Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
men's western round
مسابقه مردان با 84 تیر از08 متری و 84 تیر از 06متری با تیر و کمان
Search result with all words
western round
مسابقه تیراندازی زنان با 84تیر از مسافت 06 متری و84 تیر از 05 متری با کمان
Other Matches
western
باختری
western
غربی وابسته به مغرب یا باختر
country-and-western
رجوع شود به music country
south western
جنوب غربی
western roll
غلطیدن افقی از روی میله
Western Sahara
صحرای غربی
south-western
جنوب غربی
Western Samoa
کشور ساموآی غربی
north western
شمال غربی
north-western
شمال غربی
spaghetti western
فیلم کابویی یا وسترن ایتالیایی
Western meridian
نصفالنهارغربی
south western
جنوب باختری
western hemisphere
نیمکره غربی
western european union
اتحادیه اروپای غربی اتحادیه متشکل از انگلستان بلژیک فرانسه
western european union
لوگزامبورک هلند
western european union
ایتالیا المان غربی که در سال 5591 به وجود امدو بیشتر جنبه نظامی دارد
round off
گرد کردن
round and round
ازهر طرف
round and round
از هرسو
round and round
گرداگرد
round and round
دور تا دور
round about
پر پیچ و خم
it is the other way round
وارونه است
it is the other way round
عکس این است
look round
اطراف کار را دیدن
get round
بدست اوردن
out of round
غیرمدور
right round
دور تادور
right round
گرداگرد
right round
از هرسو
right round
از هر طرف
ro round off
گرد کردن
ro round off
صاف کردن
ro round off
ازتیزی دراوردن
ro round off
کاو کردن محدب کردن
round about
دور سر گرداندن مطلب
go round
به همه رسیدن
round d.
دوازده تاتمام
to look round
اطراف کار را دیدن یا پاییدن امکان چیزیی راسنجیدن
to go round
دیدنیهای غیر رسمی کردن
to go round
دورزدن
to go round
برای همه کفایت کردن
to go round
به همه رسیدن
to get round
باحیله پیشدستی کردن بر
to get round
ازسرخودرفع کردن ریشخندکردن
round up
جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
round up
گرد کردن افزایشی
to come round
گشت زدن
to come round
سرزدن
to be round with any one
با کسی رک حرف زدن وسخت گیری کردن
to round on any one
از کسی چغلی کردن
to round on any one
چغلی کسیرا کردن
to round up
گرد کردن
round d.
دوجین تمام
round down
گرد کردن کاهشی
to round up
جمع اوری کردن
round off
گرد کردن برشی
to round up
تبعیدکردن
round on
جمع اوری کردن
round on
گرد کردن
round out
دور زدن
round out
گرد کردن
round out
دورزدن هواپیما برای نشستن
to round up
گلوله کردن
round in
به هم بستن قرقرههای تاکل ناو
go round
دور زدن
all round
سرتاسر
all round
کاملا شامل هر چیز یا هرکس
round
روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
round
گرد بی خرده
round
دوربازی
round
گرد
come round
شفا یافتن
come round
بهوش امدن
come round
بازگشتن
come round
بحال اول رسیدن
to come round
[around]
<idiom>
به هوش آمدن
[پس از غش یا بیهوشی]
round
هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
all round
دورتا دور
round
مدور
round
نوبت گرد کردن
round
گرد کردن
round
آنچه در دایره حرکت میکند
round
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
round
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
round
مشابه 8759
round
عدم دقت در اعداد به علت گرد کردن
round-up
حمله ناگهانی پلیس
round-up
ورود ناگهانی پلیس
round
تعداد تیر تعداد شلیک دور
round
فشنگ
round
گلوله
get round
از زیر
[کاری]
در رفتن
get round
از سر خود وا کردن
round
کامل کردن
round
بی خرده کردن
get round
پیش دستی کردن بر
get round
قلق
round
نوبت گردکردن
round
روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
round
بی خرده
get round
طفره رفتن
round up
<idiom>
گرد هم آوردن ،جمع آوری
round
مبلغ زیاد
round
عدد صحیح
round
دایره وار
round
منحنی
round
گردی
round
دور زدن مدور
round
تکمیل کردن
to pull round
بهبودی یافتن
to show one round
کسیرا دور گرداندن وجاهای تماشایی راباو نشان دادن
to round into a man
مرد شدن
negotiation round
دور مذاکرات
st george round
مسابقه مردان هر کدام با 63تیر در مسافت 001 متر و63 تیر در 08 متر و 63 تیردر 06 متر با تیر و کمان
target round
یک دور تیراندازی با تیر وکمان
the golden round
تاج زرین
this earthly round
زمین
the round of heaven
گنبد اسمان
theater in the round
تماشاخانه دارای صحنه مدور
to round into a man
بمردی رسیدن
this earthly round
گیتی
to do a thing in a round way
لقمه رادورسرگرداندن
to do a thing in a round way
بطورغیرمستقیم کاریراکردن
to do a thing in a round way
اکل ازقفاکردن
to turn round
دورزدن
round the clock
۲۴ ساعته
round-the-clock
پیوسته
to come round
[British E]
[دوباره]
به هوش آمدن
[پزشکی]
round-the-clock
لاینقطع
round-the-clock
روز و شب
round-the-clock
بیست و چهار ساعته
round-the-clock
شبانه روزی
year-round
در تمام مدت سال
year-round
همه ی سال
round brush
بورسگردمویی
The news got round that he has come.
خبرپیچیدکه اوآمده است
whip-round
تهیههدیهدستجمعیبرایفردی
round-eyed
چشمگرد
paper round
فردیکهدریکمسیرخاصبهدرخانههاروزنامهمیرساند
year-round
<idiom>
همه ساله
round pronator
عضلهمکبورود
round neck
یقهگرد
round eye
دکمهقزن
york round
مسابقه تیراندازی با 07 تیراز مسافت 001 متری و 84تیر از 08 متری و 42 تیر از06 متری با کمان
yean round
کار کننده درتمام سال
we went for a good round
گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
right round bracket
پرانتز بسته
top round
گوشت کبابی
top round
قسمت گرد
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
to turn round
چرخیدن
to turn round
گردگشتن
round bracket
پرانتز
common round
ابزار فیتیله
yean round
در تمام سال
angle-round
نبش گرد
wooden round
گلوله سالم و بادوام
round of negotiations
دور مذاکرات
windsor round
مسابقه تیراندازی با 63 تیراز مسافت 06 متری و 63تیر از مسافت 05 متری و63 تیر از 04 متری با کمان
to turn round
دور گشتن
round billet
شمش گرد
live round
گلوله جنگی
king's round
مسابقه با کمانهای صلیبی با6 تیر
in round numbers 00
سر راست 001تا
in round numbers 00
در حدود 001 عد د
illumination round
گلوله منور
illumination round
گلوله روشن کننده
hunter's round
نوعی مسابقه صحرایی
hereford round
مسابقه تیراندازی مخصوص زنان در مسافتهای مختلف
half round
گج بری نیم گرد
live round
تیر جنگی
marking round
تیر نشان کننده
marking round
گلوله نشان کننده
round bilge
خن گرد
round angle
زاویه 063 درجه
round of ladder
پله نردبان
pull round
بهبودی یافتن
pull round
رفع نقاهت کردن
offer round
به همه تعارف کردن
national round
مسابقه تیراندازی زنان با 84تیر از مسافت 06 متری و42 تیر از05 متری با تیر وکمان
merry go round
چرخ گردان
merry go round
چرخ فلک
half round
نیم دایره
half round
نیم گرد
get round the law
با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
all the year round
در تمامی یا سرتاسر سال
aaron's round
بنک سفید
aaron's round
بوصیر
round trips
سفر رفت و برگشت سفردوسره
round trip
سفر رفت و برگشت سفردوسره
round-robin
تورنمنت دورهای شطرنج
merry-go-round
چرخ فلک
round-shouldered
دارای شانههای جلو امده شانه گرد
bring round
بهوش اوردن
to bring round
بهوش اوردن
columbia round
تیراندازی مخصوص زنان
get round the law
با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن
for a mile round
تا یک میل از هر سو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com