English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
line official داور خط تجمع
Other Matches
official مامور
official کارمند دولت
official اداری
official صاحب منصب
official عالیرتبه رسمی
official موثق و رسمی
official رسمی
official تشریفاتی
official قانونی
official کارمند
building official بازرسان ساختمان
official receiver اعتصاب رسمی
lead official سرداور
leading official سرداور
official receipt رسید رسمی
official calibration واسنجی رسمی [مهندسی]
He is a corrupt official . مأمور فاسدی است ( رشوه می گیرد وغیره )
official receiver اعتصاب باجایزه سندیکا
official receiver مدیر تصفیه
official receiver عضو نافر
official document سند رسمی
official communications ابلاغیه رسمی
official prices قیمتهای رسمی
official rate نرخ رسمی
official jurnal روزنامه رسمی
official religion دین رسمی
official visit بازدید رسمی فرمانده
official gazette روزنامه رسمی
official deed سند رسمی
official liquidator مدیر تصفیه
official submission مناقصه عمومی
official oath سوگند قانونی یا رسمی
official channels طرق رسمی
official language زبان رسمی
extra official بیرون ازوفایف اداری
extra official غیر رسمی
official meeting اجتماع رسمی
official notification افهارنامه
official authorities مراجع رسمی
official channels مجاری رسمی
official meeting ملاقات رسمی
semi official نیمه رسمی
official communications مکاتبات اداری
To hold an official inquiry. تحقیق رسمی بعمل آوردن
certificate [official document] گواهی
certificate [official document] مدرک
appointed by an official order حکمی
official log book of a ship دفتر ثبت
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطری
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
old line محافظه کار
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
out of line خارج از خط جبهه
down the line ضربه از کنار زمین
down line بار کردن پایین خطی
on line help کمک مستقیم
mean line خط میان
on the line هواپیمای اماده پرواز
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
along line در خط
line by line سطر به سطر
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
in line همراستا
to come in to line موافقت کردن
the line صف
o o line خط دیدبانی سپاه
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
in line شمشیر در وضع حمله
along line در امتداد خطوط
all along the line در همه جا
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
in line <idiom> با محدودیت متداول
line out با خط علامت گذاشتن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
down the line <idiom> درآینده
to come in to line در صف امدن
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
all along the line درامتدادهمه خط
o o line خط تقسیم دیدبانی
line خط زدن
line اراستن
line ترازکردن
line استرکردن
line پوشاندن
line خط
line طناب خط
line خط صف
line صفی در خط
line در سمت
line بخط کردن
line خط دار کردن
line خط انداختن در
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
line ردیف
line رشته بند
line ریسمان
line رسن
line طناب سیم
line جاده
line دهنه
line لجام
line : خط کشیدن
line سیم
line جبهه جنگ
line رشته
line لاین
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by line خط فرعی راه اهن
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line شعبه
by-line خط دوم یافرعی
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line نسب
line حدود رویه
line طرز
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
by-line خط فرعی راه اهن
line محصول
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
on line متصل
on line مستقیم
off line منفصل
on line داخل رده
out of line <idiom> ناصحیح
by line خط دوم یافرعی
line-up ردیف ایستادن تیم
line of d. مرز
line-up به ترتیب ایستادن
line up به خط شدن
line up به ترتیب ایستادن
line up ردیف ایستادن تیم
line-up به خط شدن
off line غیر متصل
on line در خط
line of d. حد فاصل
on line مورداستعمال
on line درون خطی
off line قطع
line : خط
line سطر
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line برون خطی
off line storage حافظه برون خطی
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
marriage line گواهینامه ازدواج
mooring line طناب مهار مین
phase line خط مبداء حرکت جنگی
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mason's line ریسمان کار
mooring line سیم مهار
phase line خط خیز
marriage line عقدنامه سند ازدواج
message line خط مخابره
marline or line طناب کوچک دولا
phantom line خط سری
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lubber's line نشانگر سینه
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
loop line دوراهی
possibilities line خط بودجه
poverty line خط فقر
possibilities line خط امکانات
lumber's line خط سینه ناو
local line خط محلی
phantom line خط فرضی
penny a line ارزان نویس بی مایه
pipe line خط لوله
lyman line خط لیمان
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
mach line موج ضربهای ضعیف
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line خط چند رشتهای
overhead line خط هوایی
price line خط قیمت
overhead line سیمکشی هوایی
outhaul line برون کش
out of line coding کدگذاری برون خطی
median line میانه
line number شماره خط
on line system سیستم درون خطی
offside line خط فرضی موازی با دروازه
line of approach راه وصول
out line font قلم متغیر
out line font فونت متغیر
on line database پایگاه داده درون خطی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com