Dictiornary-Farsi | maximum and minimum thermometer | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر


Other Matches

minimum thermometer	حداقلمیزانحرارت
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
thermometer	میزان الحراره درجه
thermometer	دماسنج
thermometer	حرارت سنج
thermometer	گرما سنج
thermometer	دما سنج
thermometer	گرماسنج
thermometer	گرماسنج گرمانما
f.thermometer	گرماسنج فارنهایت
recording thermometer	دماسنج ثبات
recording thermometer	دمانگار
resistancae thermometer	دماسنج مقاومتی
bimetallic thermometer	دماسنجدوفلزی
mercury thermometer	گرماسنج جیوهای
immersion thermometer	دماسنج شناور
immersion thermometer	دماسنج غوطه ور
fehrenheit thermometer	گرما سنج فارنهایت
electric thermometer	دماسنج برقی
correction thermometer	دماسنج تصحیح
clinical thermometer	گرماسنج طبی
clinical thermometer	درجه
celsius thermometer	گرماسنج
bemetallic thermometer	گرماسنج زوج فلزی
beckmann thermometer	دماسنج بکمان
alcohol thermometer	دماسنج الکلی
resistance thermometer	گرماسنج مقاومتی
spirit thermometer	دماسنج الکلی
barometer/thermometer	فشارسنجهوا
meat thermometer	قاشقهایاندازهگیری
wet bulb thermometer	دماسنج تر مخزن
cooling water thermometer	گرما سنج اب سرد
dry bulb thermometer	دماسنج خشک مخزن
airborne radiation thermometer	میزان الحراره تشعشعی هوابرد
minimum	کمینه
minimum	مینیموم
minimum	مینیمم
minimum	دست کم
minimum	حداقل کمینه
minimum	کهین
minimum	حداقل
minimum	کمترین
minimum	کوچکترین مقدار چیزی
minimum	سیستم کدگذاری که سریع ترین دستیابی و زمان بازیابی را برای داده ذخیره شده دارد
the minimum value	law by prescribed stolengoods of نصاب در مال مسروقه
at a [the] minimum <adv.>	کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
minimum flow	اب کاستی
minimum elevation	حداقل درجه مربوط به مانع
minimum elevation	حداقل ارتفاع لوله
minimum elevation	حداقل درجه
relative minimum	حداقل نسبی
minimum down payment	حداقل میزان پیش پرداخت
minimum clearance	حداقل حاشیه امنیت بالای مانع
single minimum	تک کمینه
minimum charge	حداقل قیمت
minimum mortality	کمینه مرگ و میر
minimum range	حداقل برد
We'll need 10 years at a [the] minimum.	ما کمکمش به ۱۰ سال [برای این کار] نیاز داریم.
relative minimum	می نیمم نسبی
minimum price	حداقل قیمت
minimum price	کمترین قیمت
minimum charge	حداقل هزینه
minimum size	اندازه حداقل
minimum range	حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل
minimum mortality	حداقل مرگ و میر
minimum wage	حداقل دستمزد
global minimum	حداقل مطلق
double minimum	جفت کمینه
minimum stock level	حداقل
minimum subsistence level	سطح حداقل معیشت
minimum stock level	موجودی
minimum energy orbit	مدار انرژی می نیمم
minimum standard of living	حداقل سطح زندگی
minimum durability date [MDD]	تاریخ مصرف [روی غذا یا دوا]
maximum	بزرگترین حجم داده که هر لحظه ارسال میشود
maximum	بزرگترین عدد کاربران که سیستم در هر لحظه می پذیر
maximum	بیشترین حجم داده که قابل ذخیره سازی است
maximum	بزرگترین عددی استفاده میشود یا مجاز است
maximum value	مقدار بهره برداری
maximum value	مقدار حداکثر
maximum value	جریان بیشینه
maximum	ماکزیمم
maximum	بیشترین
maximum	بزرگترین وبالاترین رقم
maximum	بیشین
maximum	منتهی درجه بزرگترین
maximum	بالاترین ماکسیمم
maximum	بیشینه
maximum	حداکثر
maximum	بالاترین مقدار ماکسیمم
maximum profit	حداکثر سود
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum price	حداکثر بها
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum slope	حداکثر شیب
maximum slope	بیشترین شیب
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum range	بردنهایی اسلحه
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum temperature	دمای ماکزیمم
relative maximum	ماکزیمم نسبی
to have a maximum limit [of something]	[به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
global maximum	حداکثر مطلق
relative maximum	حداکثر نسبی
intensity maximum	حداکثر شدت
intensity maximum	پیشینه نور ماکسیمم نور
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximum duration	زمان حداکثر
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximum work	کار حداکثر
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maximum available powere	توان حداکثر
maximum price	بیشینه بها
maximum gradeability	حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
maximum natality	بیشینه زادو ولد
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum density	حداکثر تراکم
maximum moment	لنگر بیشینه
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum load	بار گذاری حداکثر
maximum energy	انرژی بیشینه
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum load	بار حداکثر
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum flood	طغیان بیشینه
maximum liklihood	درست نمایی بیشینه
maximum flood	سیل بیشینه
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum efficiency	راندمان بیشینه
maximum demand	پیک بار
maximum demand	تقاضای بیشینه
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum current	جریان حداکثر
maximum current	جریان پیک
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum demand	بار پیک
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum ordinate	حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
maximum demand	بار حداکثر
maximum output	خروجی حداکثر
maximum water level	تراز بیشینه طرح شده مخزن
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
actual maximum flowline	ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
maximum security prison	زندان فوق امنیتی
maximum demand meter	تقاضاسنج
maximum demand indicator	کنتور بار پیک
maximum current relay	رله جریان زیاد
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان
design maximum weight	حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum circuit breaker	کلید جریان زیاد
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
maximum undistorted output	بیشینه صدای غیر مغشوش
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
maximum asymmetric three phase	current short-circuit جریان اتصال کوتاه ضربهای سه فازه
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum water level	ترازطبیعی مخزن
maximum water level	بیشینه تراز
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
maximum current circuit breaker	کلید قطع کننده جریان حداکثر
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر