Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
machine idle time
زمان توقف ماشین
machine idle time
زمان معطلی دستگاه
Other Matches
idle time
زمان بی باری
idle time
دوره عطالت
idle time
وقت تلف شده
idle time
دوره فترت زمان بیکاری
To idle away one s time . to be jobless.
غاز چراندن
machine time
زمان ماشین کاری
machine time
وقت ماشین
machine down time
زمان معطلی دستگاه
machine down time
زمان توقف ماشین
idle
هرزگردی
idle
تنبل شدن
idle
وقت تلف کردن
idle
وقت گذراندن
idle
بی پروپا
idle
بی اساس
idle
بیخود
idle
بیهوده
idle
بیکار
idle
استراحت
idle
ازاد گشتن
idle
بیکار شدن
idle
تنبل
idle
که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idle
ماشین یا خط تلفن یا وسیلهای
idle
مدت زمانی که وسیله روشن شده ولی کاری انجام نمیدهد
idle
نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idle
درجاکار
idle
بی بار
idle
بی بار شدن در حال سکون ساکن
idle reserves
ذخائر بیکار
idle pulley
قرقره راهنما
idle power
توان کور
idle balance
مانده بیکار
idle bar
میله کور
idle capacity
فرفیت بلااستفاده
idle capacity
فرفیت بیکار
idle cash
پول بیکار
idle cash
پول بلااستفاده
idle characters
کاراکترهای عامل
idle coil
پیچک هرز
idle turn
دور ازاد
idle trunck
ترانک ازاد
idle voltage
ولتاژ کور
idle rumoues
اراجیف
idle stock
موجودی بی مصرف
idle talk
سخن بیهوده
idle rumoues
شایعات بی اساس
idle rumoues
شایعات بی سر و پا
idle roll
غلطک کور
idle trunck
خط اتصال ازاد
idle talk
حرف مفت ژاژخایی
idle rich
ثروتمندان انگل
idle reserves
ذخائر بلااستفاده
idle turn
کلاف مرده
idle coil
بوبین کور
idle component
اجزاء کور
idle money
پول غیر فعال
idle wanderer
ولگرد
idle wheel
دنده چرخ رابط بین دو چرخ
idle wire
سیم مرده
an idle pupil
شاگرد بیکار یا تنبل
idle position
حالت سکون
idle balance
مانده راکد مانده غیرفعال
idle frequency
فرکانس بی باری
idle runing
بی باری
idle period
دوره استراحت
idle period
زمان توقف
idle period
پریود بی باری
idle position
وضعیت ساکن
idle money
پول راکد
idle line
خط ازاد
idle current
جریان بی باری
idle current
جریان کور
idle deposit
سپرده راکد
idle deposit
سپرده بلااستفاده
idle junction
اتصال ازاد
idle hours
ساعتهای بیکاری
idle voltage of battery
ولتاژ هرز باتری
idle circuit condition
وضعیت مدار بی بار
idle indicating signal
علامت ازاد
idle current connection
اتصال جریان بی باری
idle current meter
دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
idle current wattmeter
توان کورسنج
To lead an idle life.
راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
To lead an idle life .
