Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
main drive motor
موتور محرکه اصلی
Other Matches
motor drive
محرکه موتوری
drive motor
موتور محرک
main motor
موتور اصلی
drive
سائق
drive
رانندگی کردن
drive
شفت
drive
دنده
drive
گریز پا به توپ
drive
فرار گل زن
drive
ولت محرک
drive
سواری کردن کوبیدن
drive
عقب نشاندن بیرون کردن
drive
بردن
drive
راندن
to drive at
قصد داشتن از
drive at
<idiom>
سعی درگفتن چیزی
to drive at
توجه داشتن به
to drive away
دفع کردن
drive
ضربه از پایین
drive
ضربه درایو
drive
گرداننده
drive
باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
drive
بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
drive
وسیلهای که دیسک مغناطیسی را می چرخاند و محل نوک خواندن / نوشتن را کنترل میکند
drive
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drive
مکانیزمی که نوار مغناطیسی را روی نوکهای درایو منتقل میکند
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive
رانش سواری دوندگی
drive
فرمان
drive
محرکه گیربکس
drive
راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive
رانندگی ارابه مسابقهای
drive
سوارشدن و کنترل اتومبیل
drive
تحریک کردن
off drive
ضربه به سمت راست
drive way
مسیر اتومبیل رانی
d.c. drive
ماشین جریان دائم
drive!
برون!
[با ماشین]
to take a drive
سواری کردن
d.c. drive
محرکه جریان دائم
drive
جلو بردن
drive
راندن گرداندن گرداننده
drive way
جاده خیابان
self-drive
اتومبیلیبارانندهخودکار
drive-in
درایواین
to drive out
بیرون کردن
on drive
ضربه بسمت توپزن
to drive away
دورکردن
tape drive
نوارچرخان
tape drive
نوار ران
drive mad
دیوانه کردن
disk drive
دیسک ران دیسک چرخان
disk drive
دیسکخوان
drive fit
محل رانش
drive displacement
جابه جایی سائق
disk drive
گرده ران
disk drive
گرده چرخان
tape drive
نوار گردان
tape drive
نوار چرخان نوار ران
drive capstan
چرخ تسمه محرک
drive arousal
برانگیختگی سائق
drive channelling
راه گزینی سائق
drive current
جریان تحریک
right-hand drive
اتومبیلهاییکهفرمانآنهادرسمتراستاست
drive bay
فضایی درون پوشش کامپیوتر که درایو دیسک نصب شده است
To drive someone up the wall.
کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
drive a benefit
سود بردن
drive belt
تسمه محرک
disk drive
گرداننده دیسک دیسک گردان
drive designator
پارامتر دیسک گردان
tape drive
دستگاه نوارخوان
to drive a wedding into
شکافتن
to drive a wedding into
رخنه کردن در
drive chain
زنجیرهراندن
visceral drive
سائق احشایی
disc drive
درایودیسک
cassette drive
درایوکاست
carriage drive
خیابان پارک
current drive
گرداننده کنونی
cartridge drive
درایوفشنگی
belt drive
بدنهعقب
crawl drive
محرک وسیله نقلیه خزنده
crank drive
گرداننده میل لنگ
drive-ins
درایواین
crank drive
محرک میل لنگ
drive wheel
چرخدنده
winchester drive
دیسک گردان وینچستر
chain drive
زنجیرهکششی
activity drive
سائق فعالیت
publicity drive
فعالیت تبلیغاتی
all wheel drive
محرک تمام چرخها
differential drive
دیفرانسیل
area drive
شکار دواندن
to drive into a corner
درتنگنا انداختن
to drive mad
دیوانه کردن
to drive wild
دیوانه کردن
default drive
گرداننده پیش فرض
to drive mad
بدیوانگی انداختن
Bernoulli drive
سیستم بافرفیت ذخیره سازی بالا که ازکارتریج قابل تعویض MBاستفاده میکند
cover drive
ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
loop drive
ضربه باپیچش زیاد نزدیک تور حریف
hunger drive
سائق گرسنگی
hard drive
گرداننده سخت
group drive
محرکه گروهی
hard drive
دستگاه دیسک سخت
[رایانه شناسی]
physical drive
دیسک گردان فیزیکی
primary drive
سائق نخستین
to drive a car
رانندگی کردن خودرویی
full drive
بسرعت هرچه تمامتر
full drive
باشتاب هرچه بیشتر
Could you drive more slowly, please?
