Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 59 (4 milliseconds)
English
Persian
nest eggs
تخمی که درلانه مرغ میگذارندتا مرغ تخم کند
nest eggs
مایه اندوخته
Other Matches
boiled eggs
تخم مرغ اب پزیا جوشانده
to suck eggs
اشخاص ازموده ترازخودراپنددادن
to spawn eggs
ریختن تخم
to lay eggs
تخم کن بودن تخم گذاشتن
to lay eggs
تخم کردن
fried eggs
نیمرو
to take eggs for money
خر مهره
to suck eggs
بلقمان حکمت اموختن
to take eggs for money
را با دربرابر
to take eggs for money
کردن
Easter eggs
تخم مرغ عید پاک
some fried eggs
تخم مرغ نیمرو
scrambled eggs
نیمروی زرده و سفیده مخلوط شده
fried eggs
تخم مرغ نیمرو
the hen incubates her eggs
مرغ روی تخمهای خودخوابیده ازانهاجوجه درمیاورد
one cannot make an omlette without breaking eggs
<idiom>
بی مایه فطیر است
don't put all your eggs in one basket
<idiom>
[تمام منابعت رو یک جا سرمایه گذاری نکن]
To teach grandma to suck eggs.
جلوی لوطی معلق زدن
Fresh flowers (fruit,eggs,milk).
گل ( میوه ،تخم مر غ ،شیر )تازه
don't teach your grandmother to suck the eggs
<idiom>
لقمان را حکمت آموختن خطاست
nest
1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
nest
اشیان گرفتن
nest
درمحل محفوفی جای گرفتن پیچیدن
nest
پشته سخت افزار
nest
تعداد توابع در یک تابع
nest
بخشی از برنامه که یک حلقه کنترل در دیگری استفاده میشود
nest
ماکرو فراخوانی شده از ماکرو دیگر
nest
حلقه دورن حلقه دیگر در یک برنامه
nest
سنگربتونی
nest
اسایشگاه پاتوق
own nest
بد گویی از خانه خود زشت است
nest
اشیان کردن
nest
لانه ساختن
nest
اشیانهای کردن
nest
اشیانه
nest
لانه
nest
اشیانه تیربار
nest of tables
جایگاهمیزها
nest egg
<idiom>
پول پس انداز شده
feather one's nest
<idiom>
به علائق خود توجه کردن
nest egg
تخمی که درلانه مرغ میگذارندتا مرغ تخم کند
crow's nest
سنگر
bird's nest
قسمت عقبی قرقره ماهیگیری
nest egg
مایه اندوخته
crow's nest
قلعه
crow's nest
بالای بلندی
mare's nest
چیز خوش فاهر وبد باطن چیز قلابی
nest building
لانه سازی
rat's nest
یک ویژگی در سیستمهای طراحی مدار چاپی که به استفاده کننده اجازه میدهدتا تمام اتصالات میان مولفه ها را ببیند
bird's nest
حرکت اشیانه پرنده روی دارحلقه
to feather ones nest
بارخودرابستن
to feather ones nest
تامین اتیه کردن
to stir up a hornet's nest
<idiom>
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest.
اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
stir up a hornet's nest
<idiom>
باعث عصبانیت مردم شدن
to poke one's head into a hornets' nest
<idiom>
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
He has feathered his nest. He has lined his pocket.
اودیگر بارش را بسته است ( ازنظر مالی تأمین است )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com