Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
main lower topsail	بالاترینبادباناصلیتحتانی
Other Matches
lower fore topsail	بالاترینقسمتبادبانچهارگوش
main lower topgallant sail	بادبانبالایدکلاصلیتحتانی
topsail	از سر
topsail	سراسیمه
topsail	بالاترین بادبان
gaff topsail	بادبان سه گوش یا مربع شکل سبک
upper fore topsail	قسمتبالاییبزرگبادبانچهارگوش
lower	هوای گرفته وابری
lower most	پایین تر
lower most	پایین ترین
lower	عبوس ترشرویی
lower	:اخم
lower most	اسفل
lower most	خیلی پست تر
lower	پایین دادن لوله
lower	پایین اوردن لوله
lower	اخم کردن
lower	: پایین اوردن تخفیف دادن
lower	کاستن از
lower	تنزل دادن
lower	فروکش کردن
lower	خفیف کردن
lower	پایین
lower	ضعیف کردن
Lower third	قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
lower	پست تر
lower	پایین تر
lower class	طبقه سوم [اجتماع]
lower class	طبقه پست وپایین اجتماع
lower boom	بوم میانی
lower boom	تیرک میانی
lower egypt	مصر پایینی
lower fungus	قارچ بدون کلاهک هاگ
lower floor	طبقه تحتانی
lower bound	کران پایین
lower floor	اشکوب زیرین
lower court	محکمه تالی
lower criticism	انتقاد نسبت به مندرجات متن کتاب مقدس
lower deck	پل پایینی
lower courts	محاکم ابتدایی
lower egypt	مصر سفلی
lower class	طبقه پایین جامعه
lower limit	حد پایینی
lower lip	لبهتحتانی
lower level	سطحپائینی
the lower regions	دوزخ
lower gate	دروازهپائینی
lower eyelid	پلکپائین
lower chord	قوستحتانی
lower cheek	قسمتانتهاییمیله
lower bar	میلهپایینی
the lower world	جهان مردگان عالم اسوات
the lower world	جهان پایین
lower lobe	نرمهششزیرین
lower mandible	آروارهتحتانی
lower limit	کران پایین
lower limit	حد تحتانی
lower limit	حد پائینی
lower bowl	حبابتحتانی
lower limit	حد پایین
lower mast	دکل پایین
lower threshold	استانه پایین
At lower levels.	در سطوح پایین تر
To decrease. To lower.	پایین رفتن ( تنزل وکاهش )
lower shell	قشرتحتانی
the lower regions	جهان مردگان
lower class	طبقه اجتماعی کم درآمد
lower class	طبقه پایین
lower courts	محاکم تالی
lower classes	طبقه پایین
lower classes	طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower class	طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower case	حروف کوچک
lower class	سطح پایین [اجتماع]
lower class	طبقه محروم
lower class	طبقه عوام
lower class	بی کلاس [در جامعه]
lower high water	پایین ترین پیشرفت اب دریا
lower level management	مدیریت سطح پایین
lower limit [of the integral]	کرانه پائین [انتگرال] [ریاضی]
lower low water	پایین ترین پست رفت اب دریا
lower sphere clamp	گیرهپایینیگوی
lower support screw	پیچحافظپایینی
lower lateral lobe	پهنبزگتحتانیجانبی
lower water datum	معدل پس رفت اب دریا
lower lateral sinus	روزنهتحتانیجانبی
lower blade guard	حافظتیغهپایینی
lower flammability limit	حد پایینی اشتعال پذیری
lower branch of meridian	نصف النهار زیرین
lower girdle facet (1 6)	احاطهکننده61تراشهپائینی
lower gill arch	قوستحتانیدستگاهتنفس
lower triangular matrix	ماتریس پایین مثلثی [ریاضی]
lower guard retracting lever	سطحانقباضحافظتحتانی
crankcase bottom o.lower half	قسمت تحتانی محفظه لنگ کف کارتر
lower fore topgallant sail	بادبانتحتانیجلویدکلکشتی
main	مهم تمام
main	مهم
main	کامل
main	نیرومند
main	دریا
main	عمده
main	با اهمیت
main <adj.>	اصلی
main	کامل شاه لوله
main	خط اصلی
with might and main	با تمام نیرو با همه توانایی
main	MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
main	مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
main	ی تر راهنمایی میکند
main	ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
main	مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
main	بسیار مهم
main	بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
main	سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
main	بزرگ تمام
in the main	بطور کلی
in the main	اساسا
in the main	بیشتر اصلا
main spring	شاه فنر
main score	نمره اصلی
main signal	سیگنال اصلی
main sewer	لوله اصلی
main clause	رجوع شود به clause independent
main sector	بخش اصلی
main sequence	رشته اصلی
main shaft	محور اصلی
main sewer	مجرای اصلی فاضلاب
main shaft	میل چرخ
main stage	طبقه اصلی
main stage	عرشه اصلی
main switch	کلید اصلی
main topmast	دگلی که درست بالای دگل اصلی قرار دارد
main unit	واحد اصلی
main winding	سیم پیچی اصلی
main wire	سیم اصلی
main yard	قسمتی از عرشه که بادبان اصلی در ان واقع است
main storage	حافظه اصلی
main storage	انباره اصلی
main stem	خط اصلی
main stem	راه اصلی جویبار
the main army	بخش عمده ارتش
main stem	قسمت اصلی کانال
main voltage	ولتاژ اصلی
main clauses	رجوع شود به clause independent
rising main	جنبشاصلی
main wheel	چرخاصلی
To wonder from the main topic.	از مطلب اصلی دور افتادن
What is the main obstacle ?	مانع اصلی چیست ؟
main drag <idiom>	مهمترین خیابان شهر
main diagonal	قطر اصلی [ریاضی]
main store	حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main memory	حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main store	حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main memory	حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main stripe	[خط یا نوار اصلی در فرش مانند خطوط طرح محلات]
main color	رنگ زمینه
main vent	منقذاصلی
main tube	تیوپاصلی
main carriage	حاملاصلی
main cleanout	تمیزکنندهاصلی
main duct	لولهاصلیآب
main engines	موتورهایاصلی
main entrance	ورودیاصلی
main fan	پروانهاصلی
main glider	غلتکاصلی
main inlet	دهانهاصلی
main leg	پایهاصلی
main mirror	آینهاصلی
main parachute	چتراصلی
main section	قسمتاصلی
main stalk	ساقهاصلی
main stand	تکیهگاهاصلی
main transformer	تغییردهندهاصلی
main color	رنگ اصلی
main sail	بادبان اصلی
main roads	جاده اصلی
main contractor	پیمانکاردست اول
main contractor	مقاطعه کار اصلی
blast main	لوله دم
main contact	کنتاکت اصلی
main connection	اتصال اصلی
collecting main	شبکه جمع کننده
collecting main	شبکه دریافت
main column	ستون اصلی
main coil	بوبین اصلی
main coil	سیم پیچ اصلی
main roads	راه اصلی
main drain	پمپ اصلی خن ناو
main drain	زهکش اصلی
main door	در اصلی
main distribution	مقسم اصلی
main discharge	تخلیه اصلی
main direction	جهت اصلی
main deck	پل اصلی
main deck	عرشه اصلی ناو
main current	اتصال سری
main current	جریان اصلی
coup de main	حمله ناگهانی با تمام قوا
main circuit	مدار اصلی
main carburetor	کاربراتور اصلی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com