تصور
vision رویا
vision یا نشان دادن
vision خیال تصور
vision پنداره
vision بصیرت
vision وحی الهام
vision دیدن
vision دید
beyond one's vision بیرون ازحدبینایی
he saw in his vision در عالم رویادید
vision منظره
vision slit روزنه دید
facial vision بینایی صورتی
field of vision میدان دید
field of vision میدان بینایی
stereoscopic vision دید سه بعدی
night vision دید شب
daylight vision دید روزگاهی
night vision دید در شب
night vision دیدبانی در شب دید شبانه دیدبانی شبانه
tunnel vision بینایی کانونی
distance vision دید دوربرد
vision test ازمون بینایی
vision slit دریچه دید
vision recognition تشخیص بصری
mesopic vision دید میانه
monocular vision بینایی یک چشمی
twilight vision دید شامگاهی
double vision دو بینی
photopic vision دید روزگاهی
color vision deficiency کوررنگی
line by line milling فرز کردن سطری
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line spacing فاصله سطور
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
on line درون خطی
on line متصل
on line مستقیم
line of d. مرز
on line مورداستعمال
off line منفصل
on line در خط
on line داخل رده
line-up به ترتیب ایستادن
line-up به خط شدن
line up ردیف ایستادن تیم
line up به ترتیب ایستادن
line-up ردیف ایستادن تیم
line of d. حد فاصل
line up به خط شدن
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
o o line خط تقسیم دیدبانی
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
line out با خط علامت گذاشتن
all along the line درامتدادهمه خط
all along the line در همه جا
along line در امتداد خطوط
along line در خط
line by line سطر به سطر
mean line خط میان
in line شمشیر در وضع حمله
in line همراستا
the line صف
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
to come in to line در صف امدن
o o line خط دیدبانی سپاه
old line محافظه کار
out of line خارج از خط جبهه
down the line ضربه از کنار زمین
on the line هواپیمای اماده پرواز
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
down line بار کردن پایین خطی
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
in line <idiom> با محدودیت متداول
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
on line help کمک مستقیم
down the line <idiom> درآینده
to come in to line موافقت کردن
off line قطع
line استرکردن
line طرز
line رسن
line لاین
line محصول
line شعبه
line خط دار کردن
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line خط انداختن در
line : خط کشیدن
line حدود رویه
line خط زدن
line خط
line طناب خط
line خط صف
line ترازکردن
line صفی در خط
line اراستن
line بخط کردن
line در سمت
line سیم
line جبهه جنگ
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line نسب
line پوشاندن
by line خط دوم یافرعی
line لجام
off line برون خطی
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line : خط
line سطر
line ردیف
line رشته بند
line ریسمان
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
by-line خط دوم یافرعی
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
by-line خط فرعی راه اهن
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
line رشته
line دهنه
line جاده
line طناب سیم
off line غیر متصل
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by line خط فرعی راه اهن
marriage line گواهینامه ازدواج
marriage line عقدنامه سند ازدواج
line transformer مبدل خط
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
marline or line طناب کوچک دولا
message line خط مخابره
mason's line ریسمان کار
median line میانه
profile line نیمرخ زمین
private line خط خصوصی
lyman line خط لیمان
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lubber's line نشانگر سینه
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
loop line دوراهی
load line خط بار
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
local line خط محلی
line width پهنای خط
line up billiard بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
line voltage ولتاژ خط
line voltage ولتاژ شبکه
mach line موج ضربهای ضعیف
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
lumber's line خط سینه ناو
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
penny a line ارزان نویس بی مایه
possibilities line خط امکانات
overhead line سیمکشی هوایی
outhaul line برون کش
out of line coding کدگذاری برون خطی
possibilities line خط بودجه
poverty line خط فقر
out line font قلم متغیر
out line font فونت متغیر
orienting line خط توجیه
price line خط قیمت
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
penny a line پست
penny a line ارزان
peaked line خط پاره پاره
percolation line خط نفوذ
phase line خط خیز
phase line خط مبداء حرکت جنگی
peaked line خط چین
pass a line رد کردن طناب
phantom line خط سری
pipe line خط لوله
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
phantom line خط فرضی
on line system سیستم درون خطی
night line ریسمان ماهی گیری شبانه
new line character دخشه تعویض سطر
neutral line خط بی اثر
multipoint line خط چند نقطهای
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line خط چند رشتهای
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com