English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
maximum demand pointer عقربه مصرف حداکثر
Other Matches
maximum demand بار پیک
maximum demand بار حداکثر
maximum demand پیک بار
maximum demand تقاضای بیشینه
maximum demand meter تقاضاسنج
maximum demand meter حداکثر مقدار سنج
maximum demand indicator کنتور بار پیک
maximum power demand مصرف حداکثر
pointer سگ شکاری یابنده شکار
pointer شاهین ترازو
pointer متغیر در برنامه کامپیوتری که حاوی آدرس داده یا دستورالعمل است
pointer اشاره گر
pointer فایلی از نشانه گرها مربوط به حجم زیادی از داده ذخیره شده
pointer متصدی کنترل ارتفاع لوله توپ
pointer خط کش بلند
pointer متصدی کنترل درجه توپ
pointer اشاره کننده نشان گیرنده عقربه ی دستگاه اندازه گیری
pointer نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
forward pointer اشاره گری که محل داده بعدی در یک ساختار داده را بیان میکند
nil pointer اشاره گری که برای بیان انتهای یک لیست پیوندی بکارمی رود
arrow pointer پیکان کوچکی است که می توانید آنرا با استفاده از mouse حرکت دهید
nil pointer نشانه گر برای نشان دادن انتهای لیست زنجیره موضوعات
cell pointer اشاره گر سل
pointer chain زنجیر اشاره گرها
stack pointer اشاره گر پشته
pointer chasing تعقیب اشاره گرها
maximum بالاترین مقدار ماکسیمم
maximum ماکزیمم
maximum بیشترین حجم داده که قابل ذخیره سازی است
maximum بزرگترین حجم داده که هر لحظه ارسال میشود
maximum بزرگترین عدد کاربران که سیستم در هر لحظه می پذیر
maximum بزرگترین عددی استفاده میشود یا مجاز است
maximum value جریان بیشینه
maximum value مقدار بهره برداری
maximum بیشینه
maximum value مقدار حداکثر
maximum بیشترین
maximum بیشین
maximum بزرگترین وبالاترین رقم
maximum منتهی درجه بزرگترین
maximum بالاترین ماکسیمم
maximum حداکثر
maximum natality حداکثر زاد و ولد
maximum moment لنگر بیشینه
maximum gradeability حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
maximum moment حداکثر لنگر
maximum load بار گذاری حداکثر
maximum load بار حداکثر
maximum liklihood درست نمایی بیشینه
maximum available powere توان حداکثر
maximum natality بیشینه زادو ولد
maximum of intensity حداکثر شدت
maximum ordinate حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
maximum range بردنهایی اسلحه
maximum range حداکثر برد جنگ افزار
maximum profit حداکثر سود
maximum price حداکثر بها
maximum price بیشینه بها
maximum amplitude دامنه حداکثر
maximum performance کارایی حداکثر
maximum performance عملکرد حداکثر
maximum capacity فرفیت حداکثر
maximum current جریان پیک
global maximum حداکثر مطلق
maximum density حداکثر تراکم
maximum detector اشکارساز حداکثر
maximum duration زمان حداکثر
maximum efficiency حداکثر کارائی
maximum efficiency راندمان حداکثر
maximum efficiency راندمان بیشینه
maximum energy انرژی بیشینه
maximum deviation انحراف حداکثر
maximum flexibility خمش پذیری حداکثر
maximum current جریان حداکثر
intensity maximum پیشینه نور ماکسیمم نور
intensity maximum حداکثر شدت
maximum gain تقویت حداکثر
maximum frequency فرکانس حداکثر
maximum flood سیل بیشینه
maximum flood طغیان بیشینه
maximum deflection انحراف حداکثر
maximum energy انرژی حداکثر
maximum ratings مقدار حداکثر
maximum slope بیشترین شیب
maximum work کار حداکثر
maximum slope حداکثر شیب
maximum wavelength طول موج حداکثر
maximum speed حداکثر سرعت
maximum stock حداکثر موجودی انبار
maximum take off weight حداکثر وزن برخاستن
maximum temperature درجه حرارت حداکثر
maximum temperature دمای ماکزیمم
maximum thermometer گرماسنج حداکثر
relative maximum ماکزیمم نسبی
relative maximum حداکثر نسبی
maximum scale value مقدار درجه بندی حداکثر
maximum output خروجی حداکثر
maximum ratings مقدار نامی حداکثر
to have a maximum limit [of something] [به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
maximum r.m.s. on state current جریان رفت موثر حداکثر
maximum asymmetric three phase current short-circuit جریان اتصال کوتاه ضربهای سه فازه
maximum and minimum thermometer گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum water level ترازطبیعی مخزن
maximum water level تراز بیشینه طرح شده مخزن
maximum water level بیشینه تراز
maximum undistorted output بیشینه صدای غیر مغشوش
maximum in power gain تقویت قدرت حداکثر
design maximum weight حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما
maximum circuit breaker کلید جریان زیاد
maximum direction finding جهت یابی حداکثر
maximum security prison زندان فوق امنیتی
maximum allowable concentration حداکثر غلظت مجاز
actual maximum flowline ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
maximum current relay رله جریان زیاد
maximum current rating جریان نامی حداکثر
maximum flood discharge بده بیشینه طغیان
maximum control current جریان کنترل حداکثر
maximum flood discharge بده حداکثرطغیان
maximum input frequency فرکانس ورودی حداکثر
maximum operating voltage ولتاژ کار حداکثر
maximum safe temperature درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum output voltage ولتاژ خروجی حداکثر
maximum scattering angle زاویه پراکندگی حداکثر
maximum probility detection تعیین احتمال حداکثر
maximum powerpoint voltage ولتاژ در نقطه توان حداکثر
maximum power operation کار با توان حداکثر
maximum permissible load بار مجاز حداکثر
maximum permissible voltage ولتاژ مجاز حداکثر
maximum power gain تقویت توان حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum sound pressure فشار صوت حداکثر
maximum surface temperature درجه حرارت سطحی حداکثر
maximum likelihood method روش حداکثر درست نمایی
maximum prr ermissible مجاز حداکثر
maximum liklihood method روش حداکثر احتمال
maximum limited stress تنش حداکثر
maximum landing weight حداکثر وزن فرود
maximum load rating قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum modulating frequency فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum recording attachment دستگاه ضبط کننده حداکثر
maximum light transmission انتقال نور حداکثر
maximum power point current جریان در نقطه توان حداکثر
maximum gate trigger current جریان احتراق حداکثر
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
maximum current circuit breaker کلید قطع کننده جریان حداکثر
maximum permissible temperature rise حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
maximum gate trigger voltage ولتاژ احتراق حداکثر
maximum forward r.m.s. on state current جریان رفت موثر حداکثر
maximum junction to case thermal impedan مقاومت حرارتی حداکثر بین محلهای تماس و بدنه
to be in demand خریدارداشتن مطلوب بودن
on demand بنا به تقاضا
on demand به در خواست به مجرد تقاضا
to be in demand طالب داشتن
demand [of] درخواست [خواست] [طلب] [تقاضا] [از]
demand احتیاج
demand نیاز
on demand عندالمطالبه
demand تقاضا برای انجام چیزی
demand مطالبه تقاضا کردن
demand مطالبه
demand تقاضای خرید کالا
demand پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
demand جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
demand انتقال داده مستقیم بین پردازنده و فضای ذخیره سازی
demand تکنیک بار کردن بستههای پروتکل در حافظه فقط در صورتی که برای بخش خاصی نیاز باشند
demand نرم افزار سیستم که صفحات را از سیستم حافظه مجازی بازیابی میکند در صورت نیاز
demand یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
demand تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demand درخواست
demand نیاز احتیاج
demand تقاضا کردن
demand درخواست مطالبه
demand خواست
demand تقاضا
demand مطالبه کردن
demand تقاضا کردن تقاضا
demand طلب
demand خواستارشدن
demand درخواست کردن
demand نیاز
demand code شماره رمزبرگ درخواست
complementary demand تقاضای مکمل
change in demand تغییر تقاضا
measurement of demand اندازه گیری تقاضا
demand elasticity کشش تقاضا
measurement of demand تخمین تقاضا
demand elasticity درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
demand factor ضریب تقاضا
demand factors عوامل تقاضا
national demand تقاضای ملی
complementary demand تقاضای تکمیلی
demand deposit سپرده جاری
demand code رمز درخواست
demand accommodation تنظیم تقاضای یکانها با موجودی انبار
demand accommodation تعدیل درخواستها
demand curve منحنی تقاضا
aggregate demand تقاضای کل
demand deposit سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
composite demand تقاضای مرکب
demand deposit سپرده دیداری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com