English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
mortgage money پول رهنی
mortgage money پول قرضی
Other Matches
Money for jam . Money for old rope . پول یا مفتی
Protection money. Racket money. باج سبیل
mortgage گرونامه گروگذاشتن
mortgage رهن
mortgage گرو
mortgage گرو گذاشتن
mortgage رهن دادن
take on mortgage رهن کردن
mortgage رهن گذاشتن رهن
mortgage رهن کردن
mortgage گر و
obtain a mortgage رهن کردن
mortgage property مال مرهون مال به رهن گذاشته شده
to mortgage one's future خسارت زدن به آینده خود
mortgage property عین مرهونه
mortgage bank بانک رهنی
mortgage bond سند قرضه گروئی
equitable mortgage از اعمال طرفین یک عمل یا تاسیس حقوقی ناشی میشود
chattel mortgage بیع شرط
chattel mortgage رهن
foreclose a mortgage فک رهن ملکی را از مالک ان سلب کردن
foreclose a mortgage حق از گرو دراوردن
equitable mortgage در CL عبارت است ازرهنی که در شرایط خاص خود به خود
equitable mortgage رهن خود به خود
equitable mortgage رهن قهری
equitable mortgage بدون انکه موضوع این عمل یاتاسیس صراحتا" یا منجزا"به رهن دلالت داشته باشد
welsh mortgage رهن مطلق
welsh mortgage رهن بدون مدت
closed mortgage سند رهنی غیر ازاد
to pay off a debt [mortgage] بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
money begets money <idiom> پول پول می آورد
even money مبلغ مساوی در شرط بندی
f. money پول فراوان
his money is more than can ازانست که بتوان شمرد
he is f. of money پول فراوان دارد
near with one's money خسیس
his money is more than can پولیش بیش
He is in the money. پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
take in (money) <idiom> رسیدن
near money شبه پول
value for money ارزش پول
value of money ارزش پول
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
money on d. وجه امانعی
i have no money about me با خود هیچ پولی ندارم
be in the money <idiom> پول پارو کردن
money on d. پول سپرده
be in the money <idiom> در پول غلت خوردن
value for money قدرت خرید پول
money پول
money اسکناس
money سکه
money مسکوک ثروت
money جایزه نقدی
ready money پول موجود
money multiplier ضریب بهم فزاینده پول
money matters امور پولی
raise money جمع اوری کردن پول
ready money پول فراهم شده
quantity of money مقدار پول
money of account پول محاسباتی
money off offer فروش با تخفیف
raise money فراهم کردن پول
lap money جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
ready money پول نقد
money on deposit وجه امانی
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
money on deposit پول سپرده
neutrality of money بدون تاثیربودن پول
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
requistion for money درخواست
smart money خسارت
smart money پاداش زیان
short of money کم پول
scant of money بی پول
scant of money کم پول
salvage money جایزه نجات کشتی یا محموله
role of money نقش پول
retention money پول گرویی
money maker پول گرد کردن
money making پول گرد کن
money making پول بهم زدن پول جمع کنی
money making پول بهم زنی
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
requistion for money پول
smart money مطلع
money pot غلک
passage money کرایه مسافر
passage money کرایه
onother's money پول شخصی دیگر
money wage مزد پولی
money worth برابر پول
onother's money پول دیگری
odd money یک اسکناس 01 ریالی
oceans of money یک دنیا پول
money worth بهای پول
neutrality of money خنثی بودن پول
quasi money شبه پول
money spinner کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
money worth پول بها
prize money پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
passage money خوراک
passage money غذا
money pot دخل
purchase money قیمت جنس
purchase money در CL ثمن
promotion money دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
money supply عرضه پول
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
possession money حق النسبی
money stock حجم پول در گردش
money stock عرضه پول
possession money حق الاجرا
penury of money قحط پول
penury of money کمیابی پول
passage money معاش کردن
passage money تاکردن
passage money راه
money worth چیزی که بپول بیزرد
soft money پول ضعیف
My money request to him طلب من از او [مرد]
money sink <idiom> گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
save money پس انداز کردن
time is money <idiom> وقت طلاست
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
I am running out of money . پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
Changing money تبدیل پول و ارز
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
We divided the money among ourselves . پول را بین خودمان قسمت
Money is no object at all . پول اصلا" مطرح نیست
for love or money <idiom> به هر شکلی
rake in the money <idiom> ایجاد تعجب
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
He is a money -bags. <proverb> مالامال از پول است .
Time is money. <proverb> وقت طلاست .
have money to burn <idiom> بی پروا خرج کردن
money well spent <idiom> پولی که هدر نرفته
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
Money peters out. پول کم کم تمام می شود.
I'm not made of money! <idiom> من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
to be rolling in money <idiom> تو پول غلت زدن [اصطلاح]
borrowed money پول قرض گرفته شده
put one's money on something <idiom> بر سر چیزی شرط بستن
money for jam <idiom> پول باد آورده
money for jam <idiom> پول بی دردسر
do not coin money <idiom> پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
pin money <idiom> پول خرده خرجی
money can't buy everything <idiom> پول خوشبختی نمی آورد
to scrape up [money] چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
To put some money aside . پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
To be wallowing in money . غرق درپول بودن
to stake money on something سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to stink of money خر پول بودن
to take eggs for money خر مهره
to take eggs for money را با دربرابر
to take eggs for money کردن
token money پول فرعی
trust money پول امانی
save money به دقت خرج کردن
to have a run for one's money از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
sound money پول سالم
supply of money عرضه پول
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
tight money کنترل پولی
tight money سیاست پولی انقباضی
time money وام مدت دار
to change money خردکردن یامبادله کردن پول
to game away one's money درقمارپول ازدست دادن
veil of money حجاب پول
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
To touch someone for money. کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
He is saving his money. پولهایش راجمع می کند
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
Take your money out of your pocket. پولت را از جیب دربیاور
Count the money to see if it is right. پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
To count the money . پول شمردن
I am pinched for money. دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
velocity of money سرعت پول
volume of money حجم پول
wildcat money پول بدون پشتوانه
appearance money پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
danger money مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
gate money پولبلیطورودیه
To raise money. پول فراهم کردن
To be a money grubber. پول پرست بودن
sound money پول قوی
commodity money پول جنسی
despatch money پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
dispatch money پاداش سرعت کار
door money پول دم در
door money دری
door money ورودیه
earnest money بیعانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com