Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (10 milliseconds)
English	Persian
line segment	قطعه خط
line segment	پاره خط
Other Matches
segment	قطعه قطعه کردن
segment	تقسیم یک برنامه طولانی به بخشهای کوچکتر که بعداگ در صورت نیاز قابل فراخوانی هستند
segment	بخش از برنامه اصلی که مستقلاگ اجرا شود و نیازی به اجرای تعبیر برنامه نیست
segment	فضای آدرس حافظه که به فضاهایی به نام سگمنت تقسیم میشود. آدرس دادن به یک محل خاص , مقدار سگمنت و امنت باید مشخص باشند
segment	از تعبیر جدا شده است
segment	اتصال الکتریکی یک کابل 2-بخش از شبکه که توسط bridge
segment	1-
segment	بند حلقه
segment	تیغه جابجاگر
segment	قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment	مقطع
segment	قطعه
segment	حلقه بند
segment	قسمت
segment	بخش
resident segment	قطعه مقیم
program segment	قطعه برنامه
overlay segment	قطعه جایگذاشت
root segment	قطعه ریشهای
root segment	بخش اصلی
abdominal segment	مقطعشکمی
muscle segment	بخشماهیچهای
segment score number	بخششمارهامتیاز
segment's of an insect's body	حلقه هایابندهای تن حشره
multi segment magnetron	ماگنترون با اند چند تیغهای
line to line fault	تماس خطوط
line to line fault	اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault	اتصال کوتاه بین دو فاز
line by line milling	فرز کردن سطر به سطر
line to line fault	اتصال کوتاه دوقطبی
line by line milling	فرز کردن سطری
line by line analysis	تجزیه سطر به سطر
line to line voltage	ولتاژ بین دو خط
line to line voltage	ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing	فاصله سطور
down the line	ضربه از کنار زمین
along line	در خط
line out	با خط علامت گذاشتن
out of line	جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
down line	بار کردن پایین خطی
along line	در امتداد خطوط
line out	قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line up	ردیف ایستادن تیم
line-up	به خط شدن
line-up	به ترتیب ایستادن
line-up	ردیف ایستادن تیم
line of d.	حد فاصل
line of d.	مرز
on line	در خط
on line	داخل رده
on line	مورداستعمال
on line	درون خطی
on line	متصل
on line	مستقیم
out of line	خارج از خط جبهه
Which line goes to ... ?	کدام خط راه آهن به ... میرود؟
below the line	درامد یا هزینه غیر مترقبه
old line	دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
in line	همراستا
in line	شمشیر در وضع حمله
o o line	خط دیدبانی سپاه
line by line	سطر به سطر
necessary line	خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
Are you still on the line?	هنوز پشت تلفن هستی؟
mean line	خط میان
old line	محافظه کار
down the line <idiom>	درآینده
on line help	کمک مستقیم
all along the line	در همه جا
line up <idiom>	به صف کردن
Which line goes to ... ?	کدام خط به ... میرود؟
in line <idiom>	با محدودیت متداول
out of line <idiom>	ناصحیح
line up <idiom>	سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom>	به درستی میزان کردن
on the line	هواپیمای اماده پرواز
all along the line	درامتدادهمه خط
o o line	خط تقسیم دیدبانی
line up	به ترتیب ایستادن
line	اتصال فیزیکی به ارسال داده
line	خط زدن
line	نسب
line	رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line	جبهه جنگ
line	سیم
line	در سمت
line	حدود رویه
line	طرز
line	شعبه
line	محصول
line	لاین
line	رشته
line	صفی در خط
line	خط صف
line	طناب خط
line	دهنه
line	جاده
line	طناب سیم
line	رسن
line	ریسمان
line	رشته بند
line	ردیف
line	سطر
line	لجام
line	خط انداختن در
line	خط
line	پوشاندن
line	استرکردن
line	ترازکردن
line	اراستن
line	بخط کردن
line	خط دار کردن
line	: خط
the line	صف
to come in to line	موافقت کردن
off line	قطع
to come in to line	در صف امدن
Are you still on the line?	خط را قطع نکردی؟
off line	غیر متصل
off line	برون خطی
off line	وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
by-line	خط فرعی راه اهن
by-line	خط دوم یافرعی
line	: خط کشیدن
line	لوله منفردی در سیستم سیالات
line up	به خط شدن
by-line	کار یاشغل اضافی وزائد
by line	خط دوم یافرعی
by line	خط فرعی راه اهن
by line	کار یاشغل اضافی وزائد
off line	منفصل
load line	خط بار
message line	خط مخابره
median line	میانه
mooring line	طناب مهار مین
mooring line	سیم مهار
load line	خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
load line	خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
line tester	ازمایش کننده خط
line width	پهنای خط
mason's line	ریسمان کار
lumber's line	خط سینه ناو
lumber's line	خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
mould line	خط حاصل از تلاقی دو سطح
marline or line	طناب کوچک دولا
mach line	موج ضربهای ضعیف
lubber's line	علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lubber's line	نشانگر سینه
line up billiard	بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
line voltage	ولتاژ خط
line voltage	ولتاژ شبکه
lubber line	خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
loop line	دوراهی
line transformer	مبدل خط
line voltage	ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
marriage line	گواهینامه ازدواج
marriage line	عقدنامه سند ازدواج
lyman line	خط لیمان
lubber line	خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
phase line	خط مبداء حرکت جنگی
phase line	خط خیز
percolation line	خط نفوذ
penny a line	ارزان نویس بی مایه
penny a line	پست
penny a line	ارزان
peaked line	خط پاره پاره
peaked line	خط چین
pass a line	رد کردن طناب
overhead line	خط هوایی
phantom line	خط سری
phantom line	خط فرضی
pipe line	خط لوله
profile line	نیمرخ زمین
private line	خط خصوصی
principal line	خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
price line	خط قیمت
poverty line	خط فقر
possibilities line	خط بودجه
possibilities line	خط امکانات
pitch line	مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
overhead line	سیمکشی هوایی
outhaul line	برون کش
out of line coding	کدگذاری برون خطی
no fire line	خط منع اتش توپخانه
no fire line	خط منع اتش
night line	ریسمان ماهی گیری شبانه
new line character	دخشه تعویض سطر
neutral line	خط بی اثر
multipoint line	خط چند نقطهای
multidrop line	پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line	خط چند رشتهای
morning line	امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
non switched line	خط گزینه نشده
nonswitched line	خط غیر گزینشی
off line operation	عملکرد برون خطی
out line font	قلم متغیر
out line font	فونت متغیر
orienting line	خط توجیه
on line system	سیستم درون خطی
on line storage	حافظه درون خطی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com