English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 87 (6 milliseconds)
English Persian
medium steak استیک متوسط سرخ یا پخته شده
Other Matches
well-done steak استیک کاملا پخته
I want my steak well done. می خواهم استیکم خوب پخته با شد
steak باریکه گوشت کبابی
swiss steak شامی
swiss steak گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
steak knife کارد رومیزی دارای تیغه مضرس
underdone steak استیک آبدار
club steak قسمتی از گوشت ران گاو گوشت گاو بریان شده
beef steak گوشت ران گاو
chuck steak گوشتگردنو شانهگاو
salis bury steak خوراک گوشت گاو مخلوط باتخم مرغ وشیر
medium مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند.
medium رسانه مغناطیسی خالی و فرمت شده که آماده پذیرش داده است
medium رسانهای که امکان ذخیره و نمایش داده میدهد مثل دیسک مغناطیسی یا VDU
medium هر ماده فیزیکی که قادر به ذخیره سازی داده برای برنامههای کاربردی کامپیوتری باشد
medium مدل حافظه خانواده پردازنده Intel x که امکان ارسال چند کیلوبایت داده و تا چند مگا بایت کد میدهد
medium وسط یا میانگین
medium واسط
medium ملا "
medium محیط
medium متوسط
medium واسطه
medium رسانه
medium متوسط معتدل
medium وسیله
medium میانجی واسطه
medium محیط کشت
medium میانی
medium مقدار متوسط
medium میانه
medium حد وسط
medium معدل
medium وسیله انجام کار
medium واسطه دلال
medium-dry شرابنهچندانشیرین RO
medium scale در مقیاس متوسط
medium range با شعاع عمل متوسط
medium pacer توپ انداز با روش پرتاب مستقیم و سرعت متوسط
medium scale نقشه مقیاس متوسط
medium voltage ولتاژ متوسط
polarization of a medium قطبش محیط
transfer medium رسانه انتقال
virgin medium واسطه دست نخورده
virgin medium رسانه بکر
medium of exchange وسیله مبادله
medium of exchange وسیله داد وستد
medium lampholder سرپیچ معمولی
medium range وسیله یا جنگ افزار برد متوسط
medium curing قیرهای محلول کندگیر
medium cloud ابرهای متوسط
dispersion medium محیط پاشندگی
medium artillery توپخانه متوسط
end of medium انتهای رسانه
empty medium رسانه تهی
dispersive medium محیط پخش
medium term میان مدت
medium wave موج متوسط
medium frequency فرکانس میانه
medium gravle شن متوسط
medium frequency بسامد متوسط
medium speed بیت در ثانیه
circulating medium وسیله انتقال قدرت خرید
data medium داده رسان
data medium رسانه داده ها
medium format SLR (6 x 6) شکلمتوسطSLR
a medium sized car یک اتومبیل متوسط
medium carbon steel فولادباکربن متوسط
iron at medium setting درجهمیانیدراتو
medium energy particle ذره میان انرژی
medium pace bowler توپ انداز با روش پرتاب مستقیم و سرعت متوسط
medium frequency motor موتور با فرکانس میانی
medium energy particle ذره با انرژی متوسط
medium scale integration مدار مجتمع با دو قطعه
medium scale integration مجتمع سازی در مقیاس متوسط
medium scale intergration مجتمع سازی در مقیاس متوسط
medium term forecast پیش بینی میان مدت
medium term loan وام میان مدت
medium term planning برنامه ریزی میان مدت
secondary storage medium رسانه انباره ثانوی
track [on a sound recording medium] تیتر موسیقی [روی محیط ضبط صوت]
track [on a sound recording medium] تیتر آهنگ
medium range ballistic missile موشک بالستیک میان برد
Short medium and long wave موج کوتاه ومتوسط و بلند
medium tension distribution line خطسیرپخشفشارمتوسط
tumble dry at medium to high temperature بادرجهمتوسطبهبالاوخشکبهمبزنید
Unimog [a range of multi-purpose auto four-wheel drive medium trucks] یونیماک [حمل و نقل]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com