Dictiornary-Farsi | not in a thousand years | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 77 (5 milliseconds)

English	Persian
not in a thousand years <idiom>	صد سال آزگار


Other Matches

We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years.	ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
thousand	هزار
one thousand	یک هزار
thousand and one	هزار ویک
thousand and one	بسیار
two thousand tonner	کشتی دو هزار تنی
it is a thousand pities	خیلی حیف است
one thousand guineas	مسابقه شرطبندی مادیانهای اصیل 3 ساله در انگلستان
two thousand odd	0002 و کسری
two thousand odd	0002 واندی
it is a thousand pities	جای هزار افسوس است مایه بسی تاسف است
two thousand odd	0002 و خردهای
ten thousand	بیور
ten thousand	ده هزار
the hall seats one thousand	تالار هزار صندلی میخورد تالارهزارتن راجامیدهد
to die a thousand deaths	هزار مرگ و میر مردن
I dont have one toman let alone a thousand tomans .	هزار تومان که هیچه یک تومان هم ندارم
in years	سالخورده
in years	مسن
my a is 0 years	من 04سال دارم
my a is 0 years	چهل سال ازعمرمن می گذرد
these two years	این دوساله
the last two years	دوسال اخیر یا گذشته
he is 0 years old	او ده ساله است
he is 0 years old	او ده سال دارد
get on in years <idiom>	به سن پیری رسیدن
years	حق رقبی
years	حق انتفاع محدودبه چند سال
three whole years	سه سال تمام
my a is 0 years	سن من 04سال است
I've been doing it for nine years.	من این کار نه سالی هست که انجام میدهم.
getting on in years	پا به سن گذاشتن
about two years	تقریبا`
I am over 50 years old.	من ۵۰ سال بیشتر دارم.
about two years	تقریبا` دو سال
We'll need 10 years at a [the] minimum.	ما کمکمش به ۱۰ سال [برای این کار] نیاز داریم.
a few years back <adv.>	چند سال پیش
to grow in years	پابسن گذاشتن
intercalary years	سال های کبیسه
leap years	سال های کبیسه
Many years passed .	چندین سال گذشت
to wear one's years well	ماندن
You are 5 years younger than me.	شما ۵ سال جوان تر از من هستید.
To be gettingh on in years.	پا به سن گذاشتن
Seven solid years.	هفت سال تمام (پیاپی،آز گار )
I have been working here for years.	سالهاست دراینجا کار می کنم
to wear one's years well	خوب ماندن جوان
to grow in years	سالخورده شدن
tenant for years	شخص دارای حق رقبی
application years	مدتی که یک دستگاه میتواند کارکند
application years	عمر مفید یک دستگاه
fiscal years	دوره مالی
fiscal years	سال مالی
financial years	سال مالی
light-years	سال نوری
leap years	سال کبیسه
estate for years	حق رقبی
full of years	سالخورده
of mature years	سالخورده
ten years old	ده ساله
fiscal years	سال مالی سال جاری
some years ago	چند سال پیش
past years	سالهای گذشته
over a number of years	در طی چند سال
of ripe years	پابسن گذاشته
of ripe years	کامل
of late years	دراین چند سال گذشته
man years	نفر در سال
in subsequent years	د رسالهای بعد
he is scarcely 0 years old	جخت اگر بیست سال د اشته باشد
he is years senior to me	اودوسال ازمن بزرگتریاجلوتراست
grow in years	سالخورده شدن
stricken in years	سالخورده
The contract has a few years to run .	به انقضای قرار داد چند سال مانده
He has been a beggar for a hundred years; yet he d. <proverb>	صد سال گدائى مى کند هنوز شب جمعه را نمى داند .
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence.	قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.