Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 205 (9 milliseconds)
English	Persian
maximum load	بار حداکثر
maximum load	بار گذاری حداکثر
Search result with all words
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
Other Matches
maximum	ماکزیمم
maximum	بیشترین حجم داده که قابل ذخیره سازی است
maximum	بزرگترین حجم داده که هر لحظه ارسال میشود
maximum	بزرگترین عدد کاربران که سیستم در هر لحظه می پذیر
maximum	بزرگترین عددی استفاده میشود یا مجاز است
maximum value	جریان بیشینه
maximum value	مقدار بهره برداری
maximum value	مقدار حداکثر
maximum	بیشترین
maximum	بیشین
maximum	بزرگترین وبالاترین رقم
maximum	منتهی درجه بزرگترین
maximum	بالاترین ماکسیمم
maximum	بیشینه
maximum	حداکثر
maximum	بالاترین مقدار ماکسیمم
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum liklihood	درست نمایی بیشینه
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum price	بیشینه بها
maximum ordinate	حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum natality	بیشینه زادو ولد
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum moment	لنگر بیشینه
maximum moment	حداکثر لنگر
to have a maximum limit [of something]	[به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
maximum output	خروجی حداکثر
maximum price	حداکثر بها
maximum profit	حداکثر سود
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
maximum temperature	دمای ماکزیمم
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
relative maximum	ماکزیمم نسبی
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maximum work	کار حداکثر
intensity maximum	پیشینه نور ماکسیمم نور
intensity maximum	حداکثر شدت
relative maximum	حداکثر نسبی
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum range	بردنهایی اسلحه
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
maximum slope	بیشترین شیب
maximum slope	حداکثر شیب
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
global maximum	حداکثر مطلق
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum flood	طغیان بیشینه
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximum demand	پیک بار
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
maximum current	جریان حداکثر
maximum current	جریان پیک
maximum available powere	توان حداکثر
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximum demand	بار پیک
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum demand	بار حداکثر
maximum flood	سیل بیشینه
maximum demand	تقاضای بیشینه
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum energy	انرژی بیشینه
maximum gradeability	حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
maximum efficiency	راندمان بیشینه
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum duration	زمان حداکثر
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum demand indicator	کنتور بار پیک
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
design maximum weight	حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
maximum water level	ترازطبیعی مخزن
maximum water level	تراز بیشینه طرح شده مخزن
maximum water level	بیشینه تراز
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maximum undistorted output	بیشینه صدای غیر مغشوش
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
actual maximum flowline	ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
maximum demand meter	تقاضاسنج
maximum security prison	زندان فوق امنیتی
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
maximum current relay	رله جریان زیاد
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
maximum asymmetric three phase	current short-circuit جریان اتصال کوتاه ضربهای سه فازه
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum circuit breaker	کلید جریان زیاد
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
maximum permissible temperature rise	حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum current circuit breaker	کلید قطع کننده جریان حداکثر
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
maximum junction to case thermal impedan	مقاومت حرارتی حداکثر بین محلهای تماس و بدنه
load	استفاده از بیش از یک کامپیوتر در شبکه حتی خارج از بار هر پردازنده
load	تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load	برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
load	برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
load	بار کردن داده ترتیبی در محلهای نامتمادی حافظه
load	فرفیت بارگیری
load	فرفیت
load	بار فشار
load	شارژ کردن
load	فشنگ گذاری
load	فشنگ
load	محموله
load	انتقال فایل یا برنامه از دیسک یا نوار به حافظه اصلی
load	قرار دادن دیسک یا نوار در کامپیوتر تا اجرا شود
useful load	فرفیت مفید
to load off	خالی کردن
to load off	بار اندازی کردن
useful load	بار مفید
get a load of <idiom>	دیدن چیزی
able to take a load <adj.>	بار پذیر
load	بارزدن
load	فرمانی انتقال اطلاعات ازحافظه جانبی به حافظه اصلی
load and go	بار کنش و اجراء
load and go	بارکنش و اجرا
load	کاری که باید انجام شود
load	بارگیری کردن
load	بار زدن
load	بار داشتن
load	بار خارجی
load	سنگین کردن
load	تفنگ یا سلاحی را پرکردن
load	بار گیری شدن
load	گذاشتن
load	کوله بار
load	فیلم
load	فشار مسئولیت
load	گرانبارکردن
load	بار کردن پر کردن
load	عملکردماشین یا دستگاه
load	عمل پرکردن تفنگ باگلوله
load	بارالکتریکی
load	نیرو
load	خشاب
off load	انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
load	بارگیری مهمات
over load	اضافه بار
load	بارمهمات هواپیما
load	پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load	بار کردن
load	بار
load	خرج گذاری کردن
load	ذخیره گذاری کردن
wind load	بار باد
wind load	سربار ناشی از اثرات باد
wheel load	فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
wartime load	بار جنگی ناو
wartime load	بار مبنای ناو
variable load	بار متغیر
Load the gun.	تفنگ را پر از فشنگ کن
work load	کاربار
work load	فرفیت کار
work load	مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
peak load	بار قلهای
mission load	بار مبنای عملیاتی
live load	سربار
load-bearing	دیوار باربر
load platform	سکویبار
working load	بار کاربردی
working load	بار مجاز
work load	مقدار کار در واحد زمان
work load	حجم کار
pre load	بار کردن مقدماتی
pulsating load	بار ضربهای

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com