زندگی عاطل وباطلی داشتن
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
machine sensible
قابل درک توسط کامپیوتر
two way machine
ماشین دو راهه
machine
یری را تقلید می کنند و حاوی دلایل اولیه و سایر خصوصیات انسان هستند
machine
ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
machine
تراشیدن ماشین
machine
براده برداشتن
machine
شیارانداختن روی فلز
machine
تراشکاری کردن صیقل کردن
machine
زبان برنامه نویسی که روی کامپیوتری که کامپایلر مناسب دارد قابل ترجمه و اجرا است
machine
دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
machine
کامپیوتری که میتواند کد اصلی با کامپایل کند
machine
بایت تشکیل شده است برای عملوند و داده و آدرس
machine
خطای ناشی خرابی سخت افزار
machine
فرمولی که کامپیوتر آنالوگ نوشته است تا حل کند
machine
که قابل اجرا روی هر سیستم کامپیوتری باشد
machine
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machine
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machine
عمل پردازش دستورات در برنامه توسط کامپیوتر
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machine
بیت اجرا میشود
machine
ماشین شبیه سایز شده و عملیات آن
machine
خطای ناشی از خرابی قطعه
machine
دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است
machine
شماره یا آدرس مطلق که نقط های در حافظه که کلمه داده قابل یافتن و دستیابی است را مشخص میکند
machine
زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
machine
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور
machine
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machine
غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machine
تعداد قط عات متحرک جدا یا بخشها که با هم کار می کنند تا فرآیندی را انجام دهند
machine
کامپیوتر یا سیستم یا پردازندهای که از قط عات مختلف متصل بهم برای انجام یک عمل تشکیل شده است
machine
ماشین
machine
دستگاه
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine foundation
پایه دستگاه
machine fault
عیب ماشین
machine column
پایه یا ستون دستگاه
machine equipment
تجهیزات ماشین
commutator machine
ماشین کموتاتودار
machine check
برسی ماشین
machine capacity
فرفیت ماشین
machine building
ماشین سازی
machine builder
ماشین ساز
machine based
مبتنی بر ماشین
commutating machine
ماشین جابجاگری
pleating machine
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
machine fault
نقص ماشین
machine frame
چارچوب دستگاه
machine gunner
مسلسل چی
machine independent
مستقل از ماشین
machine error
خطای ماشین
automatic machine
ماشین تراش
machine designer
طراح ماشین
machine dependent
وابسته به ماشین
automatic machine
دستگاه خودکار
compensated machine
ماشین تقویت شده
machine cycle
چرخه ماشین
machine dependent
وابسته ماشین
machine instruction
دستورالعمل ماشین
machine language
زبان ماشین
blasting machine
مانیتو
blasting machine
وسیله منفجر کننده
blasting machine
دستگاه انفجار
blasting machine
دستگاه ترکش
machine learning
فراگیری ماشین
beading machine
ماشین روکوب
machine number
عدد سرعت هواپیما
bare machine
ماشین لخت
machine number
عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
dyeing machine
ماشین رنگرزی
machine oil
روغن ماشین
beading machine
ابزارمخصوص ساختن فلانژدستگاه ویژه گرد کردن لبه ورقها
blasting machine
دستگاهی که برای منفجرکردن سنگهای معدنی جهت استخراج انها
blasting machine
دستگاه پاک کننده
plaiting machine
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
celestial machine
مکانیک اسمانی
celestial machine
مکانیک سماوی
machine interupption
وقفه ماشین
machine intelligence
هوش ماشین
chess machine
ماشین شطرنج
chess machine
لقب کاپابلانکا
bordering machine
ماشینی که لبه لوله ها را خم میکند
pleating machine
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
calculating machine
ماشین حساب
calculating machine
ماشین محاسباتی
calculating machine
ماشین محاسبه
calf machine
دستگاه پرورش عضله
plaiting machine
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
edging machine
دستگاه خم کننده لبه فلزات
accept machine
دستگاه پذیرنده
induction machine
ماشین القایی
induction machine
ماشین القائی
inductive machine
ماشین القائی
inductor machine
ماشین با قطب چاکدار
infernal machine
ماشین اتش زا
infernal machine
ماشین اتش انداز
sub-machine guns
تیربار خودکار
sub-machine guns
تیربار دستی
sub-machine guns
مسلسل دستی
cog in the machine
<idiom>
قطرهای از دریا
sub-machine gun
تیربار خودکار
sub-machine gun
تیربار دستی
sub-machine gun
مسلسل دستی
pinball machine
ماشین ساچمه پران
pinball machine
ماشین پینبال
fax machine
فاکس
flying machine
هواپیما
flying machine
بارفیکس متحرک
hydraulic machine
دولاب
hydraulic machine
ماشین اب بلندکنی
honing machine
دستگاه سنگ
holtz machine
ماشین هولتس
hobbing machine
دستگاه فرز غلطکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com