ممکن است لطفا کمی آهسته تر برانید؟
to drive a bus
اتوبوسی را راندن
maternal drive
سائق مادری
four wheel drive
محرک چهار چرخ
four-wheel drive
محرک چهار چرخ
drive shaft
میل لنگ
drive shaft
میله محرک محور محرک
drive shaft
محور محرکه
drive shaft
محور رانش
drive shafts
میل لنگ
drive shafts
میله محرک محور محرک
drive shafts
محور محرکه
drive shafts
محور رانش
lineshaft drive
محرکه انتقال
drive someone up a wall
<idiom>
از کوره در رفتن ،عصبانی شدن
To drive all with the same stick .
<proverb>
همه را با یک چوب راندن .
rim drive
لبه گردانی
drive mechanism
جعبه دنده
drive mechanism
مکانیزم رانش
drive to maturity
جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
exploratory drive
سائق کاوش
drive to maturity
حرکت بسوی بلوغ
drive the green
با یک ضربه گوی را از نقطه اغاز به چمن نرم رساندن
drive stimulus
محرک سائق
drive state
حالت سائقی
drive screw
پیچ سوزنی
drive screw
ژیگلور
drive screw
پیچ خودرو
drive reduction
کاهش سائق
drive pulse
تپش تحریک
drive volley
ضربههای پی درپی کوتاه ومستقیم
drive winding
سیم پیچ تحریک
drive's cab
اطاق راننده
roller drive
مکانیزم چرخ دنده کاهنده یاافزاینده
four gear drive
گیربکس چهار دنده
secondary drive
سائق ثانوی
social drive
سائق اجتماعی
final drive
محرکه محور عقب
final drive
چرخ گرداننده نهایی شنی
final drive
گرداننده نهایی
st0 drive
گرداننده 605ST
hypertape drive
وسیله خواندن یا ثبت اطلاعات توسط کارتریجهای نوارمغناطیسی
tandem drive
حرکت قطاری
electric drive
محرکه الکتریکی
drive's seat
صندلی راننده
drive number
شماره گرداننده
in the main
بیشتر اصلا
in the main
بطور کلی
in the main
اساسا
main
ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
main
MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
main
مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
main
ی تر راهنمایی میکند
main
عمده
main
با اهمیت
main
سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
main
مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
main
بسیار مهم
main
نیرومند
main
<adj.>
اصلی
main
دریا
main
مهم تمام
main
بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
main
خط اصلی
main
کامل شاه لوله
with might and main
با تمام نیرو با همه توانایی
main
مهم
main
بزرگ تمام
main
کامل
dual disk drive
گرداننده دیسک دوگانه
eight speed gear drive
گیربکس هشت دنده
left-hand drive
فرمان به سمت چپ
to drive a pen or quill
نوشتن
streaming tape drive
دستگاهی که یک کارتریج نوارپیوسته را نگهداری کردن واساسا" به عنوان پشتیبان گردانندههای دیسک سخت بکار می رود
oil drive unit
گیربکس هیدرولیکی
half height drive
نیم گردان دیسک
oil drive unit
گیربکس روغنی
microfloppy disk drive
وسیله ذخیره اطلاعات بااستفاده از میکرودیسکهای لغزان
kelly drive bushing
اتصال کلی که بصورت استوانه بوده و مابین کلی وسوزن حفاری وجود دارد
magnetic tape drive
گرداننده نوار مغناطیسی
magnetic tape drive
نوارچرخان مغناطیسی
magnetic tape drive
نوارخوان مغناطیسی
disc
[disk]
drive
دستگاه دیسک سخت
[رایانه شناسی]
drive someone round the bend
<idiom>
جان کسی را به لب آوردن
rear axle drive
محرکه چرخ عقب
front axle drive
محرک اکسل جلو
To drive a hard bargain.
درداد وستد سخت گیر بودن
He has plenty of drive . he is a go- getter .
آدم کار بری است
To spell something out for some one .To drive it home to someone .
مطلبی را به کسی شیر فهم کردن
flexible drive tool
ابزار گردان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com