Dictiornary-Farsi | main mirror | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
main mirror	آینهاصلی


Search result with all words

main reflex mirror	آینهانعکاساصلی
Other Matches

mirror	اینه
mirror	کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
mirror	ایجاد کپی دقیق
mirror	ایینه
mirror	دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
outside mirror	آینهبغل
illumination mirror	آینهروشنساز
mirror carpet	طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
magic mirror	اینه غیب نما اینه شعبده
reading mirror	آینهمخصوصخواندن
illuminated mirror	چراغآینه
mirror images	تصویر ایینهای
mirror images	تصویر قرینه
outside mirror control	کنترلکنندهآینهبیرونی
electron mirror	اینه الکترونی
driving mirror	اینه عقب اتومبیل
driving mirror	اینه اتومبیل
dichroic mirror	اینه دو رنگ نما
side mirror	آینهجانبی
deflection mirror	اینه انحراف
sighting mirror	آینهکناری
convex mirror	اینه محدب
convex mirror	اینه کوژ
vanity mirror	آینهآرایش
rearview mirror	آینهدیدپشت
This mirror is very dull .	این آینه خیلی مات است
secondary mirror	دومینآینه
mirror image	تصویر آیینه ای
mirror image	تصویر قرینه
horizon mirror	آینهافقی
mirror tracing	ترسیم از ایینه
mirror symmerty	تقارن ایینهای
mirror reading	وارونه خوانی
mirror instrument	دستگاه اینه دار
mirror glass	شیشه اینه
mirror galvanometer	گالوانومتر ائینه دار
mirror frame	جعبه اینه
mirror finish	درخشان
mirror finish	براق
mirror effect	اثرتقارن
mirror effect	اثر انعکاسی
mirror effect	اثر اینهای
mirror drawing	نقاشی از ایینه
magic mirror	ایینه دور نما
mirror writing	وارونه نویسی
parabolic mirror	اینه سهمی وار
flat mirror	آئینهپهن
primary mirror	آئینهابتدائی
sconce mirror	اینه دیوار کوب
index mirror	آینهنما
sconce mirror	ایینه دیواری
spherical mirror	اینه کروی
mirror backed screen	صفحه تصویر الومینیمی
rear-view mirror	آیینهی جلو
rear-view mirror	آیینهی عقبنما
rear-view mirror	آیینهی پسنما
concave spherical mirror	اینه کروی مقعر
concave spherical mirror	اینه کروی کاو
dual swivel mirror	آینهبازشو
plane of mirror symmetry	صفحه تقارن اینهای
mirror plane of symmetry	صفحه تقارن اینهای
trail-view mirror	آینهبغلتریلی
mirror writing shadow reading	کامپیوتر میزبان با دو دیسک فیزیکی برای بالا بردن سرعت دسترسی
main	کامل شاه لوله
with might and main	با تمام نیرو با همه توانایی
in the main	بیشتر اصلا
in the main	اساسا
in the main	بطور کلی
main	دریا
main	MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
main	کامل
main	مهم تمام
main	مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
main	سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
main	ی تر راهنمایی میکند
main	ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
main	مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
main	بسیار مهم
main <adj.>	اصلی
main	عمده
main	بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
main	خط اصلی
main	با اهمیت
main	مهم
main	بزرگ تمام
main	نیرومند
main sewer	مجرای اصلی فاضلاب
main stage	طبقه اصلی
main spring	شاه فنر
main signal	سیگنال اصلی
main shaft	محور اصلی
main shaft	میل چرخ
main sewer	لوله اصلی
main sequence	رشته اصلی
main sector	بخش اصلی
main score	نمره اصلی
main sail	بادبان اصلی
main routine	روال اصلی
main stage	عرشه اصلی
main stem	قسمت اصلی کانال
main yard	قسمتی از عرشه که بادبان اصلی در ان واقع است
main wire	سیم اصلی
main winding	سیم پیچی اصلی
main voltage	ولتاژ اصلی
main unit	واحد اصلی
main topmast	دگلی که درست بالای دگل اصلی قرار دارد
main switch	کلید اصلی
main storage	حافظه اصلی
main storage	انباره اصلی
main stem	خط اصلی
main stem	راه اصلی جویبار
main regulator	تنظیم کننده محور اصلی
main vent	منقذاصلی
main store	حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main section	قسمتاصلی
main stalk	ساقهاصلی
main stand	تکیهگاهاصلی
main transformer	تغییردهندهاصلی
main tube	تیوپاصلی
main memory	حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main stripe	[خط یا نوار اصلی در فرش مانند خطوط طرح محلات]
main color	رنگ زمینه
main color	رنگ اصلی
main diagonal	قطر اصلی [ریاضی]
main drag <idiom>	مهمترین خیابان شهر
What is the main obstacle ?	مانع اصلی چیست ؟
To wonder from the main topic.	از مطلب اصلی دور افتادن
main parachute	چتراصلی
main leg	پایهاصلی
the main army	بخش عمده ارتش
main clause	رجوع شود به clause independent
main clauses	رجوع شود به clause independent
main store	حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main memory	حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main wheel	چرخاصلی
main carriage	حاملاصلی
main cleanout	تمیزکنندهاصلی
main duct	لولهاصلیآب
main engines	موتورهایاصلی
main entrance	ورودیاصلی
main fan	پروانهاصلی
main glider	غلتکاصلی
main inlet	دهانهاصلی
rising main	جنبشاصلی
main radio	اطاق اصلی بی سیم ناو
main drain	زهکش اصلی
main column	ستون اصلی
main coil	بوبین اصلی
main coil	سیم پیچ اصلی
main circuit	مدار اصلی
main carburetor	کاربراتور اصلی
main canal	کانال اصلی
main roads	جاده اصلی
main camshaft	میل بادامک اصلی
main cable	کابل اصلی
main busbar	شمش اصلی
main connection	اتصال اصلی
main contact	کنتاکت اصلی
main door	در اصلی
main distribution	مقسم اصلی
main discharge	تخلیه اصلی
main direction	جهت اصلی
main deck	پل اصلی
main deck	عرشه اصلی ناو
main current	اتصال سری
main current	جریان اصلی
main contractor	پیمانکاردست اول
main contractor	مقاطعه کار اصلی
main building	ساختمان اصلی
main body	عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
gas main	لوله اصلی گاز
main battery	توپ اصلی ناو
main axis	محور اصلی
main attack	حمله اصلی
water main	شاه لوله اب
main attack	تلاش اصلی نیروها
main attack	تک اصلی
main amplifier	تقویت کننده اصلی
main armament	جنگ افزار اصلی تانک یاهواپیما یا ناو
gas main	شاه لوله گاز
main battery	باطری اصلی
main body	عمده قوا
main beam	شعاع اصلی
main roads	راه اصلی
main beam	شاه تیر
blast main	لوله دم
collecting main	شبکه جمع کننده
collecting main	شبکه دریافت
coup de main	حمله ناگهانی با تمام قوا
fire main	لوله اب اتش نشانی
main anode	اند اصلی
main fire	سیستم تیراندازی اصلی
main menu	منوی اصلی
main menu	فهرست انتخاب اصلی
main memory	حافظه اصلی
main mast	دکل اصلی
main line	نهر اصلی
main line	نهر مادر
main line	کانال اصلی
main line	خط اصلی