English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (9 milliseconds)
English Persian
nature reserve اندوختگاه طبیعی
nature reserve اندوختگاه نیادی
Search result with all words
strict nature reserve اندوختگاه طبیعی بازداشته
Other Matches
nature افرینش
nature ماهیت خوی
nature گوهر
nature طبیعت
by nature بالطبیعه
by nature طبعا"
in nature همه جا دارای وجود خارجی یا طبیعی
in the course of nature بطریق عادی
nature گونه
nature نوع خاصیت
nature سرشت
against nature معجز نشان
against nature مخالف طبیعت
second nature طبیعت ثانوی
nature نوع
nature طبع
nature ماهیت
nature طبیعت سرشت
nature خمیره
nature ذات
nature فطرت
against nature غیر اخلاقی غیر طبیعی
by nature طبیعتا
guardian by nature پدر
guardian by nature قیم طبیعی
nature of the operation ماهیت عملیات
good nature خوش خلقی
four forces of nature چهار نیروی بنیادی طبیعت
good nature خوش خویی
freaks of nature غرائب طبیعت
gift of nature هدیه طبیعت
gift of nature نعمت طبیعت
i a the beauties of nature من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
he has a good nature خوشخو است
immovable by nature مال غیر منقول ذاتی
contrary to nature بر خلاف طبیعت
contrary to nature بطور معجزه
debt of nature مرگ
inanimate nature جهان جمادات
debt of nature اجل
diseases of this nature اینگونه ناخوشی ها
ease nature سر قدم رفتن
dame nature مادرطبیعت
to ease nature سر قدم رفتن
to relieve nature سر قدم رفتن
he has a good nature خوش حالت است
he has a good nature خوش طبع است
original nature طبع اغازین
call of nature <idiom> احتیاج به دستشویی داشتند
the nature of the case ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
they are cured by nature طبیعت انها را درمان میکند
human nature ماهیت آدم
Mother Nature طبیعت
Mother Nature طبیعت مهربان
attack on nature آسیبمحیطزیست
nature trail مسیرعلامتگذاریشده
hu man nature طبیعت انسانی
It is in the nature of things. این موضوع ذاتا اینطور است.
relieve nature ادرار کردن
nature [of things] سرشت [ماهیت] [خوی] [ذات] [طبیعت]
human nature فطرت
human nature طبیعت انسان
relieve nature سر قدم رفتن
to relieve nature ادرار کردن
goods of perishable nature اموال سریع الفساد
His speech was in the nature of an apology. ماهیت سخنرانی او [مرد] عذرخواهی بود.
all nature looked green طبیعت سراسر سبز بود
His request was in the nature of a command. خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
all nature looked green همه جا سبز بود
to answer the call of nature <idiom> به توالت رفتن [اصطلاح روزمره]
nature nurture controversy مجادله سرشت- پرورش
it occurs in nature as a gas در طبیعت بشکل گاز یافت میشود
reserve نگهداشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
to have something in reserve چیزی درچنته داشتن
under reserve تحت تضمین
I'd like to reserve ... می خواهم یک ... رزرو کنم؟
with reserve بقید احتیاط
reserve احتیاط
reserve ذخیره کردن
reserve عضو علی البدل
reserve کتمان حقیقت
reserve پس نهاد
reserve مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserve قید شرط
reserve ذخیره کردن اختصاص دادن
reserve احتیاط یدکی
reserve پس نهاد کردن
reserve نگه داشتن اختصاص دادن
reserve اندوختن اندوخته
reserve ذخیره
reserve توداربودن
reserve مدارا
reserve از پیش حفظ کردن
reserve رزرو کردن
reserve کنار گذاشتن
reserve اندوخته
sexual intercourse of doubful nature نزدیکی به شبهه
The color harmony in nature is very interesting. هماهنگی رنگها درطبیعت بسیار جالب است
sexual intercourse of doubful nature وطی به شبهه
His action is in the nature of sour grapes. اززور پسی اینکار رامی کند
His sculptures blend into nature as if they belonged there. مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
reserve stock موجودی ذخیره
reserve stock اماد ذخیره
reserve requirements ذخائر مورد نیاز
reserve requirement مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
Could you reserve a room for me? آیا میتوانید اتاقی برای من رزرو کنید؟
reserve price قیمت پایه در حراج
reserve price قیمت نهایی بهای قطعی
reserve price بهای قطعی
reserve price اخرین بها
rolling reserve اماد ذخیره غلطان
rolling reserve امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
reserve center مرکز احتیاط
I'd like to reserve a table for 5. میخواهم برای 5 نفر یک میز رزرو کنم.
reserve parachute چترذخیرهای
paper in reserve کاغذذخیرهای
central reserve سکوی وسط
reserve price قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
tactical reserve نیروهای احتیاط تاکتیکی
tactical reserve احتیاط تاکتیکی
stone reserve ذخیره سنگ
reserve on board مدارک و اییننامههای طبقه بندی شده ناو
reserve officer افسر احتیاط
gold reserve اندوخته طلا
battle reserve ذخیره جنگی
liability reserve ذخیره بدهیها
army reserve قسمت احتیاط نیروی زمینی
operational reserve احتیاط عملیاتی
operational reserve ذخیره عملیاتی
army reserve احتیاط نیروی زمینی
payment under reserve پرداخت تحت تضمین
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
national reserve پاستگاه ملی
national reserve اندوختگاه ملی
floating reserve نیروی ذخیره احتیاط متحرک
floating reserve احتیاط سیال
general reserve احتیاط عمومی
central reserve سکوی میانی
capital reserve اندوخته سرمایه
capital reserve ذخیره سرمایه
battle reserve احتیاط جنگی
mobile reserve احتیاط متحرک
reflex reserve پس مانده بازتاب
equipment reserve ذخیره تجهیزاتی
reserve factor نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
reserve force نیروی احتیاط
reserve fund سرمایه احتیاطی
reserve fund وجوه ذخیره
reserve fund وجوه اندوخته
reserve mobilization بسیج احتیاطها
reserve mobilization بسیج نیروهای احتیاط
reserve officer افسر وفیفه
reserve echelon رده احتیاط
reserve curreny پول ذخیره
reserve buoyancy حجم بالاتر از خط ابخور ناو
reserve buoyancy جرم اضافی برای غوطه ورساختن کامل شناورها یابدنه هواپیمای دریایی
reserve center مرکز اموزش احتیاط
reserve components قسمتهای احتیاط ارتش
reserve accumulator انباره کمکی
reserve curreny ارز ذخیره
fractional reserve banking بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
fuel reserve tank مخزن ذخیره سوخت
fractional reserve banking روش مبتنی بر ذخیره جبران کسری در امریکا در ازای هرصد دلاری که مشتریان دربانک می گذارد
reserve army of unemployed سپاه ذخیره بیکاران
reserve army of unemployed ارتش ذخیره بیکاران
federal reserve system ایالات متحده علیرغم تقسیم به ایالات مختلف دارای پشتوانه ارزی واحد است
federal reserve system سیستمی که به موجب ان
army reserve command فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
auction sale without reserve فروش به وسیله حراج بدون ذکر قیمت پایه
federal reserve system نظام فدرال رزرو
industrial reserve army ارتش ذخیره صنعتی
federal reserve bank بانک فدرال رزرو
federal reserve system سیستم ذخیره فدرال
In the nature of things, young people often rebel against their parents. طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
civil reserve air fleet گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com