English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
main drag <idiom> مهمترین خیابان شهر
Other Matches
drag on <idiom> دراز کردن
drag کشیده شدن
drag لایروبی کردن کشش
drag قلاب
drag اسباب لایروبی
drag روی صفحه نشان داده میشود
drag به نشانه برنامه دیگر که باعث شروع این برنامه و درج داده میشود
drag عمل حرکت دستگاه OUSE
To drag on and on. بدرازا کشیدن
to drag on or out کشیدن
to drag on or out ادامه دادن
drag in <idiom> پا فشاری روی موضوع دیگری
drag وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
drag کشاندن
drag چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
drag کشیدن بزور کشیدن
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag سخت کشیدن لاروبی کردن
drag کاویدن باتورگرفتن
drag مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drag اصطکاک
drag کشیدن
drag پسا
drag سنگین وبی روح
drag کشش
drag line طنای اویزان از بالن هنگام فرود
cooling drag پسای ناشی از خنک کردن موتور
coefficient of drag ضریب مقاومت در مقابل حرکت
broom drag جاروی شن کش
drag hook قلاب عایق
drag net توریادامی که روی زمین بکشندکه همه جانوران رایکجابگیرد
drag coefficient ضریب رانش
drag link اتصال کششی
drag link عضو کشش
drag loading نتیجه کشش بادیا موج انفجار
drag mark محل فشار
To drag out an affair . To go on and on . موضوعی را کش دادن [بدرازا کشاندن]
drag axis محور پسا
drag hook قلاب کشش
drag force نیروی مقاوم حرکت
drag force نیروی کششی
drag coefficient ضریب پسا
drag chain عایق
drag chain زنجیرکشش
drag bunt ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
drag bracing بست کاری داخلی
drag hunt شکار با تازی در مسیری بابوی مصنوعی روباه بخاطرورزش
drag boat کرجی لاروب
drag bike موتورسیکلت مخصوص مسابقه سرعت
drag bar میله اتصال
drag bar میله کشش
drag race مسابقه اتومبیلرانی سرعت
drag racing مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت
drag roll غلطک کششی
induced drag پسای القاء شده
momentum drag پسای ممنتم
interference drag پسای داخلی
wire drag لاروب سیمی
wing drag پسای بال
wave drag پسای موج
vortex drag پسای جریانهای حلقوی
total drag پسای کل
to drag in a subject موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
star drag وسیله کشیدن نخ روی قرقره ماهیگیری
profile drag پسای مقطع پسای نیمرخ
profile drag پسای مزاحم
parastic drag پسای مزاحم
drag loading فشار کششی
drag boat قایق موتوری مسابقه سرعت
induced drag پسای لازم
form drag مقاومت ناشی از شکل جسم
fiscal drag اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
form drag پسای شکل
engine drag مقاومت مالشی
engine drag مقاومت اصطکاک
hydraulic drag کشش ابی
drag strip مسیر مسابقه اتومبیلرانی سرعت
drag scraper اسکریپر مخزنی
drag chain conveyor نقاله با زنجیر مقاوم
surface friction drag پسای اصطکاک سطح
This caravan will drag on until the last day . <proverb> این قافله تا به یشر لنگ است .
To drag a country into war . کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
drag one's feet/heels <idiom> آهسته کار کردن
anti drag wire اجزاء بست کاری ساختمانی
levelling drag scrapers اسکریپر تیغه دار
lift drag ratio نسبت برا به پسا
in the main اساسا
in the main بطور کلی
main نیرومند
with might and main با تمام نیرو با همه توانایی
in the main بیشتر اصلا
main عمده
main با اهمیت
main بزرگ تمام
main کامل شاه لوله
main خط اصلی
main MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
main مهم
main <adj.> اصلی
main مهم تمام
main کامل
main دریا
main مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
main ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
main بسیار مهم
main سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
main مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
main ی تر راهنمایی میکند
main بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
main program برنامه اصلی
main unit واحد اصلی
main topmast دگلی که درست بالای دگل اصلی قرار دارد
main switch کلید اصلی
main port ,
main port port principal
main port بندر اصلی
main wire سیم اصلی
main winding سیم پیچی اصلی
main oscillator اسیلاتور اصلی
main patent ثبت اصلی
main pipe لوله اصلی
main pole قطب اصلی
main voltage ولتاژ اصلی
main sewer مجرای اصلی فاضلاب
main storage حافظه اصلی
main shaft میل چرخ
main sewer لوله اصلی
main sequence رشته اصلی
main regulator تنظیم کننده محور اصلی
main port refrencestation : syn
main score نمره اصلی
main sector بخش اصلی
main routine روال اصلی
main shaft محور اصلی
main signal سیگنال اصلی
main storage انباره اصلی
main stem خط اصلی
main stem راه اصلی جویبار
main stem قسمت اصلی کانال
main radio اطاق اصلی بی سیم ناو
main stage عرشه اصلی
main stage طبقه اصلی
main spring شاه فنر
main sail بادبان اصلی
main yard قسمتی از عرشه که بادبان اصلی در ان واقع است
main tube تیوپاصلی
To wonder from the main topic. از مطلب اصلی دور افتادن
main vent منقذاصلی
main wheel چرخاصلی
rising main جنبشاصلی
main store حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main memory حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main store حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main memory حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main stripe [خط یا نوار اصلی در فرش مانند خطوط طرح محلات]
main color رنگ زمینه
main color رنگ اصلی
main diagonal قطر اصلی [ریاضی]
main transformer تغییردهندهاصلی
main stand تکیهگاهاصلی
main stalk ساقهاصلی
the main army بخش عمده ارتش
main glider غلتکاصلی
main clause رجوع شود به clause independent
main clauses رجوع شود به clause independent
main carriage حاملاصلی
main cleanout تمیزکنندهاصلی
main duct لولهاصلیآب
main engines موتورهایاصلی
main entrance ورودیاصلی
main fan پروانهاصلی
main inlet دهانهاصلی
main leg پایهاصلی
main mirror آینهاصلی
main parachute چتراصلی
main section قسمتاصلی
What is the main obstacle ? مانع اصلی چیست ؟
main deck عرشه اصلی ناو
main carburetor کاربراتور اصلی
main canal کانال اصلی
main camshaft میل بادامک اصلی
main cable کابل اصلی
main busbar شمش اصلی
main building ساختمان اصلی
main road راه اصلی
main body عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
main circuit مدار اصلی
main coil سیم پیچ اصلی
main coil بوبین اصلی
main current اتصال سری
main current جریان اصلی
main attack حمله اصلی
main contractor پیمانکاردست اول
main contractor مقاطعه کار اصلی
main contact کنتاکت اصلی
main connection اتصال اصلی
main column ستون اصلی
main roads جاده اصلی
main body عمده قوا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com