English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (9 milliseconds)
English Persian
man-made fiber الیاف مصنوعی
man-made fiber الیاف شیمیایی
Search result with all words
dark fiber فیبر نوری که سیگنالی ندارد. مربوط به کابل فیبرنوری که نصب شده است ولی هنوز استفاده نشده است
fiber رشته
fiber تار
fiber نخ
fiber بافت لیف
fiber فیبر
fiber لیف
fiber بافت
fiber نوعی اتصال که برای اتصال دو کابل فیبر نوری بهم به کار می رود
fiber فیبر نوری با قط ر بسیار کم
fiber که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
fiber رشته بسیار باریک شیشهای یا پلاستیکی که داده را به صورت سیگنالهای نوری منتقل میکند
fiber cleat مقره فیبری
fiber conduit لوله حفاظ فیبری
fiber cored cable کابل با مغز فیبری
fiber optics علم فایبراپتیک
fiber optics فیبر نوری
fiber optics الیاف نوری
fiber stress تنش تاری
hard fiber فیبر سخت
hardwood fiber فیبر از چوب جنگلی
laminated fiber sheet ورق فیبر متورق
laminated fiber sheet پر
optical fiber رشته اپتیکی
optical fiber فیبر نوری
vulcanized fiber الیاف وولکانیده
jute fiber [الیاف کنف که از ساقه این گیاه تیه می شوند. در فرش های ماشینی از کنف بین تار و پود استفاده می شود و در بعضی از فرش های هندی و چینی آنرا با مخلوط پنبه در تار استفاده می کنند.]
natural fiber الیاف طبیعی [مثل پشم، پنبه و ابریشم]
protein fiber الیاف پروتئینی [مانند ابریشم و پشم]
vegetable fiber الیاف گیاهی
vegetable fiber الیاف سلولزی [مثل پنبه و کنف]
Other Matches
it is made ساخته میشود
self-made خود ساخته
self made خود ساخته
they were made one با هم یکی شدند
well made خوش ساخت
they were made one یعنی باهم عروسی کردند
he was made to go وادار به رفتن شد
he was made to go او را وادارکردند برود
it is made ساخته شده است
i made him go او را وادار کردم برود
i made him go او راوادار به رفتن کردم
i made little of it چندان سودی از ان نبردم استفادهای از ان نکردم
made up ساختگی
made مصنوع ساختگی
made تربیت شده
made-up جعلی
made ساخته شده
made-up مصنوعی بزک کرده
made-up تقلبی
made up جعلی
to have something made [by somebody] بدهند [به کسی] چیزی را برای کسی بسازند
have it made <idiom> موفق بودن
made-up ساختگی
made up تقلبی
made up مصنوعی بزک کرده
made to order سفارشی
made of iron اهنین
made ground خاک دستی
machine made ماشینی
made fern جمازنر
made fern کرف
It was made known to all and sundry . هر فلان فلان شده ای ازموضوع باخبر شده بود
machine made ساخت ماشین
It is made of wood. از چوب سا خته شده است
hand-made دستباف
to see what [mettle] he is made of <idiom> تا ببینیم او [مرد] چقدر توانایی [تحمل] دارد
home-made <adj.> در خانه ساخته [تهیه] شده
made-to-measure لباسدوختنی
what a night we made of it چه شبی کردیم چه شبی گذراندیم
we made a night of it چه شب خوشی گذراندیم چه شبی کردیم
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
what made you so late چه شد که این همه دیر کردید
purpose made کالای سفارشی
purpose made کالاهای خاص
home-made <adj.> خانگی
made to order فرمایشی
custom made سفارشی
he made me wait مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
man-made مصنوع انسان انسانی
man-made ساخته دست انسان
tailor made سفارشی
tailor-made سفارشی
home-made ساخت میهن
home-made وطنی
ready made اماده
ready-made اماده
man-made مصنوعی
hand made دست ساز
hand made ساخته دست
hand made دستی
half made نیم دیوانه
half made اندکی دیوانه
course made good track
man-made ساخت بشر
man made ساخته دست انسان
i made him laugh او را خنداندم
he made his money f. پول خودرابه باد داد
i made him my proxy او را وکیل خود نمودم
i made him my proxy او رااز جانب خود وکیل کردم
i made up my mind to تصمیم گرفتم که ...
i made up my mind to بر ان شدم که ...
i made up my mind to go نصمیم گرفتم که بروم
i made up my mind to go بر ان شدم که بروم
i am not made of salt مگر من نمک هستم که ازباران بترسم
custom made سفارش داده شده
man made مصنوعی
man made مصنوع انسان انسانی
man made ساخت بشر
custom-made سفارش داده شده
custom-made سفارشی
home made ساخت داخلی
home made ساخت بومی
It set me thinking . It made me think . مرابفکر واداشت ( انداخت )
I made good my escape . موفق به فرار شد
custom made tests ازمونهای کار- ویژه
I have made an appointment with my dentist . از دندانسازی وقت گرفتم
Machine- made carpets . فرشهای ماشینی ( غیر دستباف )
Marriage are made in heaven . <proverb> عقدشان توى آسمان بسته شده است .
I am very glad to have made your acquaintance. از آشنایی با شما بسیار خوشوقت شدم
boxes are made of wood جعبه ها را از چوب میسازند
boxes are made of wood جعبه ها از چوب ساخته میشوند
The singer made some recordings ,. آوازه خوان چند صفحه پرکرد
What a mes I made of my life . دیدی چه بروز خودم آوردم
p made with starch and cooled یخ دربهشت
we made heavy weather of it انرا خیلی سخت دیدیم
hand made brick اجر ساخته شده با قالب دستی
he made a p or post of money پول هنگفتی دراورد
man made wealth ثروت ساخت بشر
judge made law نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
he made a show of goung چنان وانمودکردکه گویی میرود
teacher made test ازمون معلم ساخته
speed made good SO ground the speedover : syn
he made a stift denial پاک حاشاکرد
he made an honest woman of her پس ازانکه اورافریفته بود بااوازدواج کرد
party against whom a protest is made معترض علیه
party against whom a protest is made واخوانده
what a pretty mess he made خوب سرهم بندی کرد
She made a good wife. اوزن خوبی ازآب درآمد
made or built up mast دگل چند تیکه
man made canvas روکش نایلونی
I made a decent profit. سود خوبی بر دم
man made feature عارضه مصنوعی
I made a mistake . I was wrong. من اشتباه کردم
He made over the house to his son . خانه رابه اسم پسرش کرد
man made goods کالاهای ساخت بشر
man made static پارازیت غیر جوی
man made stone سنگ دست ساز
gift made for a consideration هبه معوض
They shook hand and made up. با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
man made fibre rope طناب نایلونی
His invevtion made a noise in the world. اختراعش دردنیا سروصدائی براه انداخت
Every man is made for a special job. <proverb> هر کس را بهر کارى ساختند .
It made me sick . It turned my stomach. دلم را بهم زد
I made a lot of profit in the deal . دراین معامله فایده زیادی بردم
The conjurer made the rabbit disappear . شعبده باز خرگوش را غیب کرد
We made a long step toward success. قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
The blow made my head swin. در اثر ضربه سرم گیج خورد
The blow made me giddy young girl . دختر گیج وسر بهوایی است
As sure as [God made] little green apples he'll be back. او [مرد] صد در صد دوباره می آید.
She created a grave scandal . You cant imagine what a scene she made . جنجالی (الم شنگه یی ) راه انداخت که نگه ونپرس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com