Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (8 milliseconds)
English	Persian
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
Other Matches
maximum liklihood	درست نمایی بیشینه
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
maximum	ماکزیمم
maximum	بیشترین حجم داده که قابل ذخیره سازی است
maximum	بزرگترین حجم داده که هر لحظه ارسال میشود
maximum	بزرگترین عدد کاربران که سیستم در هر لحظه می پذیر
maximum	بزرگترین عددی استفاده میشود یا مجاز است
maximum value	مقدار بهره برداری
maximum value	مقدار حداکثر
maximum value	جریان بیشینه
maximum	بالاترین مقدار ماکسیمم
maximum	بالاترین ماکسیمم
maximum	منتهی درجه بزرگترین
maximum	بزرگترین وبالاترین رقم
maximum	بیشین
maximum	بیشترین
maximum	بیشینه
maximum	حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum temperature	دمای ماکزیمم
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum flood	طغیان بیشینه
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum energy	انرژی بیشینه
maximum efficiency	راندمان بیشینه
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
relative maximum	حداکثر نسبی
relative maximum	ماکزیمم نسبی
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum demand	بار حداکثر
maximum price	بیشینه بها
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximum work	کار حداکثر
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maximum available powere	توان حداکثر
maximum capacity	فرفیت حداکثر
global maximum	حداکثر مطلق
maximum current	جریان پیک
maximum current	جریان حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum demand	تقاضای بیشینه
maximum price	حداکثر بها
maximum demand	پیک بار
maximum demand	بار پیک
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum flood	سیل بیشینه
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
maximum load	بار حداکثر
maximum load	بار گذاری حداکثر
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum moment	لنگر بیشینه
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum natality	بیشینه زادو ولد
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum ordinate	حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
maximum output	خروجی حداکثر
maximum profit	حداکثر سود
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum range	بردنهایی اسلحه
intensity maximum	پیشینه نور ماکسیمم نور
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum slope	بیشترین شیب
maximum slope	حداکثر شیب
maximum gradeability	حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
maximum duration	زمان حداکثر
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
intensity maximum	حداکثر شدت
maximum speed	حداکثر سرعت
to have a maximum limit [of something]	[به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
maximum undistorted output	بیشینه صدای غیر مغشوش
maximum water level	تراز بیشینه طرح شده مخزن
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
maximum water level	بیشینه تراز
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
maximum limited stress	تنش حداکثر
actual maximum flowline	ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
maximum water level	ترازطبیعی مخزن
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum asymmetric three phase	current short-circuit جریان اتصال کوتاه ضربهای سه فازه
maximum security prison	زندان فوق امنیتی
maximum circuit breaker	کلید جریان زیاد
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
design maximum weight	حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما
maximum demand indicator	کنتور بار پیک
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
maximum current relay	رله جریان زیاد
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
maximum demand meter	تقاضاسنج
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
maximum current circuit breaker	کلید قطع کننده جریان حداکثر
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
maximum permissible temperature rise	حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
maximum junction to case thermal impedan	مقاومت حرارتی حداکثر بین محلهای تماس و بدنه
r method	روش ارسال پیامی که در ان ایستگاه گیرنده بایستی رسیدبدهد
method	طریقه
by [with] this method	با این روش
method	اسلوب
method	شیوه
method	مسلک
method	روش
method	راه طریقه
method	متد
method	طرز
method	سبک
method	ایین شیوه
sight method	روش دیداری
simplex method	روش سادک
selection method	روش گزینش
simplex method	روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
socratic method	روش سقراطی
standard method	روش استانده
separation method	روش جداسازی
subtraction method	روش تفاضلی
synthetic method	روش ترکیبی
tog method	روش دیدبانی در خط توپ هدف
tog method	روش دیدبانی محوری
variational method	روش تغییر
rhythm method	روش تنظیم خانواده از راه شناخت دوران باروری زن
Your method is different from mine .	روش شما با من فرق می کند
Method to my madness <idiom>	هدفی که شخصی دارد هر چند دیوانه وار به نظر برسد
method of measurment	طریقه اندازه گیری
seismic method	روش زلزله نگاری
penetration method	روش نفوذی
offset method	روش استفاده از خط سری درنشان دادن نقاط روی نقشه
obstruction method	روش ایجاد مانع
objective method	روش عینی
montessori method	روش مونته سوری
minimal changes method	روش کمترین تغییرات
method of operation	عملکرد
method of operation	طرز کار
method of operation	روش کار
method of measurment	متد اندازه گیری
method of measurment	روش سنجش
method of drawing up	طرز تنظیم
method of constants	روش محرکهای ثابت
measuring method	طریقه اندازه گیری
measuring method	اسلوب سنجش
mean error method	روش خطای متوسط
lagrangian method	روش تعیین سرعت جریان اب
persuasive method	روش تشویقی
persuasive method	ترغیبی
scientific method	روش علمی
research method	شیوه پژوهش
research method	روش پژوهش
research method	روش تحقیق
reproduction method	روش بازسازی
reconstruction method	روش بازسازی
recalculation method	روش محاسبه عدد
ration method	روش تغذیه پرسنل
ration method	سبک واگذاری جیره
project method	روش اموزش طرحی
production method	روش تولید
pretension method	روش پیش کشیدگی
prestressing method	شیوه پیش تنیدگی
prestressing method	روش پیش فشردگی
plenum method	طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
pilot method	عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
phonic method	روش اوایی
step through method	تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
deductive method	روش استنتاجی
exosomatic method	روش برون تنی
experimental method	روش ازمایشی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com