Dictiornary-Farsi | nuclear family | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 193 (2 milliseconds)

English	Persian
nuclear family	خانواده هستهای


Other Matches

nuclear	مربوط به اتمی
nuclear	هستهای
nuclear	مغزی
nuclear	اتمی
non-nuclear	ناوابسته به اتم و نیروی اتمی
non-nuclear	نااتمی
non-nuclear	غیراتمی
nuclear number	عدد هستهای
nuclear dud	بمب عمل نکرده اتمی
nuclear detector	اشکارساز هستهای
nuclear configuration	ترکیب هستهای
nuclear chemistry	شیمی هستهای
nuclear charge	بار هسته
nuclear energy	انرژی هستهای
nuclear cell	پیل اتمی
nuclear fusion	گداز هستهای
nuclear parity	همطرازی اتمی
nuclear parity	قدرت اتمی یکسان
nuclear particle	هستک
nuclear pile	پیل هستهای
nuclear power	نیروی هستهای
nuclear number	عدد جرمی
nuclear magneton	مگنتون هسته
nuclear corrosion	فرسایش هستهای
nuclear electron	الکترون هسته
nuclear engineering	تکنولوژی هستهای
nuclear technology	تکنولوژی هستهای
nuclear equipoise	گلوله اتمی ممنوعه
nuclear equipoise	گلوله اتمی که نبایستی مورداستفاده قرار گیرد
nuclear fission	انشقاق هستهای
nuclear fission	شکافت هستهای
nuclear forces	نیروهای هستهای
nuclear fusion	ذوب هستهای
nuclear electricity	الکتریسیته هستهای
nuclear fusion	گداخت هستهای
nuclear fusion	همجوشی هستهای
nuclear power	انرژی هستهای
nuclear reaction	فرایند هستهای
nuclear reactor	پیل اتمی
nuclear size	اندازه هسته
nuclear stalemate	گلوله اتمی خارج از رده گلوله اتمی ممنوعه
nuclear strike	تک اتمی
nuclear strike	تک هستهای
nuclear submarine	زیردریایی هستهای nuclear-poweredsubmarine : syn
nuclear transformation	تبدیل هستهای
nuclear warfare	جنگ اتمی
nuclear warfare	میدان جنگ اتمی
nuclear reactors	راکتور هستهای
nuclear winter	زمستان اتمی
nuclear membrane	عضوهستهای
nuclear whorl	پیچهستهای
nuclear reactor	راکتور هستهای
nuclear reactor	واکنشگاه هستهای
nuclear radiation	تشعشع هستهای
nuclear radius	شعاع هسته
nuclear structure	ساختار هستهای
nuclear reaction	واکنش هستهای
nuclear families	خانواده هستهای
nuclear-free	مکانیکهدرآناستفادهازسلاحوانرژیهستهایقدغنباشد
nuclear reactors	واکنشگاه هستهای
nuclear reactors	پیل اتمی
magnetic nuclear resonance	تشدید مغناطیسی هسته رزونانس مغناطیسی هسته
nuclear binding energy	انرژی اتصال هستهای
nuclear power station	نیروگاه هسته ای
nuclear power plant	نیروگاه هسته ای
nuclear biological chemical	شیمیایی میکربی هستهای
nuclear boiler room	اتاقکمولدبخارهستهای
nuclear power plant	تاسیسات انرژی هستهای
nuclear power production	تولید انرژی هستهای
nuclear fusion energy	انرژی ذوب هستهای
nuclear magnetic resonance	تشدید مغناطیس هسته رزونانس مغناطیس هسته
nuclear powered submarine	submarine nuclear
nuclear power station	نیروگاه هستهای
attack nuclear carrier	ناو هواپیمابر افندی هستهای
civil nuclear powers	کشوردارای قدرت اتمی
effective nuclear charge	بار موثر هسته
civil nuclear powers	کشورهایی که توانایی استفاده از سلاح اتمی را دارند
production of electricity from nuclear energy	تولیدالکتریسیتهازانرژیهستهای
family name	نام خانوادگی
family name	نام فامیلی
family	خانوار
family name	اسم خانوادگی
family	عیال
family	اهل
family	زوجه
family	تیره
in a family way <idiom>	حامله بودن
in the family way	ابستن
in a family way	ازادانه
in a family way	بی رودربایستی
family	فامیلی
family	خانواده
family	خاندان
family	محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
family	محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
a declared [pronounced] opponent of nuclear power	مخالف آشکار [اعلام شده] انرژی هسته ای
family man	مرد خانواده - دوست
family man	دارای نانخور
to maintain one's family	خانواده خود را
family man	عیالمند
schizogenic family	خانواده اسکیزوفرنی زا
family man	زن و بچهدار
support a family	متکفل مخارج خانوادهای بودن
family man	مرد عیالوار
patronymic family	خانواده پدرنامی
of a noble family	نجیب
of a noble family	اصیل
occupational family	گروه شغلی
to maintain one's family	نگهداری کردن
to provide for one's family	خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
family man	زن و بچه دوست
one-parent family	خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
family man	مرد خانوادهدار
He did it for the sake of his family .	محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
There seems to be a jinx on that family.	به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
family of curves	دسته توابع [ریاضی]
family of curves	دسته منحنی ها [ریاضی]
woodwind family	خانوادهسازهایبادی
violin family	انواعویلونها
family men	مرد عیالوار
family men	زن و بچهدار
family men	مرد خانوادهدار
family men	عیالمند
family men	دارای نانخور
family men	مرد خانواده - دوست
family men	زن و بچه دوست
brass family	خانوادهسازهایبادی
family tent	چادرخانوادگی
family doctors	پزشک خانواده
family law	حقوق خانواده
family industry	صنعت خانوادگی
family farm	مزرعه خانوادگی
family expenditure	هزینه خانوار
family expenditure	هزینه خانواده
family check	کیش همگانی
family budget	بودجه خانوار
family budget	بودجه خانواده
family background	پیشینه خانوادگی
family asset	دارائی خانوادگی
family allowances	کمک دولت به خانوارها
family neurosis	روان رنجوری خانوادگی
family of computers	خانواده کامپیوترها
handicapped with a family	پابست عیال
handicapped with a family	گرفتارخانواده
happy family	دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
he is a shame to his family	ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
gas family	خانواده گاز
matronymic family	خانواده مادرنامی
font family	خانواده فونت
family therapy	خانواده درمانی
family structure	ساخت خانواده
member of a family	عضو خانواده
family of the prophet	اهل بیت پیامبر
family allowances	مقرری خانوادگی
family allowance	معاش اولاد حق اولاد
family size	تعداد افراد خانواده
circuit family	خانواده مداری
family trees	شجره
family planning	تنظیم خانواده
family planning	برنامه ریزی خانواده
family names	نام خانوادگی
family names	نام فامیلی
family names	اسم خانوادگی
family trees	شجره نامه
family trees	نسب نامه
family tree	شجره نامه
family tree	نسب نامه
family tree	شجره
chip family	چند تراشه مربوط به هم
computer family	خانواده کامپیوتر
consanguine family	خانواده هم خون
conjugal family	خانواده زن و شوهری
family doctor	پزشک خانواده
extended family	خانواده گسترده
family allowance	مدد معاش
I am the bread winner of the family .	نان آور خانه ( خانواده ) هستم
habit family hierarchy	سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
extended family system	نظام فامیلی گسترده
to return to the fold [family]	به خانواده خود برگشتن
motorola 000 family	خانواده موتورولا
descendanbts of the family or tribe	بنی
A curse has been laid on the family .	خانواده لعنت شده یی است
family planning programs	برنامههای تنظیم خانواده
Family prayer rug	فرش محرابی صف گونه [اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
Generosity runs in the family.	سخاوت دراین خانواده ارثی است
He cant be tied down to family life.	پای بند زندگی خانوادگی نیست
He left his family in Europe .	خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
wear the pants in a family <idiom>	رئیس خانواده بودن
run in the family/blood <idiom>	دریک سطح بودن
A single bereavement is enough to affect a whole family. <proverb>	یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed.	شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family .	مادر بزرگمان مرد خانواده است

nuclear family

خانواده هستهای