English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 152 (9 milliseconds)
English Persian
match points اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
match points اخرین امتیاز
Other Matches
match نظیر
match جور کردن
match مسابقه
match رویارویی بازیهای دو جانبه
match جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
match تنظیم ثبات معادل با دیگری
match تطبیق
match مطابقت کردن
match وصلت دادن حریف کسی بودن
match همتا کردن
match مطابقت
match لنگه همسر
match همتا
match حریف
match جفت
match ازدواج زورازمایی
match جور بودن با
match تطابق
match مسابقه کبریت
match چوب کبریت
match تطبیق تطابق
match قرینه سازی در طرح یا بافت
match بهم امدن
match up یارگیری
match علامت دوبدو گذاشتن چوب
an out match مسابقهای که بیرون از زمین بازی خانگی برپا کنند
match foursome مسابقه بین دو تیم دونفره بایک گوی برای هر تیم
These gloves do not match . این دستکشها لنگه به لنگه است
match penalty خطای اسیب رساندن عمدی واخراج
match mark جفتن و جور کردن قطعات
slow match کبریت کند سوز
match fishing مسابقه ماهیگیری درانگلستان
match maker ترتیب دهنده مسابقه
friction match کبریتی که با اصطکاک ومالش روشن میشود
match play مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر
match race مسابقه دو بین دو نفر
safety match کبریت بی خطر
sparring match مبارزه تمرینی بوکس
radio match رویارویی رادیویی
ballistic match تطابق شرایط بالیستیکی خورند بالیستیکی
match box قوطی کبریت
quick match فتیله توپ یا ترقه
brimstone match کبریت گوگردی
cable match رویارویی تلگرافی شطرنج
postal match مسابقهای که در محل انجام میشود و نتیجه ان با پست نزد داوران ارسال می گردد
discounting match ادامه ندادن به مسابقه کشتی
love match عروسی ای که پایه اش عشق باشد و بس
telex match رویارویی تلکسی
a good match زن و شوهری که خوب بهم بخورند
match point اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
match point اخرین امتیاز
To strike a match. کبریت زدن
return match بازیبرگشت
shouting match بحثوجدلپرسروصدا
slanging match بزنبزن کتککاری
Test match مسابقه بین المللی کریکت
Test match مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا
to strika a match کبریت زدن
winner of a match برنده مسابقه
wresthing match مسابقه کشتی
wrestling match مسابقه کشتی
international match مسابقه بین المللی [ورزش]
Test match مسابقه ازمایشی
The craps should match the curtains. پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
to strike a match or light کبریت زدن
rugby test match مسابقه بین المللی رگبی
To win the match(race,contest). مسابقه رابردن
at all points در همه نقاط
at all points درهمه جا
points قطبهای پلاتین
points پلاتین دلکو
The football players are warming up before the game ( match) . هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
To score points. امتیاز آوردن ( ورزش )
sticking points نکتهی مورد بحث یا منازعه
sticking points حدی که پس از آن شخص یا چیز از جا حرکت نمیکند
sticking points مرز ناجنبایی
sticking points نقطهی عدم تحرک
the four cardinal points جهات اربعه
points of order اخطار نظامنامهای
distance between two points فاصله دو نقطه [ریاضی] [فیزیک]
loss on points باخت با امتیاز
lagrangian points نقاط لاگرانژی
vital points نقاط حساس بدن
key points نقاط مهم
sticking points نکتهیاصلی
direction of points جهتیاب
points signal نقاطعلامتدار
win on points پیروزی با امتیاز
To win on points. با امتیاز برنده شدن ( در مسابقات )
quadrantal points جهات فرعی
points of sailing نقاطقایقسواری
points motor موتورپلاتینی
stadia points تارهای فاصله سنج دردوربینهای چشمی و نقشه برداری
quadrantal points نقاط یا قطبهای دستگاه جهت یابی هواپیما
pressure points نقطههای گیرنده فشار
p is nine points of the law تصرف شرط عمده مالکیت است
needle points نوکهای سوزنی
points lever اهرم پلاتینی
key points نقاط حساس
check-points علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
boiling points درجه جوش
boiling points عصبانیت
boiling points نقطه جوش
talking points نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
decimal points ممیز
decimal points ممیز اعشاری
decimal points نقطه اعشار
decimal points ممیز اعشار
points of view نقطه نظر
boiling points نقطه غلیان
check-points محل بازرسی وسائط نقلیه نقطه مقابله
rallying points محل تجمع مجدد
rallying points محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها
exclamation points علامت تعجب
exclamation points این علامت !
turning points نقطه برگشت
turning points مرحله قاطع نقطه تحول
turning points نقطه چرخش
turning points نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning points نقطه لولای چرخش
freezing points نقطه انجماد
freezing points درجه یخ بندان
points of view دیدگاه
points of view نظریه
points of view دید
contact points نوکهای کنتاکت
design points ترکیب ویژهای از متغیرها که پروسه طراحی براساس ان صورت میگیرد
fourteen points اصول چهارده گانه
fourteen points طرح برنامهای برای صلح که "وودرو ویلسن " رئیس جمهور امریکا در 8 ژانویه 8191 ضمن خطابهای به کنگره امریکا اعلام کرد و درواقع پیامی به کلیه ملل ودول جهان تلقی شد
ignition points پلاتین دلکو
ignition points پلاتین
interactional points نقاط تلاقی
interactional points نقاط تماس
intercardinal points جهات فرعی
cardinal points جهات اصلی
cardinal points چهار جهت اصلی
points of view لحاظ
crossing points نقطه تلاقی
crossing points محل برخورد دو خط
crossing points نقطه تقاطع نقطه تلاقی
intermediate points جهات میانی
awarding of points امتیاز دادن
manually-operated points مدیریتدستینقاط
all points addressable mode حالت گرافیکی که در آن هر پیکسل جداگانه قابل آدرس دهی است و رنگ و خصوصیات آن تعریف شده اند
cardinal points effect اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین
cardinal points effect اثر چهار جهت اصلی
bay with black points کهر دست وپا مشکی
bay with black points قره کهر
remote-controlled points نقطهکنترلازراهدور
all points addressable graphics نگاره سازی نشان دهی به همه نقاط
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com