Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (9 milliseconds)
English	Persian
maximum frequency	فرکانس حداکثر
Search result with all words
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
Other Matches
maximum	ماکزیمم
maximum	بیشترین حجم داده که قابل ذخیره سازی است
maximum	بزرگترین حجم داده که هر لحظه ارسال میشود
maximum	بزرگترین عدد کاربران که سیستم در هر لحظه می پذیر
maximum	بزرگترین عددی استفاده میشود یا مجاز است
maximum value	جریان بیشینه
maximum value	مقدار حداکثر
maximum value	مقدار بهره برداری
maximum	بالاترین مقدار ماکسیمم
maximum	بالاترین ماکسیمم
maximum	بیشترین
maximum	منتهی درجه بزرگترین
maximum	بیشین
maximum	بزرگترین وبالاترین رقم
maximum	حداکثر
maximum	بیشینه
maximum natality	بیشینه زادو ولد
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum ordinate	حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
maximum output	خروجی حداکثر
relative maximum	حداکثر نسبی
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum moment	لنگر بیشینه
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum load	بار حداکثر
maximum liklihood	درست نمایی بیشینه
maximum temperature	دمای ماکزیمم
maximum gradeability	حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
maximum gain	تقویت حداکثر
relative maximum	ماکزیمم نسبی
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maximum work	کار حداکثر
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum range	بردنهایی اسلحه
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
maximum profit	حداکثر سود
maximum price	حداکثر بها
maximum price	بیشینه بها
maximum load	بار گذاری حداکثر
maximum slope	بیشترین شیب
maximum slope	حداکثر شیب
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum demand	تقاضای بیشینه
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum duration	زمان حداکثر
to have a maximum limit [of something]	[به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
maximum current	جریان پیک
maximum density	حداکثر تراکم
maximum available powere	توان حداکثر
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum demand	پیک بار
maximum demand	بار حداکثر
maximum current	جریان حداکثر
maximum efficiency	راندمان بیشینه
global maximum	حداکثر مطلق
maximum flood	سیل بیشینه
maximum flood	طغیان بیشینه
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum energy	انرژی حداکثر
intensity maximum	حداکثر شدت
intensity maximum	پیشینه نور ماکسیمم نور
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum energy	انرژی بیشینه
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximum demand	بار پیک
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
maximum circuit breaker	کلید جریان زیاد
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum asymmetric three phase	current short-circuit جریان اتصال کوتاه ضربهای سه فازه
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
maximum current relay	رله جریان زیاد
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
design maximum weight	حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
maximum demand indicator	کنتور بار پیک
maximum demand meter	تقاضاسنج
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
actual maximum flowline	ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
maximum water level	ترازطبیعی مخزن
maximum water level	تراز بیشینه طرح شده مخزن
maximum water level	بیشینه تراز
maximum undistorted output	بیشینه صدای غیر مغشوش
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
maximum security prison	زندان فوق امنیتی
maximum permissible temperature rise	حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
maximum current circuit breaker	کلید قطع کننده جریان حداکثر
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
maximum junction to case thermal impedan	مقاومت حرارتی حداکثر بین محلهای تماس و بدنه
frequency	زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency	تعداد دفعاتی که اشعه تصویر ردیف افقی پیکس ها را اسکن میکند
frequency	انتساب یک عدد از سیگنالهای مختلف به فرکانسهای مختلف یا سیگنالهای زیادی روی یک کانال ارسال شوند
frequency	فرکانس ساعت اصلی که سیستم را یکسان میکند
frequency	فراوانی تردد
frequency	فراوانی
frequency	تواتر
frequency	فرکانس
frequency	تعداد پریودها پریودیسیته وفور
frequency	کثرت وقوع
frequency	تعداد سیکل ها یا دوره زمانی از حالت موج با قاعده که در هر ثانیه تکرار می شوند
frequency	تکرار
frequency	بسامد
frequency	فرکانس تناوب
high frequency	فرکانس بالا
audio frequency	بسامد صوتی
hum frequency	فرکانس اغتشاشات صوتی
idle frequency	فرکانس بی باری
image frequency	فرکانس تصویر
high frequency	فرکانس رادیویی بین 3 تا 03مگاهرتز مورد استفاده درمخابرات هوا به دریا
group frequency	بسامد گروهی
low frequency	فرکانس پایین
frequency triplication	تریپلاژ فرکانس
frequency tuning	تنظیم فرکانس
frequency variation	تغییر یا نوسان فرکانس
fundamental frequency	بسامد اصلی
high frequency	دارای فرکانس با تکرار زیاد امواج پر فرکانس
high frequency	پربسامد
high frequency	بسامد بالا
impluse frequency	فرکانس پالس
impluse frequency	فرکانس پولز
law of frequency	قانون بسامد
low frequency	کم بسامد
lift frequency	تناوب حمل و نقل
lift frequency	تعداددفعات حمل بار
limiting frequency	بسامد حدی
line frequency	فرکانس شبکه
line frequency	فرکانس خط
low frequency	امواج رادیویی دارای تناوب اندک دون بسامد
intermediate frequency	فرکانس میانی
intermediate frequency	فرکانس میانه
impluse frequency	فرکانس ضربان
industrial frequency	فرکانس صنعتی
low frequency	فرکانس کم
inermediate frequency	بسامد واسطه
infrasonic frequency	فرکانس مادون صوت
input frequency	فرکانس اولیه
input frequency	فرکانس ورودی
instantaneous frequency	مقدار لحظهای فرکانس فرکانس لحظهای
low frequency	بسامد کم
measuring frequency	فرکانس سنجش
radio frequency	فرکانس بالا
radio frequency	قطعه الکترومغناطیسی با محدوده فرکانس بین کیلوهرتز و گیگا هرتز
radian frequency	فرکانس زاویهای
relative frequency	بسامد نسبی
resonant frequency	بسامد همنوا
resting frequency	بسامد سکوت
sonic frequency	بسامد صوتی
sound frequency	بسامد صوتی
radio frequency	فرکانس رادیویی
picture frequency	فرکانس تصویر
picture frequency	بسامد تصویر
medium frequency	بسامد متوسط
medium frequency	فرکانس میانه
modulation frequency	بسامد تلفیق
modulation frequency	فرکانس مدولاسیون
natural frequency	بسامد طبیعی
natural frequency	فرکانس طبیعی
nominal frequency	فرکانس نامی
telegraphic frequency	فرکانس تلگرافی
telephone frequency	بسامه تلفنی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com