Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
machining time
زمان براده برداری
Other Matches
machining
براده برداری
ultrasonic machining
ماشین کاری التراسونیک
machining requirments
شرایط براده برداری
machining allowance
تراش خور
machining practice
تکنیک و روش براده برداری
machining method
روش براده برداری
copy machining
الگوتراشی
arc machining
جوشکاری قوس نوری
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
against time
تایم گیری
what time is it?
چه ساعتی است
at the same time
در عین حال
at the same time
در ان واحد
time
[s]
<adv.>
بار
one-time
قبلی
behind time
دیر
behind time
بی موقع
one-time
سابق
off time
وقت ازاد
off time
مرخصی
old time
قدیمی
on time
مدت دار
once upon a time
روزی
once upon a time
روزگاری
four-four time
چهارهچهارم
three-four time
نت
two-two time
نتدودوم
once upon a time
یکی بودیکی نبود
one at a time
یکی یکی
at the same time
ضمنا"
at a specified time
در وقت معین یا معلوم
time
[s]
<adv.>
دفعه
time will tell
در آینده معلوم می شود
time out
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time out
مهلت
time out
تایم
time out
ایست
time out
وقفه فاصله
time out
ساعت غیبت کارگر
take your time
عجله نکن
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
At the same time .
درعین حال
for the first
[last]
time
برای اولین
[آخرین]
بار
some time
یک وقتی
out of time
بیموقع
out of time
بیگاه
out of time
بیجا
since that time. thereafter.
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
against time
رکوردگیری
some time or other
یک روزی
some time or other
یک وقتی
some time
مدتی
It's time
وقتش رسیده که
What time is it?What time do you have?
ساعت چند است
she is near her time
وقت زاییدنش نزدیک است
i time
time Instruction
time is up
وقت گذشت
time in
ادامه بازی پس از توقف
it is time i was going
وقت رفتن من رسیده است
just in time
درست بموقع
just in time
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
f. time
روزهای تعطیل دادگاه
to d. a way one's time
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
There is still time before I go.
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
even time
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
to keep time
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to know the time of d
هوشیاربودن
for the time being
عجالت
from this time forth
ازاین پس
in no time
خیلی زود
in the mean time
ضمنا
in the time to come
در
in the time to come
اینده
in time
بموقع
in time
بجا
from time to time
هرچندوقت یکبار
from time to time
گاه گاهی
from this time forth
ازاین ببعد
from this time forth
زین سپس
to know the time of d
اگاه بودن
time and again
بکرات
time and again
چندین بار
there is a time for everything
دارد
there is a time for everything
هرکاری وقتی
mean time
زمان متوسط
what is the time?
چه ساعتی است
what is the time?
وقت چیست
mean time
ساعت متوسط
all-time
همیشگی
all-time
بیسابقه
all-time
بالا یا پایینترین حد
up time
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
many a time
بارها
specified time
وقت معین
down time
مرگ
down time
زمان تلف
down time
زمان توقف
down time
زمان بیکاری
down time
وقفه
down time
زمان تلفن شده
down time
مدت از کار افتادگی
two time
دو حرکت ساده
many a time
چندین بار
one-time
پیشین
time
گاه
time
عهد
time
مدت
time
وقت معین کردن
time
متقارن ساختن
time
TIفرمان E
time
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time
مرورزمان را ثبت کردن
time
زمان
time
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
time
مدروز
time
فرصت مجال
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
time
هنگام
take one's time
<idiom>
انجام کاری بدون عجله
time after time
<idiom>
مکررا
time
زمانه
time
ایام
time out
<idiom>
پایان وقت
while away the time
<idiom>
زمان خوشی را گذراندن
time
روزگار
in time
<idiom>
قبل از ساعت مقرر
time
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time
زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
تایم
time
به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time
وقت قرار دادن برای
time
دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time
فرصت موقع
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time
زمانی موقعی
time
ثیر قرار میدهد
time
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time
ساعتی
time
ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time
فرصت
any time
<adv.>
درهمه اوقات
for the time being
<idiom>
برای مدتی
do time
<idiom>
مدتی درزندان بودن
at any time
<adv.>
درهمه اوقات
all the time
<idiom>
به طور مکرر
There is yet time.
هنوز وقت هست.
about time
<idiom>
زودتراز اینها
at another time
در زمان دیگری
One by one . One at a time .
یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time .
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
any time
<adv.>
همیشه
at any time
<adv.>
همیشه
at any time
<adv.>
هر بار
any time
<adv.>
هر بار
from time to time
<idiom>
گاهگاهی
Our time is up .
وقت تمام است
have a time
<idiom>
زمان خوبی داشتن
have a time
<idiom>
به مشکل بر خوردن
keep time
<idiom>
زمان صحیح رانشان دادن
keep time
<idiom>
نگهداری میزان و وزن
time
وقت
in no time
<idiom>
سریعا ،بزودی
time
اندازه گیری زمان یک عملیات
What have you been up to this time?
حالا دیگر چه کار کردی ؟
[کاری خطا یا فضولی]
on time
<idiom>
سرساعت
time of blowing
زمان دم
time on target
زمان روی هدف
time of disintegration
زمان انفجار
time disorientation
گم گشتگی زمانی
time distance
مسافت زمانی حرکت ستون مسافت طی شده در زمان معین
time distance
زمان عبور ستون
time on target
اتش زمان روی هدف
an outstanding time
زمان معرکه
time cut
ضد حمله
a terrific time
زمان معرکه
time dependent
وابسته به زمان
time deposit
سپردهء بانکی مدت دار
time of origin
زمان ارسال پیام
time interval
فاصله زمانی
time of flight
زمان پرواز هواپیما
time of flight
زمان پرواز گلوله
time deposits
سپردههای مدت دار
time deposits
مطالبه نقدی موجل از بانک
time dilation
پارادوکس زمانی
time note
سند یا قبض مدت دار
time money
وام مدت دار
rise time
زمان خیز
time hit
ضربه شمشیرباز در ضد حمله
time honored
مورد احترام بعلت قدمت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com