English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
machine idle time زمان توقف ماشین
machine idle time زمان معطلی دستگاه
Other Matches
idle time زمان بی باری
idle time دوره عطالت
idle time وقت تلف شده
idle time دوره فترت زمان بیکاری
To idle away one s time . to be jobless. غاز چراندن
machine time زمان ماشین کاری
machine time وقت ماشین
machine down time زمان معطلی دستگاه
machine down time زمان توقف ماشین
idle هرزگردی
idle تنبل شدن
idle وقت تلف کردن
idle وقت گذراندن
idle بی پروپا
idle بی اساس
idle بیخود
idle بیهوده
idle بیکار
idle استراحت
idle ازاد گشتن
idle بیکار شدن
idle تنبل
idle که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idle ماشین یا خط تلفن یا وسیلهای
idle مدت زمانی که وسیله روشن شده ولی کاری انجام نمیدهد
idle نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idle درجاکار
idle بی بار
idle بی بار شدن در حال سکون ساکن
idle reserves ذخائر بیکار
idle pulley قرقره راهنما
idle power توان کور
idle balance مانده بیکار
idle bar میله کور
idle capacity فرفیت بلااستفاده
idle capacity فرفیت بیکار
idle cash پول بیکار
idle cash پول بلااستفاده
idle characters کاراکترهای عامل
idle coil پیچک هرز
idle turn دور ازاد
idle trunck ترانک ازاد
idle voltage ولتاژ کور
idle rumoues اراجیف
idle stock موجودی بی مصرف
idle talk سخن بیهوده
idle rumoues شایعات بی اساس
idle rumoues شایعات بی سر و پا
idle roll غلطک کور
idle trunck خط اتصال ازاد
idle talk حرف مفت ژاژخایی
idle rich ثروتمندان انگل
idle reserves ذخائر بلااستفاده
idle turn کلاف مرده
idle coil بوبین کور
idle component اجزاء کور
idle money پول غیر فعال
idle wanderer ولگرد
idle wheel دنده چرخ رابط بین دو چرخ
idle wire سیم مرده
an idle pupil شاگرد بیکار یا تنبل
idle position حالت سکون
idle balance مانده راکد مانده غیرفعال
idle frequency فرکانس بی باری
idle runing بی باری
idle period دوره استراحت
idle period زمان توقف
idle period پریود بی باری
idle position وضعیت ساکن
idle money پول راکد
idle line خط ازاد
idle current جریان بی باری
idle current جریان کور
idle deposit سپرده راکد
idle deposit سپرده بلااستفاده
idle junction اتصال ازاد
idle hours ساعتهای بیکاری
idle voltage of battery ولتاژ هرز باتری
idle circuit condition وضعیت مدار بی بار
idle indicating signal علامت ازاد
idle current connection اتصال جریان بی باری
idle current meter دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
idle current wattmeter توان کورسنج
To lead an idle life. راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
To lead an idle life . زندگی عاطل وباطلی داشتن
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
machine sensible قابل درک توسط کامپیوتر
two way machine ماشین دو راهه
machine یری را تقلید می کنند و حاوی دلایل اولیه و سایر خصوصیات انسان هستند
machine ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
machine تراشیدن ماشین
machine براده برداشتن
machine شیارانداختن روی فلز
machine تراشکاری کردن صیقل کردن
machine زبان برنامه نویسی که روی کامپیوتری که کامپایلر مناسب دارد قابل ترجمه و اجرا است
machine دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
machine کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
machine بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس
machine خطای ناشی خرابی سخت افزار
machine فرمولی که کامپیوتر آنالوگ نوشته است تا حل کند
machine که قابل اجرا روی هر سیستم کامپیوتری باشد
machine نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machine تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machine عمل پردازش دستورات در برنامه توسط کامپیوتر
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machine بیت اجرا میشود
machine ماشین شبیه سایز شده و عملیات آن
machine خطای ناشی از خرابی قطعه
machine دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است
machine شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند
machine زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
machine کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machine غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machine تعداد قط عات متحرک جدا یا بخشها که با هم کار می کنند تا فرآیندی را انجام دهند
machine کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
machine ماشین
machine دستگاه
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
machine foundation پایه دستگاه
machine fault عیب ماشین
machine column پایه یا ستون دستگاه
machine equipment تجهیزات ماشین
commutator machine ماشین کموتاتودار
machine check برسی ماشین
machine capacity فرفیت ماشین
machine building ماشین سازی
machine builder ماشین ساز
machine based مبتنی بر ماشین
commutating machine ماشین جابجاگری
pleating machine دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
machine fault نقص ماشین
machine frame چارچوب دستگاه
machine gunner مسلسل چی
machine independent مستقل از ماشین
machine error خطای ماشین
automatic machine ماشین تراش
machine designer طراح ماشین
machine dependent وابسته به ماشین
automatic machine دستگاه خودکار
compensated machine ماشین تقویت شده
machine cycle چرخه ماشین
machine dependent وابسته ماشین
machine instruction دستورالعمل ماشین
machine language زبان ماشین
blasting machine مانیتو
blasting machine وسیله منفجر کننده
blasting machine دستگاه انفجار
blasting machine دستگاه ترکش
machine learning فراگیری ماشین
beading machine ماشین روکوب
machine number عدد سرعت هواپیما
bare machine ماشین لخت
machine number عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
dyeing machine ماشین رنگرزی
machine oil روغن ماشین
beading machine ابزارمخصوص ساختن فلانژدستگاه ویژه گرد کردن لبه ورقها
blasting machine دستگاهی که برای منفجرکردن سنگهای معدنی جهت استخراج انها
blasting machine دستگاه پاک کننده
plaiting machine دستگاه چین [تا] کن [صنعت نساجی]
celestial machine مکانیک اسمانی
celestial machine مکانیک سماوی
machine interupption وقفه ماشین
machine intelligence هوش ماشین
chess machine ماشین شطرنج
chess machine لقب کاپابلانکا
bordering machine ماشینی که لبه لوله ها را خم میکند
pleating machine دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
calculating machine ماشین حساب
calculating machine ماشین محاسباتی
calculating machine ماشین محاسبه
calf machine دستگاه پرورش عضله
plaiting machine دستگاه چاکدار کن [صنعت نساجی]
edging machine دستگاه خم کننده لبه فلزات
accept machine دستگاه پذیرنده
induction machine ماشین القایی
induction machine ماشین القائی
inductive machine ماشین القائی
inductor machine ماشین با قطب چاکدار
infernal machine ماشین اتش زا
infernal machine ماشین اتش انداز
sub-machine guns تیربار خودکار
sub-machine guns تیربار دستی
sub-machine guns مسلسل دستی
cog in the machine <idiom> قطرهای از دریا
sub-machine gun تیربار خودکار
sub-machine gun تیربار دستی
sub-machine gun مسلسل دستی
pinball machine ماشین ساچمه پران
pinball machine ماشین پینبال
fax machine فاکس
flying machine هواپیما
flying machine بارفیکس متحرک
hydraulic machine دولاب
hydraulic machine ماشین اب بلندکنی
honing machine دستگاه سنگ
holtz machine ماشین هولتس
hobbing machine دستگاه فرز غلطکی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com