English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
lubrication order دستور روغنکاری
Other Matches
lubrication روانسازی
lubrication روغن کاری
lubrication لیزاندن
lubrication روغن کاری کردن
lubrication گریس زنی
lubrication روغن زنی
lubrication روغنکاری
marching order [travel order] دستور پیشروی [ارتش]
centrifugal lubrication روغنکاری گریز از مرکز
mist lubrication روغنکاری پاششی روغنکاری چکانشی روغنکاری چکهای
gravity lubrication روغنکاری سقوطی
gas lubrication روغنکاری گردی
flood lubrication روغنکاری سیلابی
centralized lubrication روغنکاری متمرکز
one shot lubrication روغنکاری گروهی
splash lubrication روغنکاری تزریقی
pressure lubrication دستگاه روغنکاری فشاری
oil lubrication روغنکاری
lubrication technology تکنیک روغنکاری
forced flood lubrication روغنکاری تحت فشار
oil circulating lubrication روغنکاری نوع گردشی
drip oil lubrication روغنکاری قطرهای
high pressure lubrication روغنکاری فشار قوی
oil splash lubrication روغنکاری تزریقی
oil bath lubrication روغنکاری حمام روغن
in order to ... برای [اینکه]
order off حکم خروج
in order to ... تا [اینکه ]
order [placed with somebody] دستور [ازطرف کسی]
order [placed with somebody] سفارش [ازطرف کسی]
by order of فرمان
well-order خوش ترتیب [ریاضی]
in order to <idiom> اعتماد شخص را بدست آوردن
to order <idiom> به ترتیب
in order درست
in order that تا اینکه
in order that برای اینکه
in order that he may go برای اینکه برود
in order that i may go برای اینکه بروم
re order سفارش دوم باره
out of order از کار افتاده
out of order خراب
out of order نادرست
out of order درهم برهم
in order صحیح
in order دایر
out of order <idiom> برخلاف قانون ،نامناسب
out of order <idiom> کارنکردن
In this order. In this way. باین ترتیب
by order of حسب الامر
to the order of در وجه
to the order of به حواله کرد
to the order of بحواله کرد
first order مرتبه اول
second order مرتبه دوم
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
order دستورالعمل دستور
order ترتیب
order راسته
order دستور دادن
order کد عمل
order دستورعملیاتی
order دستورالعمل
order دستور
order پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
order سفارش
order نظم
order رتبه
order فرمان نظم
order مرتبه
order سفارش دادن دستور دادن
order مرتب کردن
order نظام معماری
order شیوه
order سبک معماری
order سفارش دادن کالا یا جنس
order حواله
order ترتیب انجام کار
order حواله کرد حواله کردن دستور
order خرید سفارش خرید
order سفارش دادن
order دستور دادن سفارش
order امر
order دستور سفارش
order حکم
order ن
order سفارش دادن تنظیم کردن
order منظم کردن
order نظم دادن
purchase order سفارش خرید
purchase order دستور خرید
public order نظم عمومی
provisional order دستور موقت اداری
order format قالب سفارش
Lattice [order] توری [ترتیب] [ریاضی]
reculaulation order تنظیم محاسبه مجدد
transaction in order liability avoid to
review order لباس وتحملات سان
referral order درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
order cheque چک در نام فرد خاص
order code رمز دستور
order for goods سفارش کالا
Order theory ترتیب جزئی [ریاضی]
order form نمونه سفارش نامه پر نکرده
order format قالب دستور
Lattice [order] شبکه [ریاضی]
order cheque چک به حواله کرد
order in council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
order in council تصویب نامه دولتی
order of bankruptcy حکم ورشکستگی
order of discharge حکم تصفیه
order of discharge حکم برائت ذمه
order of fire روش تیراندازی
order of fire ترتیب توالی اتش
order of fire ترتیب احتراق موتور
order of magnitude مرتبه بزرگی
order time زمان سفارش کالا
order off the field حکم خروج
order of matrix مرتبه ماتریس
order of service سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
order of the day برنامه روزانه
order of council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
order of the day دستور جلسه
order of battle سازمان نیروهایا یکان
processing of the order انجام سفارش
probation order دستور یا حکم تعلیق مجازات
order of battle ترتیب نیرو
post order حواله پستی
place an order سفارش دادن
phantom order قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
payable to order قابل پرداخت به حواله کرد
pay order سندپرداخت حقوق
pay order لیست پرداخت حقوق
partial order ترتیب جزئی
partial order پاره ترتیب
order of the day معادل agenda
review order لباس وتجهیزات و وسائل کامل
in order to prevent برای جلوگیری کردن
to order somebody back کسی را معزول کردن
assemblage of Order ستون بندی مختلط
arch order [شیوه ی ستون بندی طاق]
American order [سرستونی شبیه ستون کرنتی با برگ های کنگره ای
Agricultural Order سرستون [سر ستون کرنتی با تومارهای پیچیده شده به شکل سر حیوانات یا آرایش برگ کنگره ای]
to order somebody back کسی را احضار کردن
structure [first order] ساختار [ریاضی]
call-up order دستور به خدمت [سربازی]
good order خوش ترتیب [فلسفه]
pecking order <idiom> راه ارتباط بایکدیگر
My stomach is out of order. مزاجم مرتب کارنمی کند
balustrade Order ترتیب نرده ستون ها
in good order <adj.> تروتمیز
in good order <adj.> مرتب
in good order <adj.> منظم
to order somebody back کسی را فراخواندن
Ionic Order [معماری یونی یا سبک بالشی از سبک های معماری کلاسیک در یونان و رم]
Gigantic Order [شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی] [معماری]
Giant Order شیوه غول ستونی [معماری]
German Order سبک معماری آلمانی [نوعی از سبک معماری کرنتی قرن هجدهم انگلستان]
French Order سبک معماری فرانسوی
Doric Order سبک معماری دوریک
Orinthian Order معماری کلاسیک [در یونان و رم]
Composite Order [شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
Bassae Order [معماری یونی یونان]
Is your passport in order ? آیا گذرنامه ات مرتب وآماده است ؟
To order a meal. سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
In chronological order. بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
third order reaction واکنش مرتبه سه
the line is out of order سیم خراب است
the goods are on order کالا را سفارش داده ایم
superior order دستور مافوق
superior order امر مافوق
doric order سبکمعمارییونانقدیم
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
sort order نظم ترتیب
short order خوراکی که زود مهیا میشود
Attic Order ستون بندی آتنی
second order reaction واکنش مرتبه دوم
second order factor عامل مرتبه دوم
second order conditions شرایط مرتبه دوم
second order conditions شرایط ثانوی
route order فرمان ستون راه رو
to set in order درست کردن
to set in order منظم کردن
social order سازمانوساختاراجتماعی
postal order هزینهپستی
law and order اطاعتازقانون
corinthian order ساختارقرمتی
points of order اخطار نظامنامهای
point of order اخطار نظامنامهای
work order برگ کار
work order درخواست انجام کار حکم کار
word order ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word order ترتیب واژه ها
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
warning order دستور اگهی
trial order سفارش ازمایشی
transfer order دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
transaction in order معامله به قصد فرار از دین
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
order book دفتر سفارشات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com