Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 129 (7 milliseconds)
English	Persian
lower threshold	استانه پایین
Other Matches
threshold	استانه
threshold value	مقدار استانه
threshold	سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshold	استانه چارچوب
threshold	استانه در
threshold	سرحد
threshold value	ارزش استانهای
threshold	استانه مانند استانهای
threshold	نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
threshold wavelength	طول موج استانه
two point threshold	استانه دو نقطهای
threshold gate	دریچه استانهای
sill=threshold	استانه
landing threshold	نقطه شروع عملیات اب خاکی
landing threshold	استانه فرود اب خاکی
hearing threshold	استانه شنوایی
threshold voltage	ولتاژ استانه
luminescence threshold	استانه لومینسانس
threshold voltage	اختلاف سطح استانهای
threshold function	تابع استانهای
threshold frequency	بسامد استانه
threshold element	عنصر استانهای
threshold logic	منطق استانهای
terminal threshold	استانه پایانی
spatial threshold	استانه فضایی
response threshold	استانه پاسخ
reaction threshold	استانه واکنش
nuisance threshold	استانه زیانبخشی
differential threshold	استانه افتراقی
arousal threshold	استانه انگیختگی
absolute threshold	آستانه مطلق
threshold of luminescence	استانه لومینسانس
runway threshold markings	خطحدنهاییهواپیما
threshold limit values	استانه مقدارهای حدی
alarm threshold setting	دکمهسرحدتنظیم
alarm threshold display button	دکمهنمایشسرحدهشدار
lower most	پایین ترین
lower	:اخم
lower most	خیلی پست تر
lower	عبوس ترشرویی
lower	هوای گرفته وابری
lower most	اسفل
lower	پایین تر
lower	پست تر
lower	خفیف کردن
lower	فروکش کردن
lower	تنزل دادن
lower	کاستن از
lower	: پایین اوردن تخفیف دادن
Lower third	قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
lower	اخم کردن
lower	ضعیف کردن
lower most	پایین تر
lower	پایین دادن لوله
lower	پایین اوردن لوله
lower	پایین
lower class	طبقه پست وپایین اجتماع
lower class	طبقه پایین جامعه
lower class	طبقه محروم
lower class	طبقه عوام
lower class	طبقه سوم [اجتماع]
lower class	بی کلاس [در جامعه]
lower class	سطح پایین [اجتماع]
lower class	طبقه اجتماعی کم درآمد
lower bowl	حبابتحتانی
At lower levels.	در سطوح پایین تر
lower bar	میلهپایینی
lower cheek	قسمتانتهاییمیله
lower chord	قوستحتانی
lower eyelid	پلکپائین
lower gate	دروازهپائینی
lower level	سطحپائینی
lower lip	لبهتحتانی
lower lobe	نرمهششزیرین
lower mandible	آروارهتحتانی
lower shell	قشرتحتانی
To decrease. To lower.	پایین رفتن ( تنزل وکاهش )
lower fungus	قارچ بدون کلاهک هاگ
lower case	حروف کوچک
lower floor	طبقه تحتانی
lower courts	محاکم تالی
lower egypt	مصر پایینی
lower egypt	مصر سفلی
lower deck	پل پایینی
lower criticism	انتقاد نسبت به مندرجات متن کتاب مقدس
lower courts	محاکم ابتدایی
lower court	محکمه تالی
lower class	طبقه پایین
lower bound	کران پایین
lower boom	تیرک میانی
lower boom	بوم میانی
lower classes	طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower class	طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower floor	اشکوب زیرین
lower limit	حد تحتانی
lower mast	دکل پایین
lower limit	حد پایینی
lower classes	طبقه پایین
lower limit	حد پائینی
the lower regions	دوزخ
the lower regions	جهان مردگان
the lower world	جهان پایین
the lower world	جهان مردگان عالم اسوات
lower limit	کران پایین
lower limit	حد پایین
lower triangular matrix	ماتریس پایین مثلثی [ریاضی]
lower low water	پایین ترین پست رفت اب دریا
lower water datum	معدل پس رفت اب دریا
lower fore topsail	بالاترینقسمتبادبانچهارگوش
lower branch of meridian	نصف النهار زیرین
lower limit [of the integral]	کرانه پائین [انتگرال] [ریاضی]
lower girdle facet (1 6)	احاطهکننده61تراشهپائینی
lower level management	مدیریت سطح پایین
lower lateral sinus	روزنهتحتانیجانبی
lower blade guard	حافظتیغهپایینی
lower sphere clamp	گیرهپایینیگوی
lower support screw	پیچحافظپایینی
lower lateral lobe	پهنبزگتحتانیجانبی
lower high water	پایین ترین پیشرفت اب دریا
main lower topsail	بالاترینبادباناصلیتحتانی
lower gill arch	قوستحتانیدستگاهتنفس
lower flammability limit	حد پایینی اشتعال پذیری
lower fore topgallant sail	بادبانتحتانیجلویدکلکشتی
crankcase bottom o.lower half	قسمت تحتانی محفظه لنگ کف کارتر
main lower topgallant sail	بادبانبالایدکلاصلیتحتانی
lower guard retracting lever	سطحانقباضحافظتحتانی
To belittle one self . To make oneself cheap . To lower oneself .	خود را کوچک کردن (سبک حقیر پست )
greatest lower bound [glb, GLB]	بزرگترین کران بالا [ریاضی]

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com