English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 168 (9 milliseconds)
English Persian
match race مسابقه دو بین دو نفر
Search result with all words
To win the match(race,contest). مسابقه رابردن
Other Matches
an out match مسابقهای که بیرون از زمین بازی خانگی برپا کنند
match چوب کبریت
match تطبیق تطابق
match مطابقت
match همتا کردن
match مسابقه
match رویارویی بازیهای دو جانبه
match علامت دوبدو گذاشتن چوب
match جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
match تنظیم ثبات معادل با دیگری
match تطبیق
match تطابق
match مطابقت کردن
match up یارگیری
match مسابقه کبریت
match بهم امدن
match قرینه سازی در طرح یا بافت
match جور کردن
match حریف
match همتا
match نظیر
match لنگه همسر
match وصلت دادن حریف کسی بودن
match جور بودن با
match ازدواج زورازمایی
match جفت
international match مسابقه بین المللی [ورزش]
postal match مسابقهای که در محل انجام میشود و نتیجه ان با پست نزد داوران ارسال می گردد
match play مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر
match penalty خطای اسیب رساندن عمدی واخراج
match mark جفتن و جور کردن قطعات
match maker ترتیب دهنده مسابقه
match foursome مسابقه بین دو تیم دونفره بایک گوی برای هر تیم
match fishing مسابقه ماهیگیری درانگلستان
shouting match بحثوجدلپرسروصدا
love match عروسی ای که پایه اش عشق باشد و بس
friction match کبریتی که با اصطکاک ومالش روشن میشود
discounting match ادامه ندادن به مسابقه کشتی
cable match رویارویی تلگرافی شطرنج
brimstone match کبریت گوگردی
quick match فتیله توپ یا ترقه
radio match رویارویی رادیویی
To strike a match. کبریت زدن
a good match زن و شوهری که خوب بهم بخورند
slanging match بزنبزن کتککاری
return match بازیبرگشت
wrestling match مسابقه کشتی
wresthing match مسابقه کشتی
winner of a match برنده مسابقه
to strika a match کبریت زدن
telex match رویارویی تلکسی
sparring match مبارزه تمرینی بوکس
slow match کبریت کند سوز
safety match کبریت بی خطر
These gloves do not match . این دستکشها لنگه به لنگه است
match box قوطی کبریت
Test match مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا
Test match مسابقه ازمایشی
match points اخرین امتیاز
match points اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
match point اخرین امتیاز
match point اخرین امتیاز برای بردن مسابقه
Test match مسابقه بین المللی کریکت
ballistic match تطابق شرایط بالیستیکی خورند بالیستیکی
The craps should match the curtains. پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
to strike a match or light کبریت زدن
rugby test match مسابقه بین المللی رگبی
race طبق ه
race ریل لغزنده
race اسب دوانی
race سرسره ریل
race طوقه لغزنده
race قوم
race طایفه
race course میدان مسابقه
race مسابقه
race گردش
race دور
race دوران مسیر
race دویدن
race مسابقه دادن بسرعت رفتن
race نژاد
race نسل تبار
race سینی لغزنده
race ابراهه
race مسابقه سرعت
race وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
race قاب
race نهر
race جوی
race جدار
The football players are warming up before the game ( match) . هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
arms race مسابقه تسلیحاتی
human race بشریت
tide race جذر و مد سریع اب دریا
race meeting برگزاریچنددورمسابقهاسبدوانیدریکدورمسابقه
race relations روشیکهافراددرمسابقهبایکدیگررابطهدارند
foot race مسابقه راهپیمایی
race walking مسابقه راهپیمایی
the white race نژادابیض
front race پیشتازی
to time a race وقت مسابقهای را نگاه داشتن
harness race مسابقه ارابه رانی
he has run his race دوره
to run a race در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
to row a race در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
to ride a race در اسب دوانی شرکت کردن
master race نژاد برتر
flat race مسیر هموار بی مانع اسبدوانی
claiming race مسابقه اسبهای هم قیمت
conditional race مسابقه مشروط با ارابه
race glass دوربین ویژه برای تماشای مسابقه
the human race نوع بشر
the human race بشریت
race horse اسب مسابقه
drag race مسابقه اتومبیلرانی سرعت
rat race <idiom> رها کردن ،تنها گذاشتن
A hurdle race . مسابقه دو با مانع
rat race عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
endurance race مسابقه استقامت
endurance race مسابقه اتومبیلرانی استقامت
figure race مسابقه اتومبیلرانی درمسیری بشکل 8 لاتین
the hu man race نژادانسان
the white race نژادسفید
mill race اب اسیاب
road race دو ماراتون
relay race دو امدادی
race ring رینگ لغزنده سرسره لغزنده طوقه دوار
race ring رینگ و پایه مسلسل
race ring طوقه سرسرهای
race ring سینی دوار
race condition حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
race card برنامه اسب دوانی
maiden race مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند
produce race مسابقه بین اسبهایی که هنوزکره نداشته اند
post race مسابقهای که صاحب اسب قبلا نام اسب را ثبت میکند
point race مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
obstacle race مسابقه دو با پرش موانع
bearing race جدار یاتاقان
nursey race مسابقه اسبهای 2 ساله
mill race جوی اسیاب
row a race مسابقه کرجی رانی دادن
hurdle race اسب دوانی با پرش از موانع
tail race کانال هدایت اب از توربین به خارج
stage race مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
the black race نژاد سیاه
head race تنوره اسیاب
he has run his race خودراپیموده
head race کانال هذایت اب به توربین
the hu man race نوع بشر
selling race مسابقه فروش اسب
selling race مسابقه اسب دوانی که در ان اسب برنده بمعرض مزایده گذارده میشود
horse race مسابقه اسب دوانی
sack race مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
he has run his race است
middle distance race دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
to poach a start in race بدون حق در مسابقه دوازدیگران جلو زدن
to poach a start in race نا بهنگام پیش افتادن
optional claiming race مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
special weight race مسابقهای که تعیین وزن اضافی ارتباطی با جدول وزن نسبت به سن ندارد
Slow but sure wins the race. <proverb> پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
weight for age race مسابقه اسبها با وزنهای طبق جدول سنی
currency depreciation race تجدید نظر در قیمت پول جاری
Adegenerate ( decadent ) race . نژاد فاسد
currency depreciation race تخفیف قیمت پول رایج کشور نسبت به پول سایرممالک که باعث افزایش صادرات میشود
slow and steady wins the race اسب تازی دوتک روبشتاب شتراهسته میرودشب وروز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com