Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (9 milliseconds)
English
Persian
magnetic blow out with
با خاموش کننده مغناطیسی
Search result with all words
magnetic blow out
خاموش کننده مغناطیسی
magnetic blow out arrester
برقگیر با خاموش کننده مغناطیسی
magnetic blow out circuit breaker
کلید قدرت با خاموش کننده مغناطیسی
Other Matches
blow it (something)
<idiom>
کوری عصا کش کور دگرشود
by blow
ضربت تصادفی
blow-out
جای باد در رفتن
blow over
رد شدن
blow over
طی شدن
blow over
گذشتن
blow over
<idiom>
از خود تمجید کردن ،قوربون خودرفتن
blow off
شیر تخلیه
blow-by-blow
یک ریز یک گیر
blow-by-blow
پشت سرهم
blow-by-blow
دم بدم
blow by blow
یک ریز یک گیر
blow by blow
پشت سرهم
blow by blow
دم بدم
over blow
زیاد دمیدن
blow out
خروج ناگهانی
blow out
سوختن انفجار
after blow
پس دمیدن
to blow over
تمام شدن
at one blow
بیک ضربه
at one blow
در یک وهله
to blow over
گذشتن
blow a way
بادبرد
blow down
بافوت درست کردن
blow down
داغان کردن
blow in
حمله از میان خط
to blow up
بادکردن
blow out
به خارج دمیدن
blow out
انفجار
blow out
پنچری منفجر شدن
blow out
پنجرشدن
blow out
ترکیدن
blow on
فوت کردن
blow on
باد زدن
to blow up
ترکیدن
blow down
پراندن
blow
وزیدن
blow
گداختگی
blow
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
blow up
منفجر کردن
blow up
ترکاندن عصبانی کردن
blow up
انفجار
blow up
عکس بزرگ شده
blow up
شکمدان
blow up
شکم دادگی
blow
دمیدن
blow
ذوب
blow
ضربه
blow
دمیدن هوا
blow
در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن
blow
ترکیدن
blow
ضربت
blow
صدمه
blow
وزش نواختن
blow
دمیدن مکش هوا
blow
هدر دادن موقعیت
blow
دمیدن پرتاب محکم توپ
blow
ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ با دو ضربه
blow
ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
blow
جوشیدن
blow up
تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-up
ترکاندن عصبانی کردن
blow-up
انفجار
blow-up
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-up
تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-up
عکس بزرگ شده
blow-up
شکم دادگی
blow-up
شکمدان
blow-up
منفجر کردن
blow up
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow hole
دیگ جن
blow off valve
سوپاپ قطع دم
silicon blow
گرم دمیدن
straight blow
ضربه مستقیم در بوکس
the wind blow over
بادایستاد
foundamental blow
ضربه کارساز
fly blow
تخم مگس
blow in doors
دری در مجرای ورودی موتورهواپیما که در اثر اختلاف فشار علیرغم نیروی فنربطرف داخل باز میشود
low blow
ضربه بوکس خطا به پایین تراز کمر
blow full
به طور کامل دمیدن
blow gun
تفنگ بادی
to blow out one's brains
اعصاب کسی را خورد کردن
hammer blow
ضربه قوچ
hammer blow
ضربت قوچ
blow torch
پستانک
blow hot
هوای گرم دمیدن
foul blow
ضربه خطا
fore blow
پیش دمیدن
fly blow
تخم مگس گذاشتن در
blow torch
بوری زرگری یا جوشکاری نیچه
blow tubes
لولههای دمنده
bottom blow
شیر ته دیگ بخار
death blow
ضربت کشنده
finishing blow
ضربه اخر
finishing blow
ضربه مرگ
to blow out alamp
خاموش کردن چراغ
to blow ones own trumpet
خودستایی کردن
to blow one's nose
دماغ گرفتن
to blow one's nose
بینی پاک کردن
to blow nose
گرفتن بینی
blow torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch
چراغ لحیم کاری
[ابزار]
fly blow
الوده به تخم مگس کردن
blow out fuse
فیوز انفجاری
blow out magnet
مغناطیس جرقه
to blow a whistle
سوت زدن
to blow atrumpet
نواختن شیپور
to blow fire
فوت کردن اتش
blow pipe
بوری
blow pipe
نتیجه ه شیشه گری
blow pipe
تفنگ بادی
death blow
ضربت مهلک
blow-ups
عکس بزرگ شده
to blow a horn
بوق زدن
to blow somebody's mind
<idiom>
<verb>
کسی را کاملا غافلگیر کردن
to blow a fuse
فیوزی سوزاندن
blow one's own horn
<idiom>
شکست درچیزی
blow-ups
تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
To receive a blow.
ضربه خوردن
to give somebody a blow
به کسی ضربه وارد کردن
blow-ups
انفجار
blow-ups
ترکاندن عصبانی کردن
blow-ups
منفجر کردن
blow-ups
شکمدان
blow-ups
شکم دادگی
blow-ups
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
to blow up dust
گرد و خاک به پا کردن
to give somebody a blow
به کسی ضربه زدن
to blow somebody's mind
<idiom>
<verb>
کسی را شگفتگیر کردن
blow-outs
جای باد در رفتن
blow cold
هوای سرد دمیدن
body blow
سدیبزرگدربرابررسیدنبههدفی
to strike a blow for
به سینه زدن درسرچیزی دعواکردن
to blow the gaff
توط ئهای رااشکارکردن
blow-drying
گیسو را خشک کردن
to puff and blow
نفس نفس زدن
to puff and blow
سخت نفس کشیدن
blow-dry
گیسو را خشک کردن
blow-dries
گیسو را خشک کردن
to strike a blow for
سنگ
blow-dried
گیسو را خشک کردن
whale blow
نهنگ ها اب را به بیرون می دمند
To blow ones own trumpet.
از خود تعریف کردن
to blow the gaff
بوق زدن
Go and blow your nose.
برو دماغت رابگیر ( نظافت بینی )
blow bitumen
قیر دمیده
blow bitumen
قیر هوادار
to blow the expense
بی پرواخرج کردن
to blow the coals
اتس رادامن زدن
to blow the bellows
دمیدن ششها
flies blow meat
حشرات روی گوشت تخم میگذارند
To deliver (strike) a blow
ضربه زدن ( وارد آوردن )
blow resulting in death
ضربه منجر به موت
to blow great gun
سخت وزیدن
to blow great guns
سخت وزیدن
to blow hot and cold
دودل بودن
to blow hot and cold
وقتی باکسی گرم گرفتن ووقتی سرد شدن
To deliver (strike ) a blow .
ضربه وارد ساختن
blow with the open glove
ضربه با دستکش باز بوکس
The blow made my head swin.
در اثر ضربه سرم گیج خورد
The blow made me giddy young girl .
دختر گیج وسر بهوایی است
magnetic course
مسیر مغناطیسی
magnetic course
راه مغناطیسی
non magnetic
غیر مغناطیسی
magnetic
و امکان ذخیره سازی آنها را در رسانه مغناطیسی فراهم میکند
magnetic
دارای نیروی مغناطیسی
magnetic
مقناطیسی
magnetic
اهن ربا اهن ربایی
magnetic
آنچه میدان مغناطیسی مربوطه داد
magnetic
مغناطیسی
magnetic
مغناطیس
magnetic
اهنربا
magnetic f.
میدان مغناطیسی
magnetic
قطعه الکترومغناطیسی که سیگنالهای الکتریکی را به میدان مغناطیسی تبدیل میکند
magnetic memory
حافظه مغناطیسی
magnetic media
ابزارمیانی مغناطیسی
magnetic meridian
نصف النهار مغناطیسی
magnetic media
رسانه مغناطیسی
magnetic materials
مواد مغناطیسی
magnetic materials
اجسام مغناطیسی
magnetic loudspeaker
بلندگوی مغناطیسی
magnetic loss
تلف مغناطیسی
magnetic loading
بارگیری مغناطیسی
magnetic linkage
پیوستگی مغناطیسی
magnetic limit
مرز مغناطیسی
magnetic leakage
پراکندگی فوران مغناطیسی
magnetic leakage
پراکندگی مغناطیسی
magnetic meridian
نصف الانهار مغناطیسی
magnetic meridians
دوایر نیمروز معناطیسی نصف النهار مغناطیسی
magnetic microscope
میکروسکپ مغناطیسی
magnetic polarization
پلاریزاسیون مغناطیسی
magnetic polarity
پلاریته مغناطیسی
magnetic polarity
قطبیت مغناطیسی
magnetic pick up
پیک اپ مغناطیسی
magnetic permeance
مقدار هدایت مغناطیسی
magnetic permeability
نفوذپذیری مغناطیسی
magnetic permeability
قابلیت نفوذ مغناطیسی
magnetic permeability
نفوذپذیری
magnetic path
مسیر خطوط قوا
magnetic noise
نویز مغناطیسی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com