Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
nickel celay line
خط تاخیری نیکلی
Other Matches
nickel
نیکل
nickel
سکه پنج سنتی اب نیکل دادن
nickel
ورشو
ferro nickel
فرونیکل
nickel recovery
بازیابی نیکل
nickel powder
گرد نیکل
nickel plate
اب نیکل دادن گالوانیکی
nickel ore
کانه نیکل
nickel plating
ابکاری نیکل
nickel silver
مقاومت ورشویی
nickel alloy
الیاژ نیکل
nickel shop
ساچمه نیکلی
nickel silver
الیاژی مرکب از مس و روی و نیکل
pig nickel
نیکل شمش
nickel steel
فولاد نیکل دار
ferro nickel
فرو نیکل
nickel coat
روکش نیکلی
nickel silver
ورشو
nickel cladding
پوشش نیکلی
nickel iron battery
باتری نیکل-اهن
nickel iron battery
باتری ادیسن
nickel cadmium battery
باطری الکتریکی نیکل کادمیوم
nickel clad sheet
ورقه پوشش شده نیکلی ورق با پوشش نیکل
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault
تماس خطوط
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line by line milling
فرز کردن سطری
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing
فاصله سطور
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
on line
مورداستعمال
on line help
کمک مستقیم
on line
درون خطی
on line
متصل
down line
بار کردن پایین خطی
on line
مستقیم
on the line
هواپیمای اماده پرواز
line-up
ردیف ایستادن تیم
on line
در خط
line-up
به ترتیب ایستادن
line up
ردیف ایستادن تیم
line up
به ترتیب ایستادن
line up
به خط شدن
line-up
به خط شدن
out of line
خارج از خط جبهه
down the line
ضربه از کنار زمین
out of line
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
on line
داخل رده
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
all along the line
درامتدادهمه خط
all along the line
در همه جا
along line
در امتداد خطوط
along line
در خط
to come in to line
در صف امدن
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
line by line
سطر به سطر
in line
شمشیر در وضع حمله
in line
همراستا
the line
صف
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
line out
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line out
با خط علامت گذاشتن
old line
محافظه کار
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
out of line
<idiom>
ناصحیح
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
line up
<idiom>
به صف کردن
o o line
خط دیدبانی سپاه
o o line
خط تقسیم دیدبانی
down the line
<idiom>
درآینده
mean line
خط میان
to come in to line
موافقت کردن
off line
منفصل
line
جبهه جنگ
line
خط صف
line
طناب خط
line
اتصال فیزیکی به ارسال داده
by line
خط دوم یافرعی
line
رسن
by line
خط فرعی راه اهن
by line
کار یاشغل اضافی وزائد
by-line
خط دوم یافرعی
line
صفی در خط
line
در سمت
line
لوله منفردی در سیستم سیالات
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line
نسب
line
خط زدن
line
حدود رویه
line
طرز
line
سیم
line
رشته
line
لاین
line
محصول
line
شعبه
by-line
خط فرعی راه اهن
by-line
کار یاشغل اضافی وزائد
line
خط
line
ردیف
line
سطر
line
: خط
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
line
دهنه
line
جاده
line of d.
حد فاصل
line of d.
مرز
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line
برون خطی
off line
غیر متصل
line
رشته بند
Are you still on the line?
خط را قطع نکردی؟
off line
قطع
line
بخط کردن
line
ریسمان
line
طناب سیم
line
ترازکردن
line
استرکردن
line
پوشاندن
line
خط دار کردن
line
خط انداختن در
line
: خط کشیدن
line
لجام
line
اراستن
mooring line
سیم مهار
mason's line
ریسمان کار
mooring line
طناب مهار مین
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
message line
خط مخابره
median line
میانه
marriage line
گواهینامه ازدواج
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
load line
خط بار
line width
پهنای خط
line voltage
ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
pitch line
مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
possibilities line
خط بودجه
line voltage
ولتاژ شبکه
line voltage
ولتاژ خط
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
local line
خط محلی
lumber's line
خط سینه ناو
marline or line
طناب کوچک دولا
lyman line
خط لیمان
mach line
موج ضربهای ضعیف
possibilities line
خط امکانات
lumber's line
خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lubber's line
نشانگر سینه
lubber line
خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber line
خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
loop line
دوراهی
neutral line
خط بی اثر
mooring line
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
morning line
امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
penny a line
پست
penny a line
ارزان نویس بی مایه
percolation line
خط نفوذ
phase line
خط خیز
phase line
خط مبداء حرکت جنگی
phantom line
خط سری
phantom line
خط فرضی
on line system
سیستم درون خطی
orienting line
خط توجیه
out line font
فونت متغیر
out of line coding
کدگذاری برون خطی
overhead line
سیمکشی هوایی
overhead line
خط هوایی
pass a line
رد کردن طناب
peaked line
خط چین
peaked line
خط پاره پاره
penny a line
ارزان
out line font
قلم متغیر
pipe line
خط لوله
on line storage
حافظه درون خطی
night line
ریسمان ماهی گیری شبانه
no fire line
خط منع اتش
new line character
دخشه تعویض سطر
multipoint line
خط چند نقطهای
multidrop line
پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line
خط چند رشتهای
mould line
خط حاصل از تلاقی دو سطح
no fire line
خط منع اتش توپخانه
non switched line
خط گزینه نشده
on line operation
عمل درون خطی
on line operation
عملکرد درون خطی
on line database
پایگاه داده درون خطی
offside line
خط فرضی موازی با دروازه
off line storage
حافظه برون خطی
off line operation
عملکرد برون خطی
nonswitched line
خط غیر گزینشی
outhaul line
برون کش
line of site
خط تراز یا مبنای افق توپ
line of force
خط قوه
line of force
خط نیرو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com