Dictiornary-Farsi | maximum circuit breaker | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
maximum circuit breaker	کلید جریان زیاد


Search result with all words

maximum current circuit breaker	کلید قطع کننده جریان حداکثر
Other Matches

circuit breaker	مدارشکن
circuit breaker	برق شکن
circuit breaker	سویچی برای قطع جریان
underload circuit breaker	فیوز کمی بار
impluse circuit breaker	کلید قطع کننده جریان
oil circuit breaker	مدارشکن روغنی
automatic circuit breaker	کلید قطع کننده مدار خودکار
main circuit breaker	قطبمداراصلی
overload circuit breaker	فیوز اضافه بار
automatic circuit breaker	مدارشکن خودکار
line circuit breaker	کلید جریان زیاد
line circuit breaker	کلید قطع کننده مدار
power circuit breaker	کلید بار
three phase circuit breaker	کلید قدرت سه فاز
heavy current circuit breaker	کلید قدرت
reverse current circuit breaker	مدارشکن جریان معکوس
automatic reset circuit breaker	محافظت کننده مدر که باافزایش بیش از حد مجازمدار را قطع میکند
fault voltage circuit breaker	کلید قطع کننده ولتاژ عیب
double pole circuit breaker	دوقطبمدارشکننده
earth fault circuit breaker	مدارزمینیشکننده
single pole circuit breaker	مدارتکفطبشکننده
magnetic blow out circuit breaker	کلید قدرت با خاموش کننده مغناطیسی
breaker	وسیله که با قط ع برق سایر اجزا را محافظت میکند
breaker	شکن
breaker	موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
tie-breaker	گره بازکن
bale breaker	برچسب عدل
strike-breaker	اعتصاب شکن
breaker line	خطی در رسم فنی برای نشان دادن حذف قسمتی از جسم درشکل مزبور
breaker point	پلاتین
breaker contact	پلاتین
record-breaker	فردیکهرکوردجدیدیبنام خود
breaker arm	چکش برق
breaker arm	انگشتی دلکو
record-breaker	ثبتکند
bale breaker	ابزار عدل بازکن
tie breaker	گره بازکن
stone breaker	سنگبر
peace breaker	اشوبگر
horse breaker	اسب رام کن
house breaker	دزد روز
house breaker	دزد روز کار
ice breaker	اژدر یخ شکن
ice breaker	کشتی یخ شکن
ice breaker	ناو یخ شکن
ignition breaker	پلاتین دلکو
ingot breaker	شمش شکن
jaw breaker	ارواره شکن
jaw breaker	سنگ شکن کلمهای که تلفظ ان دشواراست
law breaker	قانون شکن
horse breaker	چابک سوار
magneto breaker	ضربه گر مگنت
prison breaker	زندان گریز
peace breaker	ارامش بهم زن
peace breaker	اشوب کن
line breaker	کلید خط
contact breaker	کلید قطع کننده
contact breaker	افتومات
current breaker	کلید قطع کننده جریان
brush breaker	بوته کنی
gyratory breaker	سنگ شکن دورانی
heart breaker	زلف روی شقیقه
high tension breaker	کلید فشار قوی
maximum value	جریان بیشینه
maximum value	مقدار حداکثر
maximum value	مقدار بهره برداری
maximum	ماکزیمم
maximum	بزرگترین وبالاترین رقم
maximum	بیشینه
maximum	بالاترین مقدار ماکسیمم
maximum	منتهی درجه بزرگترین
maximum	بالاترین ماکسیمم
maximum	بیشترین
maximum	حداکثر
maximum	بزرگترین عددی استفاده میشود یا مجاز است
maximum	بزرگترین عدد کاربران که سیستم در هر لحظه می پذیر
maximum	بزرگترین حجم داده که هر لحظه ارسال میشود
maximum	بیشترین حجم داده که قابل ذخیره سازی است
maximum	بیشین
maximum output	خروجی حداکثر
intensity maximum	حداکثر شدت
maximum load	بار حداکثر
maximum load	بار گذاری حداکثر
maximum slope	بیشترین شیب
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum ordinate	حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum moment	لنگر بیشینه
maximum natality	بیشینه زادو ولد
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
maximum slope	حداکثر شیب
maximum speed	حداکثر سرعت
global maximum	حداکثر مطلق
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum temperature	دمای ماکزیمم
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maximum range	بردنهایی اسلحه
relative maximum	حداکثر نسبی
relative maximum	ماکزیمم نسبی
maximum price	بیشینه بها
maximum price	حداکثر بها
maximum profit	حداکثر سود
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
intensity maximum	پیشینه نور ماکسیمم نور
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum available powere	توان حداکثر
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximum duration	زمان حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum efficiency	راندمان بیشینه
maximum energy	انرژی بیشینه
maximum work	کار حداکثر
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximum current	جریان پیک
maximum current	جریان حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
maximum demand	بار حداکثر
maximum demand	بار پیک
to have a maximum limit [of something]	[به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
maximum demand	پیک بار
maximum demand	تقاضای بیشینه
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum gradeability	حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum flood	سیل بیشینه
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum flood	طغیان بیشینه
maximum liklihood	درست نمایی بیشینه
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum demand indicator	کنتور بار پیک
maximum water level	ترازطبیعی مخزن
maximum water level	تراز بیشینه طرح شده مخزن
maximum water level	بیشینه تراز
maximum undistorted output	بیشینه صدای غیر مغشوش
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
maximum demand meter	تقاضاسنج
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
maximum current relay	رله جریان زیاد
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
maximum asymmetric three phase	current short-circuit جریان اتصال کوتاه ضربهای سه فازه
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum security prison	زندان فوق امنیتی
design maximum weight	حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما
actual maximum flowline	ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
maximum permissible temperature rise	حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
maximum junction to case thermal impedan	مقاومت حرارتی حداکثر بین محلهای تماس و بدنه
circuit	مدار منط قی که روی ورودیهای دودویی برای تولید خروجی طبق مجموعه توابع سخت افزاری عملیات انجام میدهد
circuit	دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
circuit	حوزه قضائی
circuit	جریان الکتریکی
or circuit	مدار OR
circuit	مسیر گردش
circuit	اطلاعات مربوط به توانایی یک مدار مخصوص