Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (2 milliseconds)
English
Persian
local intelligence
هوش محلی
Other Matches
intelligence
هوش
intelligence
اطلاع
intelligence
1-توانایی پاسخ دادن . 2-توانایی وسیله برای اجرای و پردازش برنامه
intelligence
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence
اطلاعات نظامی
intelligence
اطلاعات
intelligence
زیرکی
intelligence
فراست
intelligence
فهم بینش
intelligence
اگاهی
intelligence
روح پاک یادانشمند
intelligence
فرشته
intelligence
خبرگیری جاسوسی
intelligence journal
دفتریادداشت اطلاعات
biographical intelligence
اطلاعات مربوط به بیوگرافی افراد
combat intelligence
اطلاعات رزمی
concrete intelligence
هوش عینی
counter intelligence
ضداطلاعات
critical intelligence
اطلاعات مهم
acoustical intelligence
اطلاعات جمع اوری شده ازسیستم صوتی
intelligence service
اداره اطلاعات
intelligence office
دفتر راهنمایی
intelligence office
دفتر اطلاعات
artificial intelligence
هوش ساختگی
artificial intelligence
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence process
جریان پرورش اطلاعات پرورش اطلاعات
critical intelligence
اطلاعات حیاتی
crystalized intelligence
هوش متبلور
departmental intelligence
اطلاعات اداری
intelligence department
ادارهای که وفیفه اش جمع اوری اطلاعات است
intelligence department
اداره اطلاعات
intelligence data
عناصر اطلاعات
intelligence cycle
مدار اطلاعاتی
intelligence collection
طرح جمع اوری اطلاعات
intelligence collection
جمع اوری اطلاعات
intelligence annex
پیوست اطلاعاتی
intelligence estimate
براورداطلاعاتی
general intelligence
هوش عمومی
fluid intelligence
هوش سیال
intelligence journal
دفتر روزنامه اطلاعات
dispersed intelligence
یک سیستم شبکه که در ان قدرت محاسباتی در کل شبکه کامپیوتری توزیع یا پخش شده است
departmental intelligence
اطلاعات وزارت خانهای
intelligence estimate
براورد اطلاعات
artificial intelligence
هوش مصنوعی
verbal intelligence
هوش کلامی
to give intelligence
خبر دادن
to give intelligence
اگاهی دادن
the supreme intelligence
عقل کل
tactical intelligence
اطلاعات جنگی
tactical intelligence
اطلاعات تاکتیکی
artificial intelligence
هوش ماشینی
social intelligence
هوش اجتماعی
military intelligence
اطلاعات نظامی
marketing intelligence
اطلاعات بازاریابی
machine intelligence
هوش ماشین
weather intelligence
اطلاعات هواشناسی
intelligence annex
پیوست اطلاعات
intelligence quotient
عددی که هوش و زیرکی شخص را نشان میدهد
intelligence service
قسمت اطلاعات
intelligence signal
پیام خبری
intelligence summary
خلاصه اطلاعاتی
intelligence summary
خلاصه وضعیت اطلاعاتی
intelligence test
ازمایش هوش
intelligence test
ازمون هوش
automated intelligence file
پرونده اطلاعاتی کامپیوتری
Central Intelligence Agency
مرکز اداره اطلاعات
[ایالات متحده آمریکا]
periodic intelligence report
گزارش نوبهای اطلاعاتی
stanford binet intelligence scale
مقیاس هوشی استانفورد-بینه
wechsler adult intelligence scale
مقیاس هوشی وکسلر برای بزرگسالان
leiter adult intelligence scale
مقیاس هوشی لایتر برای بزرگسالان
lorge thorndike intelligence test
هوش ازمای لورج- ترندایک
local
<adj.>
محلی
local
<adj.>
منطقه ای
local
لاخی
local
MAR با سرعت بالا که به جای وسیله سخت افزاری برای ذخیره رشتههای بیتی و الگو به کار می رود
local
انتساب متغیر که فقط در بخشی از برنامه کامپیوتری یا ساختار آن معتبر است
local
مکانی موضعی
local
داخلی اخبار محلی
local
موضوعی
local
مکانی شهری
local
موضعی
local
محدود بیک محل
local
لاخ
local
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local
اتصال مستقیم یا باس بین یک وسیله و پردازنده بدون هیچگونه مدار منط قی یا بافر یا رمزگشا در بین
local
<adj.>
ناحیه ای
local
<adj.>
مکانی
local
<adj.>
بخشی
local
<adj.>
موضعی
local
وسیلهای که به صورت فیزیکی متصل است و به کنترل کامپیوتر وصل است
local
مربوط به سیستم با دستیابی محدود
local
که فقط در بخش خاصی از برنامه کامپیوتری یا ساختار به کار می رود
local
محلی
local
دیسک درایویی که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است به جای اینکه منبع از طریق شبکه وصل باشد
local
متغیری که توسط توابع خاصی در بخش خاصی از برنامه کامپیوتر قابل دستیابی است
local
وضعیت عملیات ترمینال کامپیوتر که پیامی دریافت نمیکند
local
آنچه با CPU کار نمیکند ولی به عنوان ترمینال مستقل کار میکند
local
egdirBای که دو شبکه محلی را به هم وصل میکند
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation.
پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
local terminal
پایانه محلی
local subscriber
مشترک داخلی
local subscriber
مشترک تلفنی محلی
local store
ذخیره محلی
local storage
انباره محلی
local road
راه محلی
local purchase
خرید از محل
local procurement
تدارک محلی فراورده محلی
local posts
پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی
local procurement
خرید محلی
local purchase
خرید محلی
local terminal
ترمینال محلی
local theory
نظریه اختصاصی
local security
تامین محلی
VL local bus
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
local warning
سیستم اعلام خطر محلی
local warning
اعلام خطر محلی
local vertical
قائم محلی
local velocity
سرعت موضعی
local variable
متغیر محلی
local usage
عرف و عادت محل
local traffic
رفت و امد محلی
local station
ایستگاهکانونی
local parole
زندانی که به قید ضمانت محلی ازاد میشود
local colour
نمایش جا و زبان و عادات محلی در اثار ادبی
local circuit
مدار محلی
local color
رنگ شاخص کوه ورودخانه وجنگل وغیره درنقشه خصوصیات محلی
local currency
پول محلی
local currency
پول داخلی
local custom
عرف بلد
local custom
عرف محل
local deformation
تغییر شکل موضعی
local echo
پژواک محلی
local enquiry
بازجویی محلی
local center
مرکز محلی
local authority
مرجع صلاحیتدار محلی
local time
زمان محلی
local time
وقت محلی
local action
تخلیه موضعی باتری
local anasthesia
بیهوشی موضعی
local anasthesia
سر سازی
local government
استانداری
local currents
جریانهای فوکو
local authority
انجمن محلی
local exchange
ردوبدل کننده محلی
local file
فایل محلی
local government
حکومت محلی
local national
سکنه محلی
local network
شبکه محلی
local norm
هنجار محلی
local option
اختیار تعیین محل معینی
local mode
باب محلی
local loop
حلقه محلی
local line
خط محلی
local investigation
تحقیق محلی
local option
اختیار تعیین چیزی درمحل
local government
حاکم محلی
local paraysis
فلج موضعی
local group
گروه محلی
local paper
روزنامه محلی
local oscillator
اوسیلاتور موضعی
local national
اهل محل
local area network
شبکهای که ترمینال ها و قط عات مختلف آن فاصله کوتاهی از یکدیگر دارند.
asymmetric local deformation
تغییر شکل موضعی بی تقارن
local apparent noon
فهر شرعی
suburban or local railway
راه اهن ناحیهای
local area network
کامپیوتری که سیستم عامل شبکه را اجرا میکند و عملیات ابتدایی شبکه را کنترل میکند. تمام ایستگاههای کاری شبکه محلی به سرور شبکه مرکزی وصل هستند و کاربران وارد آن می شوند
local group of galaxies
کهکشانهای گروه محلی
local trade customs
عرف تجارتی محل
local hour angle
زاویه ساعتی محلی
local building inspector
پلیس ساختمان
local area network
شبکه ناحیه محلی
local area network
شبکه کوتاه پوشش
local area network
شبکه محلی
local area network
و توسط کابل بهم وصل می شوند. مقایسه شود با WAN
Change at London and get a local train.
در لندن عوض کنید و یک قطار محلی سوار شوید.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com