Dictiornary-Farsi | maximum r.m.s. on state current | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
maximum r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر


Search result with all words

maximum forward r.m.s. on state current	جریان رفت موثر حداکثر
Other Matches

maximum current	جریان پیک
maximum current	جریان حداکثر
maximum current relay	رله جریان زیاد
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
maximum power point current	جریان در نقطه توان حداکثر
maximum current circuit breaker	کلید قطع کننده جریان حداکثر
residual current state	رژیم جریان مانده
space charge limited current state	رژیم بار پیرامونی
national [state, federal state] <adj.>	حکومتی
national [state, federal state] <adj.>	دولتی
maximum	بالاترین مقدار ماکسیمم
maximum value	مقدار بهره برداری
maximum value	مقدار حداکثر
maximum value	جریان بیشینه
maximum	بزرگترین وبالاترین رقم
maximum	بیشترین
maximum	بیشین
maximum	منتهی درجه بزرگترین
maximum	بالاترین ماکسیمم
maximum	بیشینه
maximum	حداکثر
maximum	ماکزیمم
maximum	بزرگترین عددی استفاده میشود یا مجاز است
maximum	بزرگترین عدد کاربران که سیستم در هر لحظه می پذیر
maximum	بزرگترین حجم داده که هر لحظه ارسال میشود
maximum	بیشترین حجم داده که قابل ذخیره سازی است
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum load	بار گذاری حداکثر
maximum load	بار حداکثر
global maximum	حداکثر مطلق
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum natality	بیشینه زادو ولد
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum ordinate	حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
maximum output	خروجی حداکثر
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum liklihood	درست نمایی بیشینه
maximum flood	سیل بیشینه
maximum gradeability	حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
maximum demand	بار حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum duration	زمان حداکثر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum efficiency	راندمان بیشینه
maximum energy	انرژی بیشینه
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum flood	طغیان بیشینه
maximum moment	لنگر بیشینه
maximum demand	بار پیک
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximum available powere	توان حداکثر
to have a maximum limit [of something]	[به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
maximum scale value	مقدار درجه بندی حداکثر
maximum work	کار حداکثر
maximum demand	تقاضای بیشینه
maximum slope	بیشترین شیب
maximum slope	حداکثر شیب
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
maximum temperature	دمای ماکزیمم
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum demand	پیک بار
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
relative maximum	حداکثر نسبی
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
relative maximum	ماکزیمم نسبی
maximum price	حداکثر بها
maximum price	بیشینه بها
maximum deviation	انحراف حداکثر
intensity maximum	حداکثر شدت
intensity maximum	پیشینه نور ماکسیمم نور
maximum profit	حداکثر سود
maximum range	بردنهایی اسلحه
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum range	حداکثر برد جنگ افزار
design maximum weight	حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
maximum security prison	زندان فوق امنیتی
maximum water level	تراز بیشینه طرح شده مخزن
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
maximum circuit breaker	کلید جریان زیاد
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum asymmetric three phase	current short-circuit جریان اتصال کوتاه ضربهای سه فازه
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maximum recording attachment	دستگاه ضبط کننده حداکثر
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
actual maximum flowline	ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
maximum demand indicator	کنتور بار پیک
maximum demand meter	تقاضاسنج
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum water level	بیشینه تراز
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum safe temperature	درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum likelihood method	روش حداکثر درست نمایی
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
maximum water level	ترازطبیعی مخزن
maximum undistorted output	بیشینه صدای غیر مغشوش
maximum load rating	قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
maximum surface temperature	درجه حرارت سطحی حداکثر
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
maximum powerpoint voltage	ولتاژ در نقطه توان حداکثر
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum permissible temperature rise	حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
maximum junction to case thermal impedan	مقاومت حرارتی حداکثر بین محلهای تماس و بدنه
corresponding state	حالت متنافر
to be in a state of a	بیم داشتن
to be in a state of a	هراسان بودن
to be in a state of f.	پیوسته درتغییربودن
to keep state	خود را گرفتن
the state	effusion seminal causedby cleanness ofجنابت
to keep state	شان یا مقام خودراحفظ کردن
state-	کشوری
state	وضعیت چیزی
state	مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state	وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state	حال
state	تعیین کردن وقرار دادن
state	افهار کردن وتصریح کردن
state	ابهت
state	وضعیت
state-	توضیح دادن
state-	جزء به جزء شرح دادن
state-	ایالت
state-	جمهوری کشور
state-	ملت
state-	دولت استان
state-	کیفیت
state-	چگونگی
state-	تعیین کردن حال
state-	افهار داشتن افهارکردن
state	مقام ورتبه
state	سیاسی رسمی وضع
state	جمهوری کشور
state	ملت
state	دولت استان
state	کیفیت
state	چگونگی
state	تعیین کردن حال
state	افهار داشتن افهارکردن
state	جزء به جزء شرح دادن
state	ایالت
state	کشوری
state	دولتی حالت
state	دولتی
state	ایالت کشوری
state	کشور
state	حالت
state	دولت
state	توضیح دادن
state-	وضعیت
state-	کشور
state-	ایالت کشوری
state-	دولتی
state-	سیاسی رسمی وضع
state-	وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
two state	دو حالتی
state-	ابهت
state-	افهار کردن وتصریح کردن
what state	در رهگیری هوایی یعنی میزان سوخت و مهمات واکسیژن باقیمانده خود راگزارش کنید
state-	تعیین کردن وقرار دادن
state-	حال
state-	مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state-	وضعیت چیزی
state-	مقام ورتبه
state-	حالت
state-	دولت
state-	دولتی حالت
dependent state	دولت تابع و وابسته به دولت یا قدرت دیگر
pillars of the state	ارکان دولت
problem state	حالت مسئلهای

maximum r.m.s. on state current

جریان رفت موثر حداکثر