Dictiornary-Farsi | mushroom city | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 76 (1 milliseconds)

English	Persian
mushroom city	شهری که زود ترقی میکند


Other Matches

mushroom	بسرعت ایجاد کردن
mushroom	قارچ
mushroom	سماروغ
mushroom	بسرعت رویاندن
meadow mushroom	قارچ خوراکی معمولی
mushroom anchor	لنگر قارچی شکل
mushroom anchor	لنگر قارچ مانند
mushroom growth	زود رویی
mushroom growth	رویش تند
mushroom roof	سقف قارچی
mushroom cloud	ابریکهازگردوخاکحاصلازانفجارهستهایتشکیلمیشود
structure of a mushroom	ساختمانقارچ
oyster mushroom	قارچصدفی
cultivated mushroom	قارچزارعی
mushroom rivet	پرچ قارچی
meadow mushroom	غاریقون
mushroom head	سر عدسی در پیچ ها
poisonous mushroom: fly agaric	قارچسمی
poisonous mushroom: fly agaric	قارچحشره
deadly poisonous mushroom: destroying angel	قارچ سمی
city	شهرک
city	شهر کوچک
city	شهر
city	شهر
inner city	بخش مرکزی شهر
Guatemala City	پایتختگوآتمالا
Kuwait City	کویت
City Beautiful	[جنبش طراحان، محوطه سازان آمریکایی در دفاع از زیبایی شهرها]
New York City	نیویورک
provincial city	شهرستان
Garden city	بوستان شهر
How do I get to city center?	چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
Ideal City	[شهر موجود در نمونه اولیه و نقشه اولیه]
city view	نمای شهر
Take me to the city centre?	مرا به مرکز شهر ببرید.
How far is it to city centre?	تا مرکز شهر چقدر راه است؟
The city center .	میدان ( مرکز ) شهر
city boundary	شهرمرزی
Vatican City	شهر واتیکان
Panama City	شهر پاناما
garden city	شهریدرداخلیکباغستان
city article	گزارش مختصرمالی یاتجاری در روزنامه
city editor	نویسنده خیرمالی یاتجارتی درروزنامه
city slicker	شهری
city slicker	زرنگ
city slicker	رند
the city has been proclaimed	قدغن هایی در شهربرقرارکرده اند
empire city	نیویورک
they poured toward that city	سوی ان شهر هجوم کردند
to prostrate a city	شهری را با خاک یکسان کردن
Mexico City	مکزیکوسیتی
City Hall	بلدیه
City Hall	شهرداری
City Hall	ساختمان شهرداری
central city	شهر مرکزی
central city	مرکز شهر
bombers raided the city	بمب افگن ها ان شهررابمباران کردند
brown air city	شهر با مه دود اسیدی
bombers raided the city	بمب افگن هابران شهرحمله کردند
gray air city	شهر با مه دود اکسیدی
What's the fare to city centre?	نرخ کرایه تا مرکز شهر چقدر است؟
that city lies in ruins	ان شهر خراب
to raze a city to the ground	شهری را با خاک یکسان کردن
the hill overhangs the city	تپه به شهر مشرف است
to serve the city with water	اب برای شهر تهیه کردن
To lay siege to a city .	شهری را محاصره کردن
Every man is a sovereign in his own city . <proverb>	هر کس به شهر خود شهریار است .
that city lies in ruins	است
Ho Chi Minh City	شهر هوشی مین مرکز ویتنام جنوبی
The city was razed to the ground.	شهر با خاک یکسان شد
Gangs of youths went on the rampage through the inner city.	دسته های جوانان با داد و بیداد از مرکز شهر رد شدند.
A series of city improvement works.	یکرشته کارهای عمرانی شهری
Enemy troops poured into the city.	سربا زان دشمن ریختند داخل شهر
The entire city was plunged in darkness .	تمام شهر غرق درتاریکی بود
The City Council has decreed that all dogs must be kept on a leash there.	شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .