Dictiornary-Farsi | mutual company | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 188 (9 milliseconds)

English	Persian
mutual company	شرکت تعاونی


Other Matches

mutual	دو جانبه
mutual	متقابل یا متقابله
mutual	دوسره
mutual	از دو سره
mutual	دو طرفه
mutual	متقابل
mutual	دوجانبه
mutual	دوطرفه
mutual	تعاونی
mutual	بین الاثنین
mutual assistance	تعاون
mutual consistency	سازگاری متقابل
mutual conductance	رسانایی متقابل
mutual terms	شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
mutual agreement	توافق طرفین
mutual concent	تراضی طرفین
mutual assistance	کمک متقابل
mutual characteristic	مشخصه متقابل
mutual love	محبت ازدوسر
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
mutual relationship	رابطه متقابل
mutual relation	مقاصه
mutual love	دو سقی دوسره
mutual interests	منافع مشترک
mutual induction	القای متقابل
mutual inductance	اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
mutual inductance	القاگری متقابل
mutual guarantee	guarantee
mutual exclusion	ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
mutual energy	انرژی متقابل
mutual discharge	مبارات
mutual debts	دیون مشترک
mutual consent	تراضی
mutual terms	شرایط متقابل
mutual fund	شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
mutual funds	شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
coefficient of mutual induction	ضریب القای متقابل
matter of mutual interest	موضوع دارای سود دوجانبه
The feeling is mutual . It is a case of telepathy.	دل بدل را ؟ داره
eastern european mutual assisstance trea	پیمان کمک متقابل اروپای شرقی treaty warsaw
variable mutual conductance valve(or tub	لامپ با شیب تنظیم پذیر
in company	درجمعیت
to keep company	باهم بودن
to keep company	باهم امیزش کردن
Two is company , three is none . <proverb>	دو نفر تعاون ,سه نفر تفرقه .
in company with	باتفاق
company	جمعیت
in company with	همراه
in company	باجمع
company	شرکت
company	گروه
company	دسته هیئت بازیگران
company	گروهان همراه کسی رفتن
company	مصاحبت کردن با
company	تجارتخانه
company	گروهان
company	شریک
company	کمپانی
company	انجمن
to keep company with	همراه بودن با
associated company	شرکتی که 05درصد سرمایه ان متعلق به دیگری است
Come along and keep me company.	بامن بیا تا تنها نباشم
to w up a company	امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
company	همراه
in company	دسته جمعی
associated company	شرکت وابسته
we underwrite the company	ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
That evening we had company .	آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
He has no influence in this company .	دراین شرکت کاره ای نیست
Company town	شهرک کارگران
He is a new face in the company .	چهره تازه ای درشرکت است
parent company	شرکت اصلی
to shake up [a company] <idiom>	سازمان [شرکتی را ] اساسا تغییر دادن
to keep a person company	پیش کسی بودن وبا او وقت گذراندن
What's your insurance company?	شرکت بیمه شما کدام است؟
to join company with somebody	به کسی ملحق شدن [همراه کسی شدن]
aircraft company	شرکت ساخت هواپیما [اقتصاد]
directorate [of a company]	هیئت نظاره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
a stand-alone company	یک شرکت مستقل
to have a holding in a company	در شرکتی دارائی سهام داشتن
proprietary company	شرکت خصوصی
parent company	شرکت مادر شرکت مرکزی
ship's company	خدمه ناو
shipping company	شرکت حمل و نقل
shipping company	شرکت کشتیرانی
software company	شرکت نرم افزاری
stock company	شرکت سهامی
subsidiary company	شرکت فرعی
directorate [of a company]	هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
offshore company	شرکت صندوق پستی در خارج از کشور [ برای سود در مالیات]
supply company	شرکت تامین کننده
to break company	جدایی کردن
to request the company of:	حضور کسی را خواستن
ship's company	پرسنل ناو
service company	گروهان خدمات
to part company with any one	رفاقت را با کسی بهم زدن
private company	شرکت خصوصی
proprietary company	شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
shipping company	شرکت کشتی رانی
unlimited company	شرکت با مسئولیت نامحدود
trust company	شرکت امین یا امانت دار بانکی که امانات وسپرده هارا نیز نگهمیدارد
trading company	شرکت تجارتی
separate company	گروهان مستقل
to overcapitalize a company	سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
parent company	شرکت مادر
company team	تیم مرکب
cooperative company	شرکت تعاونی
dissolution of a company	انحلال شرکت
winding up of a company	انحلال شرکت
doctor to the company	پزشک شرکت
electric company	شرکت برق
company grade	در رده گروهان
company funds	اعتبارات گروهانی
finance company	شرکت تامین مالی
finance company	شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
company commander	فرمانده گروهان
fire company	شرکت اتش نشانی
controlling company	holdingcompany
controlling company	موسسهای که یک یا چندموسسه دیگر را تحت کنترل یاتملک داشته باشد paterncompany
company grade	پرسنلی که در رده گروهان کار می کنند
company team	تیم گروهانی
company secretary	منشی شرکت
company secretary	مسئول مالی و حقوقی شرکت
company seal	مهر شرکت
company network	شبکه شرکت
constituent company	شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
public company	شرکت سهامی عام
company network	شبکه همکار
company law	قوانین مربوط به شرکتها
company law	قوانین شرکت
controlled company	شرکتی که تحت کنترل شرکتی باشد
commercial company	شرکت تجاری
headquarters company	گروهان ارکان
insurance company	شرکت بیمه
holding company	شرکت مالک
invalidation of company	بطلان شرکت
company union	اتحادیه شرکت
affiliated company	شرکت وابسته
acting company	شرکت عامل
limited company	شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
liquidation of company	تصفیه امور شرکتها
growth company	شرکت در حال گسترش
incorporated company	شرکت ثبت شده
holding company	شرکت در سرمایه گذاری درسهام
holding company	شرکت مرکزی
holding company	شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
article of a company	اساسنامه شرکت
holding company	شرکت صاحب سهم
branch of a company	شعبه شرکت
holding company	شرکت سرمایه گذاری درسهام
holding company	کمپانی مسلط
holding company	شرکتی که سایر شرکتها را تحت کنترل دارد
carrier company	تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
headquarters company	گروهان قرارگاه
joint-stock company	شرکت سهامی
non-resident company [British E]	شرکت غیر ساکن
letter-box company	شرکتی [درپناهگاه مالیاتی] که تنها صندوق پستی دارد
a company of good standing	شرکتی با اعتبار
limited liability company	شرکت با مسئوولیت محدود
extend the life of the company	امتداد مدت شرکت
terminal service company	گروهان خدمات بارانداز یاسکوی نظامی
head office of company	مرکز اصلی شرکت
standard oil company	شرکت نفت استاندارد
standard oil company	استاندارد اویل کمپانی
producers cooperative company	شرکت تعاونی تولید
quasi public company	شرکت نیمه دولتی
joint stock company	شرکت سهامی
part company with a person	رفاقت را با کسی بهم زدن
limited liability company	شرکت با مسئولیت محدود
The hell with the company (office).	گور بابای شرکت ( اداره )
unlimited liability company	شرکت تضامنی
Iran Carpet Company	شرکت سهامی فرش ایران
Our company has some pecuniary difficulties .	شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
computer leasing company	شرکت اجاره دهنده کامپیوتر
Our company is oprerating in several countries .	شرکت ما درچندین کشور عمل می کند
computer serrices company	شرکت خدمات کامپیوتری
consumers cooperative company	شرکت تعاونی مصرف
To lay the foundation of a company.	پایه واساس شرکتی راریختن
We dont have qualified personnel in this company.	دراین شرکت آدم حسابی نداریم
We have no vacant position ( opening ) in this company .	دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
employer's liability insurance company	شرکت بیمه
private joint stock company	شرکت سهامی خاص
public joint stock company	شرکت سهامی عام
He has a poor service record in this company.	دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
This company guarantees prompt delivery of goods.	این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
Saving your presence . present company excepted .	بلانسبت شما !
I have a position ( post ) of great responsibility in this company .	دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم