Dictiornary-Farsi | magnetic thin film memory | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
magnetic thin film memory	حافظه فیلم نازک مغناطیسی


Other Matches

thin film memory	حافظه غشایی نازک
magnetic thin film	فیلم نازک مغناطیسی
magnetic thin film	غشاء نازک مغناطیسی
magnetic film memory	حافظه با فیلم مغناطیسی
thin film	لایه نازک
thin film	غشای نازک
thin film circuit	مدار غشایی نازک
magnetic film	غشاء مغناطیسی
magnetic film	لایه فیلم مغناطیسی
magnetic film storage	ذخیره فیلم مغناطیسی
magnetic memory	حافظه مغناطیسی
magnetic core memory	حافظه چنبرهای مغناطیسی
magnetic drum memory	حافظه با درام مغناطیسی
magnetic tape memory	حافظه نوار مغناطیسی
magnetic bubble memory	حافظه حبابی مغناطیسی
magnetic disk memory	حافظه با دیسک مغناطیسی
magnetic matrix memory	حافظه ماتریس مغناطیسی
magnetic drum file memory	درام مغناطیسی حافظه بزرگ
thin	پنجره نمایش داده شده تک خط
thin	نازک
thin	رقیق
thin	با یک فاصله کم بین دو سطح
thin	روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thin	کم جمعیت
thin	رقیق و ابکی
thin	سبک
thin	کم مایه
thin	کم پشت
thin	کم چربی
thin	نزار
thin	لاغر
thin	باریک
thin	بطور رقیق
thin	نازک کردن
thin	کم کردن
thin	وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thin	رقیق کردن
thin	بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thin	تیم متوسط
thin	کم پشت کردن
thin	نازک شدن
thin	رقیق کردن لاغر کردن
thin bearded	کوسه
as thin as lath <idiom>	لاغر
thick and thin	در هر حال
thick and thin	در دشواری وسهولت
wear thin <idiom>	به مرور زمان لاغر شدن
wear thin <idiom>	بی ارزش شدن
as thin as a rake <idiom>	مثل نی قلیان
into thin air <idiom>	بطور کامل
out of thin air <idiom>	ازهیچ یا ازهیچ جا
through thick and thin <idiom>	دربین زمانهای خوب وبد،از بین مشکلات وسختیها
thick and thin	راسخ
wafer-thin	بینهایتنازکومسطح
thin bearded	تنک ریش
through thick and thin	درهمه حالی
thin skinned	نازک نارنجی
thin skinned	حساس
thin skinned	پوست نازک
thin skinned	دارای پوست نازک
thin Ethernet	شبکه پیاده سازی شده با استفاده از کابل loaxial و اتصالات BNC و محدود به چند متری میشود
thin board	لا
thin walled cylinder	استوانه جدار نازک
to vanish into thin air <idiom>	دود شد و به هوا رفت
to vanish into thin air <idiom>	آب شد و به زمین رفت
to vanish into thin air <idiom>	گم و گور شدن
thin plate weir	سرریز لبه تیز
thin layer chromatography	کروماتوگرافی لایه نازک
thin plate battery	باتری صفحه نازک
It vanished into thin air.	دود شد ورفت هوا
spread oneself too thin <idiom>	با یک دست چند هندوانه برداشتن
skate on thin ice <idiom>	ریسک کردن
thin window display	نمایشی یک خطی که روی صفحات کلید و کامپیوترهای دستی بکار می رود
film	غبار
film	فیلم سینما
film	پرده نازک
film	غشا
film	فیلم
film	سینما
film	فیلم عکاسی
film	تاری چشم فیلم برداشتن از
film	پوسته
Thick ( sparse , thin ) hair .	موی پرپشت ( کم پشت )
The guy vanished into thin air .	طرف یکدفعه غیبش زد
thin boards for inlaid work	لای مثلث
thin boards for inlaid work	لای بغل شیش
film speed	ضبطشتاب
sheet film	فیلمصفحهای
film leader	سر
film leader	فیلم
roll film	فیلملولهای
film pack	جایفیلم
The message of the film is that ...	پیام این فیلم این است که ...
film sprocket	پایهنگهدارفیلم
film disc	صفحهفیلم
lidding film	سرپوش لیوان
film recorder	فیلم نگار
negative film	فیلم منفی
oxidation film	قشر اکسید
oxide film	لایه اکسیدی
oxide film	قشر اکسیدی
film strip	نوار فیلم
film-strip	نوار فیلم
film-strips	نوار فیلم
positive film	فیلم مثبت
reversal film	فیلم معکوس
instruction film	فیلم درسی
cartridge film	فیلمفشنگی
cassette film	فیلمدوربین
film badge	علامت تشعشعات اتمی
x ray film	فیلم رونتگن
unwatchable [film, TV] <adj.>	ارزش دیدن نداشته باشد [فیلم یا تلویزیون]
acetate film	فیلم استاتی
acetate film	پوسته استاتی
film evaporator	تبخیر کننده پوسته
film recorder	ضباط فیلم
film badge	برگ شناسایی فیلم
film reader	فیلم خوان
film resistor	مقاومت غشایی
film cutout	فیوز پوستهای
film developer	سازنده فیلم
instruction film	فیلم اموزشی
lidding film	کلاهک لیوان
film star	ستارهیکفیلم- سوپراستار
gas film	لایه یا قشر گازی
Make three copies of each film.	از هر فیلم سه تا کپی بکنید.
still video film disc	سطحفلاپیدیسک
She portrays a dancer in the film.	او [زن] نقش یک رقاص [زن] را در فیلم بازی می کند.
film drying cabinet	مخزنخشککنندهعکس
thick film circuit	مدار غشایی ضخیم
film rewind system	دستگاهپرگردانفیلم
film rewind knob	دکمهچرخشفیلم
To take pictures. To photograph. To film.	عکس انداختن
film leader indicator	راهنمایفیلمخودکار
film guide roller	حلقهراهنمایفیلم
film guide rail	ریلراهنمایفیلم
film cassette chamber	محلقرارگیریفیلم
film advance mode	دکمه رد کردن فیلم
It was a sI'lly boring film (movie).	فیلم لوس وخنکی بود
immediate memory	حافظه فوری
memory	حافظه
memory	خاطره
memory	یاد
in memory of <idiom>	به صورت رایگان
memory	فضای ذخیره سازی در سیستم کامپیوتری یا رسانه که قادر به بازیابی داده یا دستورات است
memory	حافظه دستگاه کامپیوتر
to the memory of	به یادبود
memory	یادگار یاد بود
memory interleaving	برگ برگ کردن حافظه جایگذاری حافظه
memory map	طرح یا نقشه حافظه
memory dump	رونوشت ازحافظه
memory for digits	حافظه عددی
memory guard	نگهبان حافظه
memory hierarchy	سلسله مراتب حافظه
memory location	محل حافظه
memory illusion	خطای یاد
computer memory	حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
memory location	مکان حافظه
memory image	تصویر یاد
memory dump	روگرفت حافظه
memory management	مدیریت حافظه
memory protection	حفافت حافظه
memory protection	پشتیبانی ازحافظه
memory register	ثبات حافظه
memory snapshot	تصویر لحظهای حافظه
memory sniffing	ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
memory span	فراخنای یاد
memory trace	رد یاد
memory port	درگاه حافظه
memory module	ماژول حافظه پیمانه حافظه
memory map	نقشه حافظه
memory map	نگاشت حافظه
memory mapped i/o	ورودی- خروجی نگاشت حافظه
memory mapping	نقشه حافظه
memory mapping	نگاشت حافظه
memory moard	برد حافظه
memory module	واحد حافظه
memory word	کلمه حافظه
memory drum	گردونه یاد
main memory	حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
primary memory	حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
addressed memory	حافظه تصادفی [علوم کامپیوتر]
addressed memory	حافظه خواندن،نوشتن [علوم کامپیوتر]
main memory	حافظه اصلی
mass memory	حافظه انبوه
memory dependent	متکی به حافظه
memory dependent	وابسته حافظه
memory cycle	چرخه حافظه
memory chip	تراشه حافظه
memory cell	سلول حافظه
memory capacity	گنجایش حافظه
memory cache	حافظه پنهان
memory bank	بانک حافظه
memory bandwidth	پهنای باند حافظه
memory allocation	اختصاص حافظه
memory afterimage	رد تصویر یاد
memory address	ادرس حافظه
memory address	نشانی حافظه
photodigital memory	خواندن چند بار
to commit to memory	ازبرکردن