Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
lower high water
پایین ترین پیشرفت اب دریا
Other Matches
lower water datum
معدل پس رفت اب دریا
lower low water
پایین ترین پست رفت اب دریا
high water
مد
mean high water
اب بالای میانگین
mean high water
مد میانگین
high water
فراز اب
high water
حداکثر ارتفاع اب مد دریا
high water
طغیان اب
high water
دریا درحال مد
high water
مد دریا
come hell or high water
<idiom>
هیچ فرقی نمیکنه چه اتفاقی بیافته
high water line
خط مد دریا
hell and high water
<idiom>
هر نوع مشکلاتیاسختی
freshet
[high water]
سیل
freshet
[high water]
طغیان آب
mean high water neaps
متوسط ارتفاع اب دریا
mean higher high water
ارتفاع متوسط پیشرفت اب دریا
high water mark
بالاترین داغ اب
high-water mark
بالاترین داغ اب
high-water marks
بالاترین داغ اب
lower
کاستن از
lower
: پایین اوردن تخفیف دادن
lower most
خیلی پست تر
lower
تنزل دادن
lower
پایین
Lower third
قسمت پائین صفحه تلویزیون
[برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
lower
فروکش کردن
lower
خفیف کردن
lower
پست تر
lower most
پایین تر
lower
پایین دادن لوله
lower
ضعیف کردن
lower most
اسفل
lower
پایین اوردن لوله
lower
اخم کردن
lower most
پایین ترین
lower
هوای گرفته وابری
lower
پایین تر
lower
:اخم
lower
عبوس ترشرویی
lower courts
محاکم تالی
lower egypt
مصر پایینی
lower boom
تیرک میانی
lower bound
کران پایین
lower deck
پل پایینی
lower court
محکمه تالی
lower courts
محاکم ابتدایی
lower criticism
انتقاد نسبت به مندرجات متن کتاب مقدس
lower floor
طبقه تحتانی
lower class
سطح پایین
[اجتماع]
lower class
بی کلاس
[در جامعه]
lower limit
حد پایین
lower limit
کران پایین
lower limit
حد پائینی
lower limit
حد تحتانی
lower limit
حد پایینی
lower fungus
قارچ بدون کلاهک هاگ
lower floor
اشکوب زیرین
lower class
طبقه پایین جامعه
lower boom
بوم میانی
lower class
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower class
طبقه پایین
lower classes
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
the lower world
جهان مردگان عالم اسوات
lower class
طبقه پست وپایین اجتماع
lower class
طبقه سوم
[اجتماع]
lower class
طبقه اجتماعی کم درآمد
lower class
طبقه محروم
the lower world
جهان پایین
the lower regions
جهان مردگان
the lower regions
دوزخ
lower lobe
نرمهششزیرین
lower mandible
آروارهتحتانی
lower case
حروف کوچک
To decrease. To lower.
پایین رفتن ( تنزل وکاهش )
At lower levels.
در سطوح پایین تر
lower classes
طبقه پایین
lower class
طبقه عوام
lower cheek
قسمتانتهاییمیله
lower level
سطحپائینی
lower gate
دروازهپائینی
lower shell
قشرتحتانی
lower lip
لبهتحتانی
lower eyelid
پلکپائین
lower chord
قوستحتانی
lower mast
دکل پایین
lower bowl
حبابتحتانی
lower bar
میلهپایینی
lower egypt
مصر سفلی
lower threshold
استانه پایین
lower sphere clamp
گیرهپایینیگوی
lower lateral sinus
روزنهتحتانیجانبی
lower triangular matrix
ماتریس پایین مثلثی
[ریاضی]
main lower topsail
بالاترینبادباناصلیتحتانی
lower support screw
پیچحافظپایینی
lower lateral lobe
پهنبزگتحتانیجانبی
lower branch of meridian
نصف النهار زیرین
lower girdle facet (1 6)
احاطهکننده61تراشهپائینی
lower gill arch
قوستحتانیدستگاهتنفس
lower fore topsail
بالاترینقسمتبادبانچهارگوش
lower blade guard
حافظتیغهپایینی
lower level management
مدیریت سطح پایین
lower limit
[of the integral]
کرانه پائین
[انتگرال]
[ریاضی]
lower flammability limit
حد پایینی اشتعال پذیری
lower guard retracting lever
سطحانقباضحافظتحتانی
main lower topgallant sail
بادبانبالایدکلاصلیتحتانی
crankcase bottom o.lower half
قسمت تحتانی محفظه لنگ کف کارتر
lower fore topgallant sail
بادبانتحتانیجلویدکلکشتی
To belittle one self . To make oneself cheap . To lower oneself .
خود را کوچک کردن (سبک حقیر پست )
greatest lower bound
[glb, GLB]
بزرگترین کران بالا
[ریاضی]
very high
ارتفاع خیلی بالا
high
وافر گران گزاف
high
خشمگینانه
high value
قیمتی
high value
گران قیمت
high
بلند پایه
high
جای مرتفع
high
عالی
you were then that high
ان وقت قد شما اینقدر بود انوقت به این قد بودید
high
مرتفع
high (1 9 to 36)
بلند
high
بلند
high
فراز
high
خیلی بزرگ
about as high
تقریبا` همان اندازه بلند
high
متعال رشید
high
خشن متکبر
high
ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
high
فضای حافظه بین کیلوبایت و مگابایت
high
سخت گران
high
وسیله گران یا با کارایی بالا
on high
در اسمان
on high
در بالا
on high
به اسمان
high
روش ذخیره سازی اطلاعات فایل که از DOS-MS FAT سریع تر و انعط اف پذیرتر است
high
ت
high
برنامه ضروری و مهم که بیش از سایرین پردازش میشود
high
دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
high
زیاد
high
معادل وضعیت درست در منط ق یا 1
high
واچرخه
high
رقمی با بزرگترین وزن در یک عدد
high
عظیم
high
متکبرانه
high
اولین کیلوبایت حافظه بالای مگابایت که توسط برنامه قابل استفاده است
high
تند زیاد باصدای زیر
high
وسیله با کیفیت بالا و مشخصات خوب
high
بزرگ
high
باصدای بلند
high
بوگرفته
high-up
فردیباقدرتونفوذفراوان
high
زبان سطح بالا
high
عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
high
بالا
high
اندکی فاسد
high
تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
water way
راه ابی
water way
مسیل
water still
دستگاه تقطیر اب
water down
<idiom>
ضعیف شدن
water way
ابراهه
first water
بالاترین مقام
She let the water out .
آب را ول کرد
water course
حق المجری
water course
مجرای اب
water
آب
by water
از راه رودخانه
f.water
عرق رازیانه
first water
درجه اول
water course
حق الشرب
by water
با کشتی
by water
از راه دریا
above water
<adj.>
شناور
to p something with water
اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
to water
آب ریختن
to water
آب دادن
of the first water
بهترین
water
اب دادن
water
مایع
above water
<adj.>
روی آب
mean water
میان اب
to water something
آب دادن
[گیاه]
water
اب
water
ابگونه
water
پیشاب
to keep ones he above water
از زیر بدهی بیرون آمدن
on the water
در کشتی
high yield
با بازده زیاد
high hat
افاده کردن
high frequency
پربسامد
high horse
مغرور
high hurdles
مسابقه کوتاه دو بامانع
high wrought
با استادی ساخته شده
high impedance
امپدانس بالا
high horse
پر افاده
high interest
بهره گران
high interest
بهره سنگین
high jack
دزدی هواپیما وسایروسائط نقلیه ومسافران ان
high jumper
پرنده پرش ارتفاع
high grade
مرغوب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com