English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
mach front میله انتن سرعت سنج هواپیما
mach front انتن ماخ سنج
Other Matches
mach no سرعت لازم را به دست اوردم یا نیاوردم در رهگیری هوایی
mach ماخ
mach عدد ماخ
mach stem انتن سرعت سنج هواپیما
mach stem جبهه موج حاصل از تلاقی موج برخوردی و منعکس
mach wave انتن سرعت سنج هواپیما
mach wave موج ضربهای
mach stem انتن سرعت سنج
mach number عدد ماخ
mach line موج ضربهای ضعیف
mach hold بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
mach scale مقیاس ماکیاول گرایی
critical mach number عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
mach trim compensator دستگاه تنظیم حداکثر سرعت هواپیما به طور خودکار
up front از پیش
up front پیشاپیش
in front of در قبال
up front چشمگیر
up front بیپرده پوشی
up front جلو چشم مردم
to go to the front داخل جنگ شدن
up front رک
up front رک و راست
to go to the front بجبهه رفتن
up front با صراحت و صداقت
up front در انظار
up front بیعانه
up front پیش -
at front <adv.> در جلو
in front <adv.> در جلو
at the front <adv.> در جلو
in the front <adv.> در جلو
at front <adv.> در پیش
in front <adv.> در پیش
at the front <adv.> در پیش
in the front <adv.> در پیش
at front <adv.> در مقابل
in front <adv.> در مقابل
at the front <adv.> در مقابل
in the front <adv.> جلو
up front <idiom> روراست ،صحیح
at the front در جلو
front نمای ساختمان
at front <adv.> جلو
in front <adv.> جلو
at the front <adv.> جلو
in the front <adv.> در مقابل
front در قبال
front فرمان سر روبرو جلو
front بطرف جلو روکردن به
front بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
front یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
front بازی در سانتر
front جلو
front پیش
front نمای ساختمان
front نمای جلو
front صف پیش
front جلودار
front منادی جبهه جنگ
front مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front درصف جلوقرارگرفتن
front سمت دشمن
front به جلو
front نما طرز برخورد
front جبهه
front خط اول میدان رزم پیشانی
front جبهه هوا
fall front پیشآمدگیجلویدکور
front axle اکسل جلو
front flap زبانهجلویی
front apron جلویکروات
front pocket جیبجلو
front pipe لولهجلو
front mudguard گلگیرجلو
front beam شاغولجلویی
front crossbar مانعپیشین
front foil فلزورقهایجلویی
front footrest پدالجلویی
front brake ترمزجلو
front indicator فشارسنج
front board مقوایجلویی
front indicator جلو
front binding روپوشجلویی
front knob دستگیریجلویی
front lamp لامپ جلو
front leg پایهجلو
front derailleur درایلرجلویی
front point میخجلویکفش
front tip آبپاشنوکاتو
front-page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front-page سرصفحه
front page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front-runner دونده پیشتاز
front-runners دونده پیشتاز
front page سرصفحه
front line 9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
front line خط حمله خط حمله یادفاع
front men پیشرو
front men منادی
front men جلودار
front man پیشرو
front man منادی
action front حاضر به تیر
front face پیشانی
front runner دونده پیشتاز
front wheel چرخجلو
front bench اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front crawl شنایکرال
front door دراصلیساختمان
warm front جبهه هوای گرم
In the front rank. درصف جلو
shop front ازاره نمای بنا
cold front جبهه هوای سرد
cold front پیشان هوای سرد
fore front نمای اصلی
front rake زاویه شیب
front man جلودار
front panel تابلوی جلو دار
front wall دیوار جلو
home front عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
front office سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
front matter پیش گفتار
front matter مقدمه
front lines خطوط جلو جبهه
front lines خطوط مقدم
front lines خط مقدم جبهه
front liner سانتر فوروارد
front lighting روشنایی جلو ساختمان
front grip گرفتن میله دست مهتابی
front wall دیوار مقابل اسکواش
front view پیشانی
front panel مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front porch میدان جلو
front putty بتونه جلو
front race پیشتازی
front raise تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
front rank صف جلو
front sight مگسک
front strain کرنش پیچشی
front underlock خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
front view نمای جلویی
front view نمای جلو
front view جبهه
front face سطح برجسته
odd front خط دفاعی 4 نفره
stationary front جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
the front door درجلو
the front door درورد
front end نرم افزار نهایی
front end سر جلویی
type front نوعی روش تایپ کردن نامه ها
type front ماشین تایپ به جلو
water front جبهه رطوبتی
wave front جبهه امواج رادیویی
wave front جبهه موج
front drop پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front court محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front court نیمهای که به ان حمله میشود
front bearing یاطاقان جلو
sight front دید جلو در نقشه برداری
front lights چراغهایجلو
popular front ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
popular front جبهه ملی
popular front جبهه خلق ملی
popular front ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
popular front لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
pressure front جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
sea front نمای دریایی شهر
shirt front پیش سینه اهاری
shirt front پیش سینه
shock front جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
front door [of house] در جلویی [ساختمان]
to tailgate the motorist in front دمرانی کردن [اصطلاح روزمره]
front door [of house] در ورودی
front door [of house] ورودی
to tailgate the motorist in front سر به دم حرکت کردن [اصطلاح روزمره]
to push to the front [of line] داخل صف زدن
front wheel brake ترمز چرخ جلو
front axle housing پوسته اکسل جلو
front axle drive محرک اکسل جلو
front axle bearing یاطاقان اکسل جلو
fly front closing پوششدکمه
front brake lever اهرم ترمزجلو
front landing gear ترمزجلوییفرود
front axle suspension اویزش یا تعلیق اکسل جلو
front sight housing چشمیهدفگیر
front top pocket جیببالایجلویشلوار
front de liberation national جبهه ازادی بخش ملی سازمان جنگجویان الجزایرکه در فاصله 4591 تا2691 برای پایان دادن به سلطه فرانسویان در الجزایر
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
to show a bold front جسارت کردن
front wheel drive محرک چرخهای جلو
front wheel suspension اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
front mud guard گلگیر جلوی اتومبیل
front end processor پردازشگر جلو و انتها پردازشگر نهایی
outside kick and front headlock لنگ تندر
outside kick and front headlock قفل کردن سرحریف
outside kick and front headlock گرفتن دست راست بادست چپ و چرخاندن ازروی پشت
to front a house with marble نمای خانهای رابامرمرساختